🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🍃🌷جلوتر رفتیم، محمد بلند شد که تغییر موضع بدهد. دیدم راست خالی است و شروع کردم به سمت راست بزنم. خیلیها فکر میکردند سمت چپ خالی است اما برای من مسجل شده بود که راست خالی است.
📞حتی پشت بیسیم چند دقیقهای با برادری که پشت خط آمد و نمیدانستم کیست، صحبت و اعلام کردم سمت راست ما خالی است و یک مقدار طول کشید که آنها هم قبول کردند.
😔در همین فضا بود که محمد مجروح شد. شرایط به گونهای شد که محمد تیر خورد و من به سختی بالای سرش رفتم. چون تکتیرانداز داشت ما را میزد و ما دقیقاً در دید بودیم.
🍃حدود 40 تا 45 دقیقه تک تیرانداز مدام ما را میزد و در این مدت خیلی از بچهها مثل احمد مقدسی سعی کرد به سمت ما بیاید.
🚶♂وقتی آمد پیش ما من به او گفتم برگردد؛ چون شرایط طوری شده بود که وقتی فردی به ما نزدیک میشد، این فرضیه برای آنان پیش میآمد که ما هنوز زندهایم و حتماً لازم است ما را بزند و به همین دلیل آتشش بیشتر میشد.
🔻قسمت یازدهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🔹در آن شرایط محمد نداف که از دوستان و مداحان #اهل_بیت است و در آن گروهان فرمانده دسته ما بود، بالای سر ما آمد. اول فکر کرد هر دوی ما آسیب دیدهایم و با حالت بهت و تعجبی ما را نگاه کرده و از ما سؤال میپرسید و وقتی من شرایط را برایش توضیح دادم و به سختی توانستم او را قانع کنم که 10 یا 20 متری از ما فاصله بگیرد.
✔️چون چند دقیقهای بود که دیگر تک تیرانداز و تیربار نمیزد و احتمالاً فکر میکرد ما تیر خوردهایم. وقتی نداف آمد، فهمیدند ما هنوز #زندهایم و دوباره تیربارشان شروع کرد به کار کردن.
🔺در آن شرایط من با داد و بیداد و خواهش و قسم محمد نداف را راضی کردم که از ما فاصله گرفت. از او خواهش کردم وقتی ماشین امداد به بالا میآید، به سمت ما هدایتش کنند.
😢من در آن شرایط چون کارم به غیر از نظاره کردن چیزی نبود، همه چیز را میدیدم؛ از جمله بچههایی که تیر میخورند و میافتند و #مجروح میشوند.
گاهی در مواضعی از فاصله 100 تا 150 متری میدیدم کسانی را که میآیند و میروند پشت تخته سنگی موضع میگیرند. معلوم نبود کجا میروند و بعدها شنیدیم احتمالاً از تونلهایی که کندهاند، استفاده و از داخل آن تیراندازی میکردند و ما این تکفیریها را با #چشم دیدیم...
🔻قسمت دوازدهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🔰آن زمان برای آنکه بتوانیم مقداری فضا را سمت خودمان آرام کنیم و #فضا را برای آنها که به طرف ما تیراندازی میکردند ناامن کنیم، فشاری رویشان میآوردیم و همه با هم همزمان به سمت نقاطی که میدیدیم #تیراندازی میکردیم.
💢فضا مقداری برای آنها ناامن و حجم تیراندازیشان #کمتر میشد. آن موقع بود که بچهها راحتتر میتوانستند #خشاب تعویض کنند و مجروحان را به عقب ببرند یا تعدادی به ما اضافه شوند.
🍃🌸امید وفانژاد، فرمانده گروهان ما در این میان اضافه شد و #رشادت خوبی از خودش نشان داد. حتی فرمانده عزیزمان، آقا مهدی هداوند در جلوترین نقطهای که ممکن بود کسی باشد، آنجا بود و همانجا #مجروح شد.
🌹دوستانی چون محمد صفری، علی دولو، حمید بخشی، ابوالفضل سعیدی، محمد رازقندی، هادی کرمی و مصطفی بخشی نیز در آنجا بودند که ذکر نامشان خالی از لطف نیست.
