eitaa logo
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
1.9هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
510 ویدیو
75 فایل
🌹 بسم رب الشهدا 🌹 کانال رسمی سرلشکرپاسدار شهیدالقدس محمدرضا زاهدی ولادت: ۱۳۴۰/۶/۱ شهادت: ۱۳ فروردین ۱۴٠۳ | درپی حملهٔ هوایی رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق ارتباط با خادمین کانال: @M_ali_ekhlasi @MohammadMahdiZahedi تبلیغات: @ArEf_ZaHeDi
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
💠 فتح الفتوح 4⃣ #قسمت_چهارم در این مسیر، آقای زاهدی اولین شهید نبوده و آخری هم نخواهد بود 📷 تصویری
💠 فتح الفتوح 4⃣ در این مسیر، آقای زاهدی اولین شهید نبوده و آخری هم نخواهد بود 🚀 وعده صادق: عملی شدن وعده صادق کار خیلی بزرگی بود. روزی امام در منشور روحانیت فرمود: «جنگ ما به جهان نشان داد که می‌شود بدون اتکا به قدرت‌ها سالیان سال مبارزه کرد.» این جمله کلید است. این جمله مربوط به سال ۶۷ است. 🔸 امثال آقای زاهدی بودند که رفتند و این فرهنگ را عملیاتی کردند. جالب است حضرت امام (ره) دو سطر بعد از این جمله میگویند: «جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت.» این دقیقاً همان بحث اولی است که عرض کردم. کار امام (ره) این بود که در طراز انقلاب، آدم ساخت؛ تا بتواند جواب مسائل را بدهد. 🔹 واقعاً چه کسی در دنیا تصور می‌کرد رژیم صهیونیستی که در ابتدای شکل گیری به راحتی سه کشور را شکست می‌داد، توسط گروهی کوچک زمین گیر شود؟ البته گروه کوچکی که پیرو تفکر امام (ره) بود و با اشخاصی مثل آقای زاهدی، حجازی و سلیمانی مراوده داشت. جنگ ۳۳ روزه، ۲۲ روزه، ۸ روزه، و این جنگی که از ۱۵ مهر ۱۴۰۲ شروع شده و تا الان ادامه دارد. 🔰 چه کسی تصور می‌کرد که نه دولت لبنان، بلکه یک گروه به اسم حزب الله، ۳۳ روز مقابل این‌هایی که تمام دنیا حمایت‌شان می‌کردند و الان هم می‌کنند، بایستد؟ ♻️ باز به همان حرف برمی‌گردیم که آقای زاهدی و سایر عزیزان ساخته و تربیت شده بودند؛ با معنویت، با فکر، میدانی، طراح، عاقل، و عاشق شهادت بودند. 🔻 خار چشم: تمام افراد اثرگذار اصلی منطقه در لیست ترور رژیم صهیونیستی بوده و هستند. خود در برنامه‌شان بود که بعدها به آن نحو به شهادت رسید. ، ، ، آقای زاهدی، آقای و ... . صهیونیست‌ها آدم‌های اثر گذار را رها نخواهند کرد. 📵 در بحث رعایت کردن و نکردن مسائل امنیتی هم مساله اینجاست که شما هر چقدر هم رعایت کنید، بالاخره ممکن است ترور اتفاق بیافتد. مخصوصاً الان که منطقه پر از جاسوس است. جالب این است که دشمن با تمام توانایی‌های اطلاعاتی که دارد، باز هم واقعه‌ای مثل طوفان الاقصى اتفاق می افتد. این نشان می‌دهد که اگر جبهه حق، برنامه را درست تنظیم کند، حتماً به هدفش می رسد. 🛣 در این مسیر هم آقای زاهدی اولین شهید نیست، آخری هم نخواهد بود. ولی مهم این است که دست‌آورد دشمن از این ترورها چیست، و دست آورد ما چیست. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار علی شمشیری 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 مستشار عالی رتبه | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سرلشکر یحیی رحیم صفوی 4⃣ #قسمت_چهارم (قسمت آخر) «ح
