eitaa logo
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
2.4هزار دنبال‌کننده
15هزار عکس
3.4هزار ویدیو
191 فایل
شهید حسین معز غلامے: هرڪجا گره به ڪارت افتاد بگو الهے به رقیه (س)💚 ولادت🎂:1373/1/6 شهادت🕊️:1396/1/4 محل‌شهادت:حماه سوریه ذاکراهل‌بیت‌🎤 🌱مزار:بهشت زهراقطعه 50ردیف 116 کانال دوم: @deeldadeh_shohada 📱ادمین تبادل: @z_mht213 #باحضورجمعی‌ازخانواده‌شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
خانم رضایی: اینکه چطوری توروسپرد دست من بمونه واسه بعد امافعلا میخوام امانت های دستم رو بدم بهت 😊 به بچه ها گفتم نیان خودمم یک ساعت دیگه بهت سرمیزنم. این همون امانتاییه که 💔چند روزقبل اعزام بهم داد. گفت اگه واسش اتفاقی بیفته یک هفته بعدخبرش اینو بهت بدم😊😞. خودش از حسینیه رفت بیرون. باکس رو باز کردم یه نامه بود.یه بسته بود. نامه روبازکردم💌 بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 مارا بنویسید فداےزینب آماده ترین افسررزم آور زینب❤️ بایدبه مسلمانی خود شک کند آنکه یک لحظه ی کوتاه شود کافرزینب😡 کافیست که با گوشه ی ابروبدهد اذن فرماندهی کل قوا؛ 😍 ازبیخ درآورده و خوآهیم درآورد چشمےڪه چپ افتد دور و بَرزینب😡 آن کشورسوریه واین کشور ایران مجموع دو کشور بشود کشورزینب😍❤️ رهبر بدهد رخصت میدان؛ بگذاریم مرحم به رخم دل مضطر زینب😊😢 سلام خواهرگلم زینب قشنگم❤️ تواین دوسال که لیاقت مدافع بی بی داشتم تمام نگرانیم بودی خواهرجانم آنقدربچه حساسی بودی هیچوقت نتوانستم ازسوریه بهت بگم. وقتی بعدازشهادت آقاسیدمحمدحسین اونقدر نگرانت بودم😢که نمیتوانم بیان کنم زینبم این نامه را زمانی میخوانی که یا اسیرشدم یا شهید💔 امیدوارم دومیه باشه☘ زینبم بعد از آنقدرحرف میشنوی؛ دوست دارم زینب وار ادامه بدی وبه حرف خانم رضایی گوش بدی😊❤️ و باهاش همقدم بشیدبرای شناخت بقیه شهدا. امیدوارم اون چیزایی که مدنظرم است رو بتونم واست یادگاری بخرم.😊😍 همراه این نامه یه تابلو هست بزن به اتاقت😊 دوست دارم پیکرم هیچوقت برنگرده😊💔 اگه برنگشت قرار من و تو هرموقع دلت گرفته قطعه 50 بهشت زهرا مزار‌شهید 💔 دوست دارم گل نازم😍❤️😍 ‌... 😊 ╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯
شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
🕊#رماݩ_هادےدلہا 💔 قسمت #هفدهم ☘راوےعطیه (توسڪا)☘ صبح ۲۲ بهمن همراه زینب،خانم رضایی و دوستانشون برا
💔 وقتی چشمامو باز ڪردم بیمارستان🏥 بودم زینب: پاشو دختر لوس خجالت نمیڪشه😒 فرت و فرت غش میڪنه عطیه غشه کار خودشو کرد ولی عطیه تا غش کردی آقاےعلوے دستو پاشوبد جور گم کرد😁 دست بی جونمو آوردم بالا وڪوبیدم به ڪتف زینب صدای در بلند شد مامان و بابام بودن اشڪ توچشماشون حلقه زده بود😢 چند ساعت بعد از بیمارستان مرخص شدم اولین قدمِ با رو برمیداشتم😍 مثل ڪودڪے بودم ڪه تازه روزای اول راه رفتنشه😍😊 حال زینب این روزا خیلی داغون بود😔💔 پنجشنبه غروب با بچه ها و مدعوین رفتیم مزار شهید 🌹 زینب با 😭 و 😢 ڪیڪ🎂 روبرید😔 بعد از تولد بهار مارو برد بام تهران شلوغ بود ولی گویا این شلوغی برای زینب مهم نبود رفت جلوتر دستاشو ازهم باز ڪرد وشروع ڪرد به دادزدن😔 حسسسسسسسسسسیییییننننن😭 حسییییییییننننننننن😭😭😭 داااداآش کجااااااااایییی😭😭 تولدتتتتتتتتتتتتتتت مبااااااااررررررررڪڪ گمنااااااآاااااااااممممممممم ترییییین سررررررربازززززز بی بی زیییینببببب😍😍😍😭😭😭😭😭😭😭 دویدم سمتش اگه همینجوری داد میزدحتما حنجره اش زخم میشد😢😔 بغلش ڪردم🤗 وگفتم بسههه زینب😭😔😢 زینب: عطیههههههههههه داداشممممم نیییست😭😭😭? من نمیدونم پیڪر عزیزم کجااسست😭😭 حرمله چه بلایی سرش آورد😭💔 چادرم لوله ڪرد تودستش سرشو پنهان کرد توسینم وگفت: دلم برای عطر تنش تنگ شده😭💔😔 من حتی یه از برادرم ندارم ڪه ناز و تمنام رو اونجا بریزم😭 بهار: پاشید بریم خونه،زینب حالت بد میشه ها😢 یادت نره چی خواسته ازت.... .. ╭━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╮ @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ╰━═━⊰🍃💔🍃⊱━═━╯