🔻قسمت سیزدهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
💔مجید قربانخانی چند تیر به پهلویش خورده بود اما هنوز #شهید نشده بود. محمد آژند با مقداری فاصله از ما افتاده بود که شهید شد. تیر به بازو یا پهلویش و یک تیر هم به سرش اصابت کرده بود.
😢عباس آبیاری و میثم نظری در زمانی که فرمان عقبنشینی آمده بود، شهید شده بودند. عباس آبیاری، عباس آسمیه و میثم نظری کسانی بودند که تا دقایق آخر ایستاده و #مقاومت کرده بودند.
😔در آن شرایط سخت، کار من آنجا این بود که #آواز و سرود میخواندم و با این کار روحیه بچهها در آن شرایط برمیگشت. تا زمانی که چند ماشین آمد و مجروحان را جمع کرد...
🔻قسمت چهاردهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🚑ماشین اول که برای حمل مجروحان آمد، یکسری از مجروحان را با خود برد. ماشین دوم که آمد اینانلو را به سمتش بردیم.
🍃یک طرف برانکارد را خودم گرفته بودم که در حال دویدن، #تیری به روی پای من اصابت کرد و از یک طرف آمده بود و از طرف دیگر بیرون رفته بود.
👌خدا را شکر مستقیم به استخوان ضربه نزده بود، ولی سوزشش را حس کردم و باورم نمیشد که تیر خورده باشم؛ به همین دلیل روی همان پا تا چند دقیقه میدویدم اما بعد #احساس کردم درد خیلی سنگینی توی پایم پیچید و موقع سوار شدن باعث شد نتوانم کامل سوار شوم و نصف بدنم توی ماشین بود و داشتم به پایم نگاه میکردم که چه اتفاقی افتاده و بالا نمیآید.
😔همین که سرم را برگرداندم موشک اصابت کرد و ماشین منفجر شد. خیلی از بدنها درجا سوخته شده بود. داخل تویوتا بچههای #فاطمیون (افغانستانی)، #حیدریون (عراقی) و #زینبیون (پاکستانی) هم بودند. #شهید_مصطفی_چگینی، #شهید_محمد_اینالو و #شهید_مرتضی_کریمی هم داخل ماشین بودند.
🔻قسمت پانزدهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
💥قبل از انفجار مرتضی کریمی دستش تیر خورده بود، میخواست پشت ماشین بنشیند. راننده رفته بود. مرتضی فریاد میزد که سوییچ را بدهید که در همان زمان یک دفعه #انفجار اتفاق افتاد.
😭موشک به ماشین اصابت کرد و همه چیز تاریک شد. وقتی چشم باز کردم دیدم خیلی از بچهها #سوخته بودند. بچههایی که در قسمت جلوی تویوتا نشسته بودند، آنچنان سوخته بودند که چهرهها اصلاً قابل تشخیص نبود. خشک و سیاه.
💣دور تا دور ماشین مهمات ریخته بود که بر اثر آتش میسوخت و بدن ها روی زمین افتاده بود. صدای ناله میآمد. میخواستم در آن شرایط بلند شوم که حمید بخشی داد میزد: «بلند نشو. تکان نخور.» چون میدید که من در چه وضعیتی هستم. این #ماجرا ادامههایی داشت که لحظه به لحظهاش اتفاقاتی است که گفتنش مجال دیگری میخواهد.
🍃💔21 دی ماه 94 روزی بود که لحظه به لحظهاش پر از اتفاقاتی بود که برای همه ما خاطره شده است...
🔻قسمت شانزدهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🔰به دلیل اصابت موشک، #موج_موشک و برخورد ترکشهایی که در اثر اصابت به ماشین پخش شده بود، تمام پشت پای راست من ریخته بود.
🍃بعد پیوند عضله کردند. چهار یا پنج جراحی در #حلب انجام دادند و بعد من را به ایران فرستادند و یکی دو جراحی هم اینجا انجام شد.
✔️چشم، پا، دست، گوش و... مجروح شد و یک دنیا تغییر برایم ماند. دوره #نقاحت آن هم طولانی بود و چند سال طول کشید...
🔻قسمت هفدهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🔴هیچ پیکری از پیکر بچههای ما (ایرانی) نسوخت. به خاطر شرایط درگیری منطقه بود که نتوانستند پیکرها را به عقب بیاورند نه اینکه به گونهای باشد که #پیکر از بین رفته باشد.