🔰 مستشار عالی رتبه 4⃣ (قسمت آخر) «حتماً در طراحی عملیات‌ها از علی زاهدی، قاسم سلیمانی و مهدی باکری کمک می‌گرفتیم.» 🕌 او که با تمام وجود به لزوم آزادسازی قدس شریف اعتقاد داشت، در این راه از هیچ کوششی فروگذار نمی‌کرد. حاج علی بود که به نیروهای حزب الله یاد داد چطور بجنگند، چطور دفاع کنند، و چطور حمله کنند. حتی پا را فراتر گذاشت و با هدف خودکفا کردن حزب الله، چگونگی ساخت سلاح را هم یادشان داد. این همان عملی کردن رویکرد جبهه مقاومت بود که وام‌دار دوران پرافتخار هشت سال دفاع مقدس ماست. ✅ در دوران دفاع مقدس علی زاهدی در کنار و ، سه نفری بودند که به خاطر دید نظامی و دقت نظری که داشتند، برای طرح ریزی عملیات‌ها حتماً ازشان کمک می‌گرفتیم. 🔰 حضور سردار زاهدی در لبنان و بعدها در سوریه در سه دوره زمانی تقریباً طولانی مدت اتفاق افتاد. در واقع حاج علی از فرورین سال ۱۳۵۹ که ۱۸ ساله بود تا فروردین ۱۴۰۳ که با موی سپید شهید شد، تمام عمرش به مجاهدت گذشت. قبل از شهادتش یک سر آمده بود اصفهان و با تمام دوست و رفقای قدیمی‌اش خدا حافظی کرد. ♦️ رژیم اشغالگر صهیونیستی برای مقابله با قدرت روز افزون ایران، بارها دست به ترورهای کور زده است. اما این بار اقدامش در حمله به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق یک اقدام سیاسی و نظامی و تجاوز به تمامیت ارضی ما بود. اقدامی که حتی از نظر مجامع جهانی و کنوانسیون‌های بین‌المللی پذیرفتنی نیست. 🔻 این اقدام دیوانه وار اسرائیل غاصب نشان داد که این رژیم بعد از طوفان الاقصی دچار یک بن بست سیاسی و نظامی شده است. شاید با این اقدام جبهه مقاومت یک گام به عقب بردارد، غافل از این که شهادت فرماندهانی مثل حاج علی زاهدی، خون تازه‌ای است که در رگ‌های جبهه مقاومت به غلیان می‌افتد. خونی که عراق و یمن و سوریه و لبنان را در کنار یک دیگر قرار می‌دهد. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سرلشکر سید رحیم صفوی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 مطیع‌ترین فرمانده | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار اصغر صبوری 2⃣ #قسمت_دوم «به نظرم، نقطه اوج
🔰 مطیع‌ترین فرمانده 2⃣ «به نظرم، نقطه اوج آقای زاهدی، نیروی زمینی بود» 📿 همیشه مقید به ذکر گفتن بود، خصوصاً این هفت هشت سال آخر، ذکر از زبانش نمی افتاد. 💠 زمانی که با کار می‌کرد، اصلاً مشکلی بین‌شان ایجاد نشد؛ چون از همان ابتدا حریم و شرایط و همه چیز را بین خودشان تعریف کرده بودند. من هم همین کار را کردم. همان روزی که حاج قاسم به من گفتند که به قدس بروم، گفتم: «حاجی تا شما کاری رو بهم نسپری، کاری نمی‌کنم، می‌شینم تو اتاقم تا شما بگی. هر چیزی رو شما بگی من همون رو اداره میکنم؛ چه داخل اتاقم، چه این ساختمون، و چه کل نیروها.» 🔹 واقعاً هم تا وقتی که ایشان کاری را به من واگذار نمی کرد وارد نمی شدم. طی کرده بودم که اگر کار را به من واگذار کنید صفر تا صد کار با من باشد. البته حاج قاسم هم همه بچه‌های لشکر امام حسین را قبول داشت. از ته دل هم قبول داشت. چون علاقه ویژه ای به و داشت. به بچه هایی که با آن‌ها کار کرده و تربیت شده بودند هم علاقه داشت. 