هدایت شده از خاطرات و کرامات شهید عاملو
اعتقادم این است که اگرچه جنگ به خودی خود موضوعیتی ندارد، اما عرصهی بسیار مهمی برای بروز روحیهی اسلامی و انقلابی و خصلتهای مسلمانی درست است؛ از این جهت بسیار ارزشمند است... ما حالا که دیگر جنگ نداریم و نمیخواهیم هم به دست خودمان یک جنگ درست کنیم که عرصهی انقلاب بشود، لیکن آن هشت سال جنگ بایستی تاریخ ما را تغذیه کند... این یک گنج است. آیا ما خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم، یا نه؟ این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم.
70/4/25
#آقا
#خاطرهنویسی
@shahid_ketabi
«یک شب نزدیکیهای اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار» معمولاً عصرها به سر مزارش میرفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گلها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هقهق گریههایش امان نمیداد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری میذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم میفهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.»
برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروبها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»
راوی : همسر شهید حمید سیاهکالی
#شهدا
#نمونه_خاطره
#خاطره_نویسی
#شهدای_مدافع_حرم
@shahid_ketabi
هدایت شده از خاطرات و کرامات شهید عاملو
دو سه روزی بود می دیدم توی خودش است. پرسیدم « چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟ » گفت « دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست. » گفتم » همین جوری ؟ » گفت » نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه می دونم ؟ شاید بهاش بلندحرف زدم. نمی دونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمی زنم که تو با من حرف می زنی. دیدم راست می گه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمی ره.»
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت « می خواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب. » بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله می کرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
#نمونه_خاطره
#شهید
@shahid_ketabi
نامه را نشانم داد، به خط حاجی بود. برای رئیس بنیاد شهید کرمان نوشته بود. گفته بود توفیق بسیار خوبی پیدا کردید که به این قشر [خانواده های شهدا جانبازان و ایثارگران] خدمت کنید.
نوشته بود هر روز صبح دو رکعت نماز بخوانید و از خدا کمک بگیرید و بعد بروید سر کار برای خدمت. [این همان توصیه خداوند است که وَاستَعینُوا بِالصّبرِ وَ الصّلاةِ ؛ از صبر و نماز کمک بگیرید برای انجام کارهای خودتان]
📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۱۴۸، راوی حجت الاسلام رضایی.
#معرفی_کتاب
#شهید
#خاطره_نویسی
@shahid_ketabi
مقام معظم رهبری :
📌"تا امروز، هیچ قدرتی نتوانسته است دلهای مردم را از تعظیم و تجلیل #شهدا، شهادت و ارزشهای انقلاب خالی کند."💐
#آقا
#خاطره_نویسی
@shahid_ketabi
پیش از شهادت روی یک برگه نوشته بود:
«از شما خواهش میکنم و میخواهم همیشه چند موضوع را مد نظر داشته باشید:
↵ هرگز دروغ نگویید
↵زود قضاوت نکنید
↵گذشت و ایثار داشته باشید
↵خوشرو و خوش برخورد باشید
↵و اینکه جبههها را پر نگه دارید
خدایا ما را ببخش و بیامرز!
خدایا عاقبت بخریمان بگردان!
خدایا ما را آنی به خودمان وا مگذار!
خدایا معرفت شناخت به ما عطا کن!
خدایا امام عزیزو بزرگوارمان راحفظ بفرما!
آمین یا رب العالمین
بنده حقیر امیر حاج امینی
تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۱۹ روز جمعه
ساعت ۱۲:۳۰»
#شهید_امیر_حاج_امینی🌷
#خاطره
#نمونه_خاطره
#تلنکر
@shahid_ketabi
🔴 انتشار برای نخستین بار؛
تصویر دستنوشته حاج قاسم خطاب به بسیجیان...
#اسناد
#نمونه_سند
#تلنگر
🆔@shahid_ketabi
هدایت شده از خاطرات و کرامات شهید عاملو
فرم رنگی گامهای عملی در «دوستی با یک شهید»
@shahid_ketabi
📸 واکنش همسر شهید داریوش رضایینژاد به شهادت دانشمند هستهای کشور شهید محسن فخری زاده
#شهید
#شهدای_هستهای
#خاطره_نویسی
@shahid_ketabi
زدیم بغل. وقت نماز بود گفتم : «حاجی قبول باشه.» گفت: «خدا قبول کنه ان شاءالله» نگاهم کرد.
گفت: «ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوانده بودم»
💠 قصهاش این بود: رفته بود کاخ کرملین قرار داشت با پوتین. تا رئیس جمهور روسیه برسد وقت #اذان شد. حاجی هم بلند شد اذان و اقامه را گفت صدایش پیچید توی سالن.
💠 بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش می کردند. می گفت در طول عمرم همچین لذتی از نماز نبرده بودم. پایان نماز پیشانی اش را گذاشت روی مُهر.
به خدای خودش گفت: «خدایا این بود که کرامت تو یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می کشیدند حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
📚 کتاب سلیمانی عزیز، نشر حماسه یاران، صفحه ۱۰۹، راوی ابراهیم شهریاری
#نمونه_خاطره
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کشف پیکر مطهر ۲۱ شهید دفاع مقدس در خاک عراق😭
#تلنکر
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر بترسیم
دیگر از ایمانمان
کاری ساخته نیست...