😔از مجید قربانخانی هم که خارج از ماجرای تویوتا به شهادت رسید، چیزی به جز چند استخوان نمانده است که همان بازگشت و تشییع شد. البته میدانیم که نامردهای تکفیری به #بدنهای_شهدا بیحرمتی میکردند، مثلاً شنیده شده که به برخی بدنها #اسید میریختند تا آنها را از بین ببرند.
✔️اما آن چیزی که مشخص است این است شرایط به گونهای نیست که این بدنها برنگردد و امید #خیلی_زیاد است که همه پیکرها برگردد.
🔻قسمت هجدهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🌤یک روز در صبحگاه حال و حوصله نداشتم و ایستاده بودم. هر روز یکی میآمد حضور غیاب میکرد. اینبار #مجید آمده بود که البته من نمیشناختمش.
☺️دیدم رفته بالای جدول ایستاده و چند تا کاغذ دستش گرفته و اسم میخواند. من با بچهها یک گوشه ایستاده بودم که به ما گفت: «بیاید داخل صف.»
☃هوا سرد بود و من حس صبحگاه نداشتم. حتی بندهای پوتینم را هم نبسته بودم. شروع کرد اسم خواندن: «رضا جعفری...» گفتم: «آقای رضا جعفری...» نگاهی کرد و چیزی نگفت.
📋ادامه داد: «مصطفی حسینی» گفتم: «آقای مصطفی حسینی...» گفت: «به شما ربطی دارد؟» گفتم :«آقای به شما ربطی دارد»
😂همه زدند زیر خنده. بعدی را خواند. گفتم: «آقای فلانی...» گفت: «تو چقدر حرف میزنی؟» گفتم: «آقای تو چقدر حرف میزنی. با احترام صحبت کن. وقتی بچهها را صدا میزنی آقا بگو.»
❗️گفت: «به تو چه ربطی دارد؟ دیگر صدایت را نشنوم.» گفتم: «آقای صدایت را نشنوم...»
😥خیلی کُفری شد و کاغذها را مچاله کرد و گفت: «من دیگر نمیخوانم. بچه پررو!»
🚶♂داشت میرفت که گفتم: «آقای برادر! قرآن میگوید "اشداء علی الکفار رحماء بینهم" یاد بگیر.»
وقتی رفت یکی از بچهها او را کنار کشید و در مورد من گفت: «این مدلش این است یک دفعهای گیر میدهد. اهل شوخی و خنده است.»
کمی که گذشت. صبحانه را گرفته بودیم که دیدم یکی شانهام را فشار میدهد...
🔻قسمت نوزدهم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🍃کمی که گذشت. صبحانه را گرفته بودیم که دیدم یکی شانهام را فشار میدهد. برگشتم و دیدم #مجید است. گفت:
😓«داداش شرمنده من نمیدانستم شما مدلت این شکلی است. با خودمان که #نباید اینکار را بکنیم.»
❤️با هم رفیق شدیم. اسم هم را پرسیدیم. گفت: «از این به بعد حاج حبیب هستی.» من هم گفتم: «تو هم از این به بعد داش مجیدی.»
🍃🌸مجید کارهای تدارکات را انجام میداد. به 400 نفر در سوله غذا میرساند. گاهی از آن طرف سوله داد میزد: « #حاج_حبیب غذا داری؟»
من میگفتم: «غذا دارم. #داش_مجید! ماست...ماست.»
😊میرفت و ماست میآورد. وقتی با هم رفیق شده بودیم تازه فهمیدم چه کسی هست و به تازگی #توبه کرده است.
🔻قسمت بیستم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
😔من در بیماستان بستری بودم. وقتی فهمیدم شهید شده خندیدم. بلند بلند میخندیدم. آنقدری که میرزا (کسی که آمده بود خبر را بدهد) فکر میکرد شوک #عصبی به من دست داده است.
👤پرستار را صدا میکرد. گفتم: «میرزا حالم خوب است. چه میگویی؟ مگر میشود اینها #شهید شوند؟ مجید که دیگر شهید نمیشود؟»
⚠️واقعاً نمیخواستم قبول کنم. میگفتم اگر من زنده ماندهام، حتماً آنها هم زنده هستند. پنج یا شش روز گذشت بعد که دیدم نه ماجرا جدی است، از فشار زیاد چند بار بالا آوردم. #باورم نمیشد.