🔖 می گفت: «این‌ها آزمایش‌شون رو پیش آقای خرازی پس دادن. آقای خرازی فرمانده گردانی رو الکی بالا سرگردان نمی‌ذاره، رئیس ستادی رو الکی انتخاب نمی‌کنه برای این کار.» ✅ به نظر من نقطه اوج آقای زاهدی، در نیرو زمینی بود. زمانی که آقای زاهدی فرمانده نیرو زمینی شد، زمانی بود که آمریکایی‌ها در منطقه ما پانصد هزار نیروی نظامی داشتند. معنای چنین عملی، طبعاً آمادگی برای حمله است. آن زمان هوا-فضا هنوز به این اندازه پیشرفت نکرده بود و نگاه همه به نیروی زمینی بود که اگر آمریکا به ما حمله کند چه کنیم؟ ⏮ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار اصغر صبوری 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 مطیع‌ترین فرمانده | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار اصغر صبوری 3⃣ #قسمت_سوم «بهترین گزینه برای
🔰 مطیع‌ترین فرمانده 3⃣ «بهترین گزینه برای بازسازی حزب الله، آقای زاهدی بود» 📑 ما محورهای عملیاتی را پیش بینی کرده بودیم و در حالت کاملاً آماده‌ای قرار داشتیم؛ تا جایی که اگر هر زمانی آمریکایی‌ها از هر کدام از این پنج محور، از ابتدای ورود به کشور، تا تهران، حمله می‌کردند، ما برای چگونگی مقابله با آن‌ها برنامه مشخصی داشتیم. آن زمان چند هزار تونل زدیم؛ از قشم تا تهران، از ایلام و بوشهر تا تهران، از خوزستان و در تمام کوه های این مسیر، تونل‌های متناسبی حفر کرده بودیم. این تونل‌ها، ابتکار آقای زاهدی بود. نوعی طرح ریزی دفاع موزاییکی بود. 🔰 آن زمان فرمانده نیرو مقاومت، بود. ما به صورت مشترک از گردان‌های بسیج و نیرو زمینی استفاده می‌کردیم. آن زمان سازمان بسیج هنوز تشکیل نشده بود؛ اما نیروی مقاومت دو هزار گردان داشت و نیروهای گردان‌ها، بالای چهل درصد ثابت بودند، که می‌آمدند و به نیرو زمینی می‌پیوستند و نهایتاً هم کار درخشانی انجام شد. 🇱🇧 سردار زاهدی تا اوایل داعش، در لبنان بود. من که به سوریه رفتم، فرمانده محور این کشور بود. آقای زاهدی انتخاب مشترک و برای لبنان بود. آن‌ها دنبال یک فرمانده عملیاتی بودند که کار را دست بگیرد. 🔸 در آن مقطع، کار اصلی، بازسازی حزب الله بود. بهترین گزینه هم ایشان بود و در زمان طولانی حضورش در این کشور، رابطه‌اش طوری بود که بچه‌های لبنان او را به خوبی می شناسند. او با سید حسن هم رابطه بسیار خوبی داشت. ⏮ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار اصغر صبوری 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
🔰 مطیع‌ترین فرمانده | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار اصغر صبوری 4⃣ #قسمت_چهارم (قسمت آخر) «سه نفر
