eitaa logo
کانال رسمی شهید سلمانیان
252 دنبال‌کننده
877 عکس
260 ویدیو
5 فایل
کانال‌ شهیدمجیدسلمانیان(سلیمانیان) ↫تحت نظر خانواده‌‌ محترم‌ شهید ولادت: ۶ اُردی‌بــهشــت ۱۳۶۷ شهادت: ۱۷ اُردی‌بــهشــت ۱۳۹۵ 🔸️محل شهادت: سوریه، خانطومان 🔹بازگشت پیکر مطهّر ۱۳۹۹/۰۷/۲۴ 📍مزار شهید: گلزار شهدا امامزاده طاهر(ع) کرج خادم: @seydhosein_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 ⭕️ آن روز که رفتم برای بازرسی، خوش وبشی با شیخ مجید کردم. خودم را معرفی کردم و از پایگاه رفتم بیرون. چند روز گذشت و زنگ زدم پایگاه، به بچه‌ها هشدار دادم: «ممکن است امشب با پژاک درگیر بشین. پیغام اومده پایگاه رو تهدید کردن. حواستون باشه.» چند ساعت بعد دوباره زنگ زدم تا از اوضاع خبر بگیرم. بچه‌ها گفتند: «خیالت راحت. شیخ رفته پشت بوم نگهبانی بده.» 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم، حجّت‌الاسلام مجید سلمانیان 🔗 نشر راه یار | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
📖 ⭕️ همه داشتند وسیله‌هایشان را جمع می‌کردند. مجید هم ساکش را بست، به امید اینکه فردا با ما اعزام می‌شود یزد و از آنجا سوریه. خبری رسید که اشکش درآمد. دکتر گفته بود: «اجازه ندادن شما بری منطقه، پس لازم نیست فردا با بقیه بری یزد.» مجید شده بود مثل اسپند روی آتش. با آن قدوقواره و هیکل، زار می‌زد وگریه می‌کرد. 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم، حجّت‌الاسلام مجید سلمانیان 🔗 نشر راه یار | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
📖 📸 روز اعزام، فرودگاه بین المللی امام خمینی(ره)، اول اردیبهشت ۱۳۹۵ شیخ کمیل: «رفتیم فرودگاه. پنج نفر بودیم؛ من، مجید، حجت، شیخ متقی و شیخ مرتضی. مجید منتظر بود مُهر پاسپورتش را بزنند. مُهر که خورده شد روی کاغذ پاسپورت، ذوق عجیبی کرد و دوید سمت ما.» 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم، حجّت‌الاسلام مجید سلمانیان 🔗 نشر راه یار | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
📖 📸 از وقتی رفت بسیج، ندیدم نمازش قضا شود. اهل مسجد، هیئت، اردوی راهیان نور و نماز جمعه شد. عشق اسلحه بود. برای آموزش رزمی میدان تیر می‌رفتند. خانه که می‌آمد، با هیجان از اتفاقات اردو می‌گفت و روی پایش بند نبود. روحیات بسیجی وارش به یداللّه رفته بود. 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم، حجّت‌الاسلام مجید سلمانیان 🔗 نشر راه یار | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
شب‌ها، توی حجره موقع خوابیدن، مجید ناله می‌زد که: «تو رو خدا من رو برای نماز صبح زودتر بیدار کنین به نماز شب برسم. این قدر دمِ آفتاب نماز نخونم.» هر شب یادآوری می‌کرد. خوابش سنگین و زورش زیاد بود. یک بار رفتم بیدارش کنم، توی خواب و بیداری یک مشت حواله‌ام کرد. دفعۀ بعد فهمیدم چه کار کنم. رفتم از سمت دیوار صدایش زدم، فوری جاخالی دادم. توی خواب و بیداری مشت زد سمت دیوار. دو تا انگشتر توی دستش بود، ردِ انگشترهایش ماند روی دیوار. از خواب که بیدار شد، انگشت‌هایش را بازوبسته کرد. گفت: «نمی‌دونم چرا دو تا از انگشت‌هام خیلی درد می‌کنه!» داستانی بود بیدار کردن مجید.. | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