😭😭خیلی فشار به من آمده بود. از نظر من یک مشت لات و لوت شهید شده بودند و من پرمدعای #خاک برسر مانده بودم و نمیدانستم چه بگویم.
🔻قسمت بیستم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
Tasnim
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🌺🍃🕊🌺🍃🕊
🌺🕊🌺
🍃🌺
🕊
برادر #جامانده
حاجقاسم با نوشتن یادداشت بر کتابهای مورد علاقهاش عموم مردم را به خواندن این کتابها تشویق میکرد. این کار بهترین تبلیغ برای کتاب بود. #معرفی_کتاب و نوشتن یادداشت توسط حاجقاسم به عنوان یک فرمانده بلندبالای نظامی و یک شخصیت محبوب مردمی نگاهها را به سوی خود میچرخاند و ایجاد کنجکاوی میکرد.
📚کتابهای زندگینامه قهرمانهای #دفاع_مقدس مهمترین کتابهایی بودند که معمولاً خبر تقریظ نوشتن بر آنها توسط حاجقاسم سلیمانی منتشر میشد. «وقتی مهتاب گم شد» کتاب #جانباز #شهید_علی_خوش_لفظ، یکی از کتابهایی است که حاجقاسم سلیمانی نه تقریظ که بعد از خواندن آن یادداشتی برایش منتشر کرد.
🍃🌸فرمانده #سپاه قدس با خواندن این کتاب در یادداشتی که با عنوان «برادر جاماندهات قاسم سلیمانی» منتشر کرده، خطاب به علی خوشلفظ نویسنده کتاب، مینویسد:
😔💔"یک بار همه خاطراتم را به رخم کشیدی. چه زیبا از کسانی حرف زدهای که صدها نفر از آنها را همینگونه از دست دادم و هنوز هر ماه یکی از آنها را #تشییع میکنم و رویم نمیشود در تشییع آنها شرکت کنم.
🕊۱۰ روز قبل بهترین آنها را – مراد و حیدر را - از دست دادم، اما خودم نمیروم و نمیمیرم، درحالیکه در آرزوی وصل یکی از آن صدها شیر دیروز لهله میزنم و به درد #چه_کنم دچار شدهام. امروز این درد همه وجودم را فراگرفته و تو نمکدانی از نمک را به زخمهایم پاشاندی. تنهای تنهایم…"
#شهید_ترور
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
hor-zaman.ir
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🍃🌺🍃🕊🌺
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
💫مجید بچه صادق و صافی بود. در همان 40 یا 50 روز که با مجید بودم فهمیدم صداقت از ویژگیهای اصلیاش بود و با #صدق جلو میرفت. باور داشت.
❤️یک جوری #غیرتی با قصه دفاع از حرم برخورد میکرد که انگار #حضرت_زینب (س) اینجا نشسته و تکفیریها میخواهند به او دست درازی کنند و با این نگاه #حضور پیدا میکرد.
🔻قسمت بیست و یکم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🤔یادم هست علیرضا مرادی موهای بلندی داشت. یکسری از آدمها #همیشه بودند که با بعضی موضوعات اینچنینی مشکل داشتند.
⚠️یکی از اینها وقتی علیرضا را میدید #حرص میخورد. یکبار گفت:
«اگر این سرباز من بود با قیچی موهایش را میزدم. آخر این چه #تیپی است که میخواهد به سوریه برود؟»
🍃آن آدم جزو تیم پیشرویی بود که باید به سوریه میرفت. مجوزش صادر نشد و نتوانست برود و هنوزم که هنوز است نتوانسته برود؛ در حالیکه علیرضا همان موقع رفت و به #شهادت هم رسید.
اصلاً چنین قاعدههایی در #سوریه وجود ندارد. هرکسی به اندازه وسعش در میدان جهاد حضور پیدا میکند. یکی نزدیک فرودگاه پیاده میشود و میترسد و برمیگردد.
👌یکی وسعش این است تا خط مقدم بیاید اما نتواند بجنگد. یکی دیگر میآید و میجنگد و شهید هم میشود. شرایط هر کسی متفاوت است و نمیشود از همه یک جور #توقع داشت.