🔰 مطیع‌ترین فرمانده 4⃣ (قسمت آخر) «سه نفر را مطیع محض ولایت دیدم: کاظمی، سلیمانی و زاهدی» 📉 تحلیل من این است که رژیم صهیونیستی از روی استیصال، عصبانیت و ضعف فعلی خودش، به سمت شهید کردن ایشان رفت. من فکر می‌کنم برای بازگرداندن وجهه خودش می‌خواست بگوید که یک فرمانده بزرگ شما را می‌زنم. می‌خواست قدرت نمایی کند؛ اما اشتباه محاسباتی کرد. 🌷 البته خود آقای زاهدی دلش بود که شهید بشود. دیگر دلش، پر و کاسه صبرش، لبریز شده بود. من را هم قبل از شهادتش این جور دیده بودم. خودش دیگر التماس شهادت می کرد. 📞 آخرین صحبت تلفنی ما با شهید زاهدی در حد حال و احوال بود و وعده کردیم که من بروم آن طرف و هم دیگر را ببینیم. حالا هم همین طور شد، باید من بروم تا او را ببینم. 🛑 آقای زاهدی مسائل امنیتی را به شدت رعایت می‌کرد. ما شاء الله کارش را می‌کرد و ملاحظه‌ای برای کار کردنش نداشت. دید سیاسی بالایی داشت و بر مسائل نظامی به صورت کامل مسلط بود. این را هم باید بگویم که او واقعاً مطیع محض آقا بود. 🔰 من سه نفر را میشناختم که واقعاً مطیع محض بودند. اول که ذوب در آقا بود. ولایتمداری‌اش با وجود فشارهای سنگین آن دوره، زبانزد بود. ✅ دومین نفر آقای که این ۱۵ سال آخر، انگار فقط آقا را می‌دید. به خود من ده‌ها بار این را گفته بود که: «موضوعاتی که شش ماه بعد من بهش می‌رسم، آقا بهش رسیده. من در میدان هستم؛ اما آقا زودتر به آن رسیده است. آقا یک چیزی را به من می‌گویند و شش ماه بعد من تازه می‌فهمم که عجب، این حرفی که زدند این طور بود.» 🔰 نفر سوم هم که طوری مطیع حضرت آقا بود که اگر آقا می گفت (بمیر)، خودش نفَسش را نگه می‌داشت و میمرد! عاقبت بخیری این ها هم مال همین مطیع بودن‌شان است. 🤲🏻 ان شاء الله خدا ما را هم عاقبت به خیر کند. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار اصغر صبوری 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | دیدار غافلگیرانه با آقا سید ... 📷 #انتشار_برای_اولین_بار تصویری از شهید محمدرضا زاهدی به
📝 | دیدار غافلگیرانه با سید دل‌ها 🎞 بخش اول: 🌙 شب پانزدهم ماه رمضان سال ۱۳۸۸ بود. پدرم، همکاران‌شان را برای افطاری دعوت کرده بود. مکان افطاری جایی غیر از منزل و در مکان امنی بود که امکان جمع شدن همکاران، با در نظر گرفتن ملاحظات امنیتی منطقه فراهم بود. کل جمعیت‌مان شاید سرجمع و با احتساب خانم‌ها (همسران همکاران) حدود ۳۰ نفر می‌شد. ☕️ بعد از صرف افطار و جمع شدن سفره، همکاران مشغول صحبت شدند و چند دقیقه بعد، یکی از آن‌ها از بابا که میزبان بود اجازه خواست تا برود. پدرم لبخندی زد و خواهش کرد چند دقیقه دیگر بماند که یک غافلگیری در پیش است. ایشان هم قبول کردند و دوباره نشستند. 🎁 حقیقتش فکر من به این سمت رفت که شاید به مناسبت میلاد امام حسن (علیه السلام) شاید هدیه‌ای برای حضار در نظر گرفته باشند. ولی چند دقیقه‌ای بیشتر نگذشت که همه شگفت زده شدند ... 💐 به معنای واقعی «در باز شد و گل آمد!» جناب سید حسن نصرالله تشریف آوردند بین ما ... 😍 خیلی خوشحال و هیجان زده شدم. برای بار دیگر و بعد از مدت‌ها فرصت شد دوباره آقا سید عزیز را در آغوش بگیرم و مصافحه کنم، دستشان را با شوق گرفتم. دائم دوست داشتم کنارشان باشم و از بودن در محضرشان در پوست خودم نمی‌گنجیدم ... 🎞 بخش دوم: [بسم الله الرحمن الرحیم] بعد از سلام و احوالپرسی، همه ساکت شدند و آقا سید شروع به صحبت کردند ... فارسی را کاملاً روان و شیوا صحبت می‌کردند. شاید حدود نیم ساعت تا چهل دقیقه صحبت کردند. موضوع صحبت‌شان حضرت امام خامنه‌ای بود. 