خانم رضایی: اینکه چطوری توروسپرد دست من بمونه واسه بعد
امافعلا میخوام امانت های دستم رو بدم بهت 😊
به بچه ها گفتم نیان خودمم یک ساعت دیگه بهت سرمیزنم.
این #باکس همون امانتاییه که #حسین 💔چند روزقبل اعزام بهم داد. گفت اگه واسش اتفاقی بیفته یک هفته بعدخبرش اینو بهت بدم😊😞.
خودش از حسینیه رفت بیرون.
باکس رو باز کردم
یه نامه بود.یه بسته بود.
نامه روبازکردم💌
بسم رب الشهدا والصدیقین🌹
مارا بنویسید فداےزینب
آماده ترین افسررزم آور زینب❤️
بایدبه مسلمانی خود شک کند آنکه
یک لحظه ی کوتاه شود کافرزینب😡
کافیست که با گوشه ی ابروبدهد اذن
فرماندهی کل قوا؛ #مادرزینب😍
ازبیخ درآورده و خوآهیم درآورد
چشمےڪه چپ افتد دور و بَرزینب😡
آن کشورسوریه واین کشور ایران
مجموع دو کشور بشود کشورزینب😍❤️
رهبر بدهد رخصت میدان؛ بگذاریم
مرحم به رخم دل مضطر زینب😊😢
سلام خواهرگلم زینب قشنگم❤️
تواین دوسال که لیاقت مدافع بی بی داشتم تمام نگرانیم #تو بودی
خواهرجانم آنقدربچه حساسی بودی هیچوقت نتوانستم ازسوریه بهت بگم.
وقتی بعدازشهادت آقاسیدمحمدحسین اونقدر نگرانت بودم😢که نمیتوانم بیان کنم
زینبم این نامه را زمانی میخوانی که یا اسیرشدم یا شهید💔
امیدوارم دومیه باشه☘
زینبم بعد از #رفتنم آنقدرحرف میشنوی؛ دوست دارم زینب وار ادامه بدی وبه حرف خانم رضایی گوش بدی😊❤️ و باهاش همقدم بشیدبرای شناخت بقیه شهدا.
امیدوارم اون چیزایی که مدنظرم است رو بتونم واست یادگاری بخرم.😊😍
همراه این نامه یه تابلو هست بزن به اتاقت😊
دوست دارم پیکرم هیچوقت برنگرده😊💔
اگه برنگشت قرار من و تو هرموقع دلت گرفته قطعه 50 بهشت زهرا
مزارشهید #میردوستے💔
دوست دارم
گل نازم😍❤️😍
#ادامہ_دارد...
#قلم_بانومینودری
#کپی_اشکال_شرعی😊
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
شهید حسین معز غلامے³¹⁵
🕊#رماݩ_هادےدلہا 💔 قسمت #هفدهم ☘راوےعطیه (توسڪا)☘ صبح ۲۲ بهمن همراه زینب،خانم رضایی و دوستانشون برا
#رماݩ_هادےدلہا 💔
#قسمت_هجدهم
وقتی چشمامو باز ڪردم بیمارستان🏥 بودم
زینب: پاشو دختر لوس خجالت نمیڪشه😒
فرت و فرت غش میڪنه
عطیه غشه کار خودشو کرد
ولی عطیه تا غش کردی آقاےعلوے دستو پاشوبد جور گم کرد😁
دست بی جونمو آوردم بالا وڪوبیدم به ڪتف زینب
صدای در بلند شد مامان و بابام بودن اشڪ توچشماشون حلقه زده بود😢
چند ساعت بعد از بیمارستان مرخص شدم
اولین قدمِ با #چادر رو برمیداشتم😍
مثل ڪودڪے بودم ڪه تازه روزای اول راه رفتنشه😍😊
حال زینب این روزا خیلی داغون بود😔💔
پنجشنبه غروب با بچه ها و مدعوین رفتیم مزار شهید #میردوستے🌹
زینب با #اشڪ😭 و #بغض😢
ڪیڪ🎂 روبرید😔
بعد از تولد بهار مارو برد بام تهران شلوغ بود ولی گویا این شلوغی برای زینب مهم نبود
رفت جلوتر دستاشو ازهم باز ڪرد وشروع ڪرد به دادزدن😔
حسسسسسسسسسسیییییننننن😭
حسییییییییننننننننن😭😭😭
داااداآش #گمنااآاااااااامم کجااااااااایییی😭😭
تولدتتتتتتتتتتتتتتت مبااااااااررررررررڪڪ گمنااااااآاااااااااممممممممم ترییییین سررررررربازززززز بی بی زیییینببببب😍😍😍😭😭😭😭😭😭😭
دویدم سمتش اگه همینجوری داد میزدحتما حنجره اش زخم میشد😢😔
بغلش ڪردم🤗 وگفتم بسههه زینب😭😔😢
زینب: عطیههههههههههه داداشممممم نیییست😭😭😭?
من نمیدونم پیڪر عزیزم کجااسست😭😭
حرمله چه بلایی سرش آورد😭💔
چادرم لوله ڪرد تودستش سرشو پنهان کرد توسینم وگفت:
دلم برای عطر تنش تنگ شده😭💔😔
من حتی یه #مزار از برادرم ندارم ڪه ناز و تمنام رو اونجا بریزم😭
بهار: پاشید بریم خونه،زینب حالت بد میشه ها😢
یادت نره #حسین چی خواسته ازت....
#ادامہ_دارد..
#قلم_بانومینودری
#کپےباآیدی_وذکرنام_نویسنده_جایزوگرنه_حرام
╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI
╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