🔻قسمت بیست و دوم
✍به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
🌺🍃 #شهید_علیرضا_مرادی
Tasnim
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
🍃🕊🍃🕊🍃🕊
🕊🍃🕊
🍃🕊
🕊
🌺 #کربلایی_ها
🔹زمانی که علی آقاعبداللهی در سوریه به #شهادت رسیده بود، بچهها اسمش را بین شهدا دیده بودند و برخی که من را میشناختند و او را نمیشناختند نامش را اشتباه گرفته بودند.
در سنگر برای من روضه گرفته و گریه میکردند تا اینکه یکی از بچهها گفته بود حبیب عبداللهی را خودم دیدم که در بیمارستان بستری است. اما آنها باز هم باور نکرده بودند. برای همین حتی عکس من را در بیمارستان گرفت و به آنها نشان داد تا باور کنند که #شهید نشدهام.
☑️در شرایطی که تکفیریها آنقدر تجهیزات داشتند که آدم را با #موشک ضد زره میزدند، ما با امکانات کم ایستادگی میکردیم. مهدی هداوند جمله معروفی داشت و میگفت: «سرنوشت مقلدان خمینی (ره) چیزی جز شهادت نیست.»
💕من خیلی این جمله را دوست دارم. ما تقلید از کسانی کردیم که به فتوای امام (ره) جانشان را دادند و سرنوشت اینجور آدمها چیست؟ نوکر به راه و شیوه ارباب میرود. هرکسی در این مسیر باشد آخرش به شهادت...
🔻قسمت بیست و سوم، آخر
✍️به روایت #جانباز #مدافع_حرم کربلایی #حبیب_عبداللهی
شادی روح جاویدالاثر #شهید_علی_آقاعبداللهی و شهدای گلگون کفن به خصوص شهدای کربلای سوریه خانطومان صلوات
tasnim
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃
🌺🍃
حاج مهدی سلحشور به دلیل عوارض شیمیایی دوران #دفاع_مقدس در یکی از بیمارستان ها بستری شد.
✅گفتنی است تست کرونای این مداح اهل بیت (ع) منفی بوده و از این بابت جای هیچ نگرانی نیست.
از محبین اهل بیت (ع) می خواهیم برای این مداح و #جانباز سرافراز دعا کنند.
امیدوارم به دستان کوچک #علی_اصغر آقا امام حسین (ع) شِفا پیدا کنی...
🌹نفری ۱۴ صلوات عنایت بفرمایید بفرستید.
@shohada_keshvar
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🕊🍃
🕊پرواز پرستویی دیگر...
سردار «حاجمیرزا سلگی» #جانباز سرافراز و فرمانده دلاور گردان حضرت ابوالفضل (ع) و رئیس ستاد لشکر انصارالحسین (ع) در دوران دفاع مقدس، صبح پنجشنبه ۱۴ فروردین ۹۹ در بیمارستان شهید بهشتی همدان به یاران شهیدش پیوست.
🌹سردار سلگی که راوی کتاب «آب هرگز نمیمیرد» نیز هست، بهدلیل عوارض ناشی از استنشاق گازهای شیمیایی دوران دفاع مقدس و جراحات جانبازی در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود که امروز صبح به ملکوت اعلی پیوست.
بر اساس اعلام خانواده این سردار شهید، بهمنظور حفظ سلامت مردم، هیچگونه مراسم تشییع و گردهمایی برگزار نخواهد شد.
روحت شاد بزرگمرد...
#جانباز_شیمیایی
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_میرزامحمد_سلگی
💫شادی روحشان ۱۴ صلوات ختم کنیم...
شهادت مبارکت
✍defapress.ir
✍mizanonline.com
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌺🍃
🍃❤️
در وصف شما هرچه
بخواهیم بدانیم باید که
👌فقط #سوره_والشمس بخوانیم...
آرامش این لحظہ ما لطف شماهاسٺ
رفتید که ما راحت و
#آسوده بمانیم
💠مجموعه #ابوعلی
✍️روایت کوتاهی از زندگی #جانباز #مدافع_حرم، خادم امام رضا (ع) #زمینه_ساز_ظهور #شهید_مرتضی_عطایی
🔰در کانال به یاد #شهید_محسن_حججی
🔹از جمعه ۹۹.۰۱.۲۹
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
26.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹یکی از جلسات دیدار رهبری در سال ۸۴ است، جلسهای معنوی که دکتر رفیعی در آن از خاطره آن روز شهادتش میگوید...