اما سربازان امام زمان از هیچ چیز جز گناهان خویش نمیترسند...
☑️ #شهید_آوینی
🇮🇷 @shahid_ketabi
📚کتاب «#سه_ماه_رویایی» به قلم حقیر که در سال ۱۳۹۷ از طرف موسسه شهید ابراهیم هادی و با مشارکت موسسه فرهنگی مرصاد به چاپ رسید و بحمدالله اکنون به چاپ سوم رسیده است.
کتاب خاطرات سالکی بینظیر و عارفی سوخته، شهید #کاظم_عاملو
به خوانندگان #کتاب_شهدا خواندنش را توصیه میکنم....
یقین بدانید نمونه این #شهید را نخواهید دید و خاطراتش را نخواهید شنید!
کتابی شبیه به #عارفانه
و شهیدی با ویژگیهای خاص که در «خلسه» با شهدا همکلام میشده و با آنها نجوا میکرده است!!
۱۴۴ صفحه مصور.
۱۴۰۰۰تومان
چاپ اول ۱۳۹۷ چاپ دوم و سوم ۱۳۹۹
#معرفی_کتاب
#حقیر
@shahid_ketabi
@pkhadi
﷽
داستان نماز
🏵 اردوگاه نهروان در آتش گرمای تابستان می سوخت. آب هم کمیاب بود. گویا در و دیوار و زمین و سیم خاردار هم تشنه بودند؛ با عده ای از اسرا تازه وارد اردوگاه شده و در آستانه ی نماز ظهر بودیم.
🏵 همگی به رغم کمبود آب، وضو گرفته، نماز جماعت باشکوهی را با همان بدن های مجروح اقامه کردیم. خیلی از بچه ها تاب ایستادن نداشتند اما نماز دشمن شکنی را در برابر بعثی ها خواندند.
🏵 آن ها یورش آوردند و امام جماعت را با کتک بردند؛ یکی از بچه ها بی درنگ جایگزین او شد و نماز ادامه یافت. اسرا هم چون تن واحدی، خود را فراموش کرده بودند. ضربه های مشت و لگد بعثی ها هم تأثیری نداشت.
🏵 نماز که پایان یافت، تازه متوجه درد در جاهای مشت و لگدها شدیم. آن وقت بود که آرزو کردیم ای کاش این نماز ساعت ها طول می کشید، زیرا لحظه هایی معنوی بود و ما جسم خود را فراموش کرده بودیم.
🏵 آن روز با هجوم گرگ های حزب بعث، کتک مفصلی خوردیم و روانه ی اتاق ها شدیم.
شب بعد بدون هماهنگیِ قبلی، بیشتر بچه ها برخاستند و نمازشب خواندند. آن نماز، ما را بیمه کرد و فضای رعب انگیز عراقی ها را در هم شکست.
📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 184، خاطره ی امان الله رحیمی.
@shahid_ketabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ جالبی درباره واکنش سردار سلیمانی نسبت بهشعار مردم در بیت رهبری (که ایشان را «مالک اشتر» خطاب کردند) منتشر شد... .
#شهید_سلیمانی
#تلنکر
#شهدا
🆔 @shahid_ketabi
🔴 استوری اینستاگرام فاطمه سلیمانی فرزند شهید حاج قاسم سلیمانی👇
«کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود ، میرفتن دفتر کارشون من رو با خودشون میبردن
توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یخچال خیلی کوچک
جلسههای بابا (حاج قاسم) که طولانی میشد به من میگفت برو تو اون اتاق و استراحت کن ، توی یخچال آب و آبمیوه و شکلات تافی بود
از همون تافیها که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات ، ساعتها توی همون اتاق مینشستم تا جلسه بابا تموم بشه و برم پیشش
از توی یخچال چنتا تافی میخوردم و آبمیوه و آب ،
وقتی جلسه بابا تموم میشد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق
میپریدم بغلش منو میشوند روی پاهاش ، میگفت : بابا چیا خوردی ؟ هرچی خوردی بگو تا بنویسم :)
دونه به دونه بهش میگفتم حتی آب معدنی و شکلات ، موقع رفتن دستمو که میگرفت تو راه کاغذ رو به یه نفر میداد و میگفت : بده به حسابداری ، دختر من این چیزا رو استفاده کرد ، بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن....»
#تلنکر
#خاطرات_شهدا
@shahid_ketabi
" بدیهای درونم "
به زحمت جارو را از دستش گرفتم.
داشت محوطه را آب و جارو می کرد.
کار هر روز صبحش بود.
ناراحت شد و گفت :
بگذار خودم جارو کنم این جوری بدی های درونم هم جارو می شوند.
"شهید محمدابراهیم همت"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
#شبتون_شهدایی
@shahid_ketabi
در فیروزه نگاهشان
هنوز آوازِ سبز زندگی جاری است
دستهایشان بسته شد امّا
دلهایشان تا آخرین قطره خون
نامِ بلند ایثار را فریاد زد ...
#غواصان_دریادل
#عملیات_کربلای_چهار
@shahid_ketabi