📖 ⭕️ مجید عشقِ محمود کریمی بود و من طرفدار عبدالرضا هلالی بودم. ایام شهادت که می‌شد، مجید موتورش را آتش می‌کرد، سه یا چهارتَرکه می‌رفتیم هیئت «یا قاسم» توی میدان شهدای کرج، سیدامیر حسینی آنجا می‌خواند. بعد از هیئت هم برنامۀ فلافل یا سمبوسه، اکثراً هم مهمان مجید بودیم. 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم، حجّت‌الاسلام مجید سلمانیان 🔗 نشر راه یار | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
📖 ⭕️ [شیخ مجید] خیلی انقلابی بود؛ ولی تا با او نشست وبرخاست نمی‌کردی، این را متوجه نمی‌شدی که چقدر شور انقلابی دارد. آن شب گفت یکی از دلایلی که مدام دوست دارد توی تبلیغ نقاط مختلف کشور باشد، تبلیغ و دفاع از نظام و رهبر است. 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم، حجّت‌الاسلام مجید سلمانیان 🔗 نشر راه یار | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
🖌 شهید مجید به روایت مادر🌷 🔹محمد شش ساله بود و مجید دو ساله. بعد از دو تا پسر، همۀ خانواده دلشان ضعف می‌رفت برای دختر. مهسا که دنیا آمد، همه خوش حال شدند. سه تایشان هیچ وقت اذیتم نکردند. با هم بازی می‌کردند، بدون اینکه صدایشان دربیاید. چادرنمازم را به دستگیره‌های دَر گره می‌زدند، کُنج اتاق، خانه درست می‌کردند. مهسا می‌شد مامان، محمد و مجید می‌شدند بچه‌هایش.. 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم، حجّت‌الاسلام مجید سلمانیان 🔗 نشر راه یار | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
«مجید عینکی نبود. این عینک من بود که روی چشمش زد و عکس گرفت. بعد از رفتنش، دیگه عینک را استفاده نکردم. شیشه هایش را دادم دودی کردن. عینکی که به چشم رفیقم بوده، وقتی رفیقم نیست، باید سیاه می‌شد..» 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام مجید سلمانیان •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
📖 📸شیخ مجید به بچه های ادوات، مهدی و مجتبی گفته بود: «آماده باشید، فردا ظهر بیام حسینیۀ غَراصی، جشن داریم برای .» برای برنامه لوازمی از نورمحمد، مسئول آماد و پشتیبانی گرفتیم؛ موکت، شیرینی، شکلات و بلندگو. پنجاه شصت نفری از بچه ها بودند. ظهر روز شانزدهم اردیبهشت، نماز ظهر و عصر را حسینیۀ گردان ادوات خواندیم. صف دوم نشسته بودم، مهدی و مجتبی هم کنارم بودند. شیخ وسط صحبت هایش گفت: «خدایا، خودت می‌دونی برای چی اومدیم این‌جا.خودت جوابمونو بده".... 🎤راوی: محسن لطفیان، فرمانده گردان ادوات 📌روایتی از کتابِ: " اردیبهشت اتفاق افتاد " زندگی نامه شهید مدافع حرم، حجّت‌الاسلام مجید سلمانیان 🔗 نشر راه یار | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
🔴 دردمند نیازمندان😢 | •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>
📸 انتشار برای نخستین‌بار شهید مجید سلمانیان در کنار مادر❤️ راوی: سید رضا مرتضوی اربعین سال ۱۳۹۳، سال آخری که مجید شاهرود بود، تصمیم گرفتیم برویم پیاده روی کربلا.. راه افتادیم.. توی راه، هر چند ساعت یک بار، به زنگ می‌زد و خبر از وضعیتش می داد. قربان صدقۀ حاج خانم می‌رفت: «فدات بشم، قربونت برم❤️ همیشه حسرت می خوردم چرا من بلد نیستم با مادرم این طوری حرف بزنم. چرا من بلد نیستم این جور ابراز احساسات کنم.. •┈••✾••✾••┈• 📣 کانال رسمی شهید مجید سلمانیان <🪴@Shahid_Majid>