🕊رزمندهای که خاطره جانبازیاش لرزه بر اندامتان میاندازد...
#جانباز
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_محمود_رفیعی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌺🍃
🕊پرواز پرستویی دیگر...
✨روح بلند حاج یونس حبیبی، مداح و جانباز #دفاع_مقدس، بامداد امروز هفتم اردیبهشت، مصادف با دوم ماه مبارک رمضان به ملکوت اعلی پر کشید.
🍃این مداح در حالی که فقط ۵۳ سال داشت، سالها از عوارض جانبازی رنج میبرد و از تابستان سال قبل برای چندمین نوبت در بیمارستان بستری بود.
😔حاج یونس از مدتی قبل به کما رفته بود و بامداد امروز در یکی از مراکز توانبخشی تهران به همرزمان شهیدش پیوست.
🌹روحش شاد و یادش گرامی
#جانباز
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_حاج_یونس_حبیبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقاجون
تو که آخر گره رو وا می کنی
پس چرا امروز و فردا می کنی
#شهید_مرتضی_عطایی
#مدافع_حرم
#جانباز
زرنگ خان #تیپ_فاطمیون
خادم امام رضا (ع)
#اللهم_الرزقنا_شهادت_قریبا
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ❤️🍃
🕊پرواز پرستویی دیگر...
صبح امروز جانباز 70% حاج محسن حاج ابوالقاسمی دولابی اهل دولاب تهران فرمانده دسته ادوات گردان میثم پس از سالهای رنج ناشی جراحت به یاران شهیدش پیوست.
۹۹.۰۶.۲۱
#جانباز
#شهید_محسن_حاج_ابوالقاسمی_دولابی
روحش شاد...
#ما_ملت_امام_حسینیم💔
@tafahoseshohada
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
❤️ عزیزترین آدم ها مثل پازل هستند، اگر نباشند نه جاشون پر میشه
💔 نه کسی جاشونو می گیره...
🍂🌸 #شهید_رضا_قدسی_انزابی
🌹 #جانباز دفاع مقدس
📆 تاریخ شهادت : ۹۷/۰۶/۲۵، در سن ۵۳ سالگی
#ما_ملت_امام_حسینیم💔
❤️🍃
سیروس بههمراه نیروهای جنگهای نامنظم در جبهه سوسنگرد مستقر شدند و در عملیاتهای مختلف این منطقه از جمله عملیات آزادسازی سوسنگرد، نصر (در هویزه)، طریقالقدس و امام مهدی(عج) حضور فعال داشت.
جهت شرکت در عملیات فتح المبین به تیپ علیّبن ابیطالب(ع) پیوست و پس از این عملیات بههمراه دوستانش در تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص)...
برای آزادسازی شهر خرمشهر مشارکت کرد. بادپا در زمستان سال ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین در منطقه سومار بهشدت مجروح و یک پای وی قطع شد.
بعد از بهبودی نسبی بار دیگر در جبههها حضور یافت و تا پایان جنگ در عملیاتهای مختلف در واحدهای ادوات شرکت فعال داشت. او با تأسیس قرارگاه نوح، جزو بنیانگذاران این قرارگاه در منطقه سوم نیروی دریایی (بوشهر) بود.
بارها در جبهههای مختلف مجروح شد بهطوری که بر اثر جراحتهای متعدد دچار بیماری اعصاب و روان شد و بخش اعظم سلامتی خود را از دست داد، و به درجه ۶۵% جانبازی نائل آمد. برادر بادپا در سالهای پس از دفاع مقدس بهویژه طی سالهای اخیر بر اثر تألمات و درد و رنجهای ناشی از جراحات اعصاب و روان بهشدت بیمار بود و در منزل دوران نقاهت را به سر میبرد. تا اینکه سرانجام در اولین ساعات بامداد روز پنجشنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۳۹۲ به یاران و دوستان شهیدش پیوست.
#جانباز
#سالروز_شهادت
#شهید_سیروس_بادپا🌷
✍تسنیم
📸نفر اول سمت چپ
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