📃 گفتند: «شما به ایشان می‌گویید «آقا»، ما ایشان را نایب امام زمان می‌دانیم.» گفتند: «ما به ایشان ارادت ویژه‌ای داریم، ایشان امام ما، ولی فقیه ما، مرجع ما، فرمانده ما و ... هستند، ولی من می‌خواهم امشب چند تجربه کاری که در رابطه با ایشان داشتم را بگویم و نتیجه گیری نمی‌کنم، خودتان نتیجه بگیرید.» 📝 بعد سه خاطره کاری در رابطه با حضرت آقا تعریف کردند. 1⃣ خلاصه اولی مربوط به حوادث جنگ داخلی لبنان بود و مدیریت و مشاوره حضرت آقا که باعث ختم به خیر شدن و تمام شدن این فتنه بود. 2⃣ در خاطره دوم، ایشان اشاره به جنگ ۳۳ روزه کردند و گفتند: در اثنای جنگ و شاید روز هفدهم - هجدهم بود که ، در زمانی که راه‌ها بسته بود و ضاحیه زیر بمباران شدید، تقریباً صاف شده بود، خودش را به ما رساند؛ او دو پیام از سمت حضرت آقا آورده بود و گفت که آقا خواستند این را در سخنرانی تان بگویید ...پیام اول این بود که: «این جنگ، یک جنگ از پیش تعیین شده بود و اسیر گرفتن حزب‌الله، تنها بهانه‌ای شد که این حمله را جلو بیاندازند!» ✊🏻 «و دوم اینکه، پیروزی شما قطعیست!» 🔸 سید گفت: «ما وقتی این را از حاج قاسم شنیدیم، متعجب شدیم و با تعجب عماد و من به هم نگاه کردیم! ما اینجا روی مرز با اسرائیل هستیم، نیرو داریم، جاسوس و مخبر داریم، تحرکات دشمن را زیر نظر داریم ولی چنین چیزی را برداشت نکرده بودیم ...» 🛰 «ضمن اینکه در آن ایام، تحت فشار شدید دشمن بودیم و خیلی شهید داده بودیم، با ایثار و شهادت چند هزار رزمنده حزب الله، در برابر هشت لشکر زرهی ایستاده بودیم و تقریباً نفراتمان در بعضی جاها یک به چهل بود. بچه ها مردانه می‌جنگیدند و شهید می‌شدند، ولی دشمن در حال پیشروی بود. (بعدها از پدرم شنیدم شدت جنگ شبیه کربلای ۵ ما بوده) 🔹 گفتند: «من به ایشان گفتم چشم؛ این را حتماً در سخنرانی فردا خواهم گفت، ولی در دلم این می‌گذشت که اگر خبرنگاران از من سند این حرف را بخواهند، دلیلی برای حرفم ندارم که بزنم.» 💠 فردا شد و در سخنرانی، آنچه حضرت آقا فرمودند را گفتم و حالا استرس داشتم که اگر از من سوال شود: «بر چه اساسی این حرف را زدی؟» جوابی ندارم ... ♦️ آقا سید ادامه دادند که: «۲۴ یا ۴۸ ساعت بعد یکی از مقامات اسرائیلی این مطلب را تایید کرد و البته او گفته بود پیروزی با آن‌هاست ...» ✳️ خب، عنایت خدا و معجزاتی رخ داد تا اینکه ورق جنگ برگشت ... (در لبنان کتاب هایی در رابطه با معجزات جنگ ۳۳ روزه منتشر شده، از همان ماجرای دستمال حضرت زهرا که شهید کرکی دید و حاج قاسم تعریف کرد تا دیده شدن شهدای سابق در بین رزمندگان، شلیک خشاب های خالی و ...) جنگ تمام شد و حزب‌الله پیروز شد. ⏮ ادامه دارد ... 🎙 راوی: محمد مهدی زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | دیدار غافلگیرانه با سید دل‌ها 🎞 بخش اول: 🌙 شب پانزدهم ماه رمضان سال ۱۳۸۸ بود. پدرم، همکا
ادامه ▫️ آقا سید گفتند: «چند ماه بعد از جنگ، همراه هیأتی از فرماندهان حزب‌الله رفتیم ایران و خدمت حضرت آقا.» ❇️ آنجا در آن جلسه صحبت‌هایی در مورد آنچه در جنگ رخ داده بود با ایشان در میان گذاشتیم؛ از دستاوردها، خسارت ها، شهدا و ... بعد گفتند: «من از حضرت آقا پرسیدم آن خبری که حاج قاسم از جانب شما آورد برای ما تعجب آور بود، آن خبر را از کجا داشتید؟» 🌷 گفت: «با اینکه من چند بار این سوال را پرسیدم، حضرت آقا موضوع صحبت را عوض کرده و جواب این سوال را ندادند ...» 🕌 برنامه ما این بود که فردا به زیارت امام رضا (ع) برویم و بعد برگردیم به منطقه. من همه تیم را فرستادم و خودم ماندم. فردای آن روز با اینکه روز قبل با ایشان ملاقات داشتم، مجدداً درخواست ملاقات دادم و با وجود اینکه این کار مرسوم نیست، چون حضرت آقا به من عنایت داشتند، مجدداً وقت ملاقات دادند ... ❓ با خودم گفتم شاید در حضور جمع نمیتوانستند جواب آن سوال را بگویند و یا مثلاً شخصی در جمع بوده که ایشان برای جواب دادن ملاحظه داشته اند. بار دیگر مصرانه از ایشان همان سوال را کردم. 💢 بعد از اصرار زیاد، ایشان فرمودند: «این خبر از جانب من نبود!» 3⃣ و اما خاطره سوم اگر اشتباه نکنم در مورد ورود حزب‌الله به امور سیاسی بود که با ملاحظات حضرت آقا پیش رفته بودند و بسیار موفقیت آمیز ارزیابی می‌کردند. 💐 آن دیدار و آن صدای گرم و دلنشین آقا سید را نمی‌توانم از یاد ببرم ... 💔 داغ برایم خیلی سنگین بود و داغ پدرم جگر سوز اما تا این لحظه از عمرم سنگینتر از داغ آقا سید حسن ندیده ام. معتقدم ایشان از یاران خاص حضرت بقیه الله بودند. 🎙 راوی: محمد مهدی زاهدی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 چند روز بعد از شهادت (عماد مغنیه)، با همفکری با در صدد جایگزین کردن فرمانده ای دیگر برای کمک بودند. سیدحسن به حاج قاسم می‌گوید: «زاهدی می‌تواند باز هم بیاید؟» شهید سلیمانی می‌گویند: «خواسته شما را با رهبر انقلاب در میان می‌گذارم...» حضرت آقا وقتی خواسته سید را می‌شنوند، که در آن زمان حدود چهار سالی بود فرمانده نیروی زمینی سپاه بودن را به حضور می‌خواهند. حضرت آقا موضوع درخواست سیدحسن نصرالله را به پدرم می‌گویند و از خود پدرم هم نظرشان را می‌پرسند. (برای اجرای این درخواست لازم بود فرمانده نیروی زمینی سپاه به یکباره غیب شود! یعنی یک جانشین معرفی و تودیع شده و در ظاهر پدرم در سمتی دیگر، معرفی نشوند. خود این موضوع تبعاتی برای ایشان داشت ... عده ای که خبر نداشتند می‌گفتند: - معلوم نشد زاهدی چه کار اشتباهی کرده بود که به این زودی برداشتنش! - تازه جای جدیدی هم نرفته، حتماً توبیخ شده! و ... از جهت دیگر جنبه دو دوتا چهارتا دنیایی بود؛ الان فرمانده نیروی بود تعداد زیادی زیر مجموعه و نیروی تحت امر داشت، جایگاهی به مراتب بالاتر که باید به چندین جایگاه پایینتر می‌رفت!) اما شهید زاهدی اصلاً به این مسائل حتی فکر هم نکرد به آقا گفته بود: «من سرباز شما هستم، هر جور شما امر کنید» و اینطور شد که پدرم دو هفته بعد از شهادت حاج عماد در لبنان و در کنار سید مقاومت بود. شاید همین اطاعت از امر ولی امر در این ماجرا، با وجود تهمت ها و گذشتی که انجام داد، در درگاه خدا مورد قبول واقع شد. این ماجرای رفتن شهید زاهدی به لبنان برای بار دوم (از سه مرتبه) بود.
📝 کسی که حاضر بود قلبش را برای او بدهد... کسی که جانش بود و جان او، حاضر بود هزار بار فدای شود... چون او را یار امام زمان (عج) می‌دیدند و حقاً که چنین بود... محضر ولی عصر، روحی فداه، و نایب ایشان حضرت امام خامنه ای (حفظه الله) عرض می‌کنیم. 🆔https://virasty.com/MohammadMahdiZahedi/1740161064516596178 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 چند نفر بودند، ، و (زاهدی) و البته چند محافظ که همراهشان بودند. سید با لباس مبدل آمده بود. با هم آمده بودند زیارت آقا ثامن‌الحجج، علی بن موسی الرضا (ع)... شرایط را مهیا کردیم که به سرداب حضرت بروند و از نزدیکترین جا مضجع شریف آقا را زیارت کنند. به بالای سنگ قبر امام (ع) که رسیدند، همه حال و هوای عجیبی داشتند، بی قرار بودند، اشکشان جاری بود و زیارت می‌کردند... می‌گفت من حواسم به این بود که یک یادگاری از آقا سید بگیرم و نظرم هم همان کلاهی بود که به جای عمامه و برای پوشش مبدلش بر سر گذاشته بود. در دلم از امام (ع) خواستم که آقا سید قبول کند و کلاهش را به من بدهد. بیرون که آمدیم، هر سه نفر صورتشان برافروخته و از گریه خیس بود... به محافظ قضیه درخواست کلاه سید را مطرح کردم... می‌گفت اونروز من به حاجتم رسیدم ولی بعدها فهمیدم که اونها چه از امام خواسته بودند و من چه! اون ها رسیدن به مقام شهادت را گرفته بودند و من فقط به کلاهی بسنده کرده بودم... گفت این ماجرا مربوط به چندین سال قبل از شهادت بود و من تازه راز اشک های اون شب را فهمیدم. ✍🏻 این را یکی از خادمین حرم امام رضا ع که در حرم رضوی مسئولیت به عهده دارد، برایم تعریف کرد. گفت من عمری هست خادمم و فهمیده‌ام از این خاندان کرم نباید چیزهای اندک و بی ارزش خواست... 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• ☑️ کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 | روزی که (کاظمی) هم رفت پیش (خرازی)... 🔸 روزی بود که شاید نزدیکترین رفیق و همرزم و همسنگر پدرم، شهید شد... روزی که تا قبل از آن پدرم را اینگونه بی تاب ندیده بودم. بی تابی از نوعی که بعدها فقط در شهادت نظیر آن را دیدم... ✍🏻 روز قبلش با همان هواپیما، در همان شرایط جوی و با همان خلبان، همان مسیر را رفته بود. 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم ☑️ کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدی 💻 ایتا | تلگرام | بله | اینستاگرام
کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی
📝 #خاطره | پیراهن پاره گفت: حاج ابومهدی (اسم شهید زاهدی در منطقه) و شهید حاجی رحیمی در یک اتاق و ب
این همان لباس است ... چند روز قبل از شهادت، وقتی سر مزار پدرشان در گلزار شهدای رهنان بودند ... ✍🏻 آن‌روز، در لحظه بازگشت، پدرم رو به قبور شهدا کردند، دستشان را بلند کردند و با صدایی بلند گفتند: شهدا سلام ... سلام ... ما نفهمیدیم دلیل این رفتار چی بود؟ چرا سلام؟ چرا حاج قاسم؟ 🕊 تا اینکه چند روز بعد به قافله شهدا پیوستند ... 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم ☑️ کانال رسمی شهید محمدرضا زاهدی 💻 ایتا | بله