eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
859 دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
39 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده، محسن حججی، نوید صفری، صادق عدالت اکبری، حامد سلطانی تاریخ تاسیس: ۱۳۹۷.۰۱.۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃❣️🕊🍃 واقعیتش اینه که... ✨دائم الوضو بود... موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه رو می گفت و نمازش رو شروع می کرد. می گفت : زمین جای جمع کردن ثوابه... حیف خدا نیست که آدم بدون روش راه بره؟! ❤️🍃 سالروز شهادت : ۹۰.۰۸.۲۱ @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🕊❣️🍃
🍃❣️🕊🍃 💔حق دارد #زمین که دلش #تنگ شود برای ضرب اهنگ پوتینهایتان... و #آسمان نیز، برای نشاط صوت : 😭❤️ڪُـلِ گــــردان...ڪُـلِ گـــــردان یـــا علـــی.. یــا علـــی.. یـا زهــرا... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🕊❣️🍃
به یاد شهید محسن حججی
🍃🍄🍃¤•¤•¤••• #آخرین_آمادگی_برای_ظهور؛ #اصلاح_مدیریت_در_خانواده_و_جامعه (بخش چهارم) - ۲۲ 🍃🌷رسول‌خدا (
🍃🍄🍃¤•¤•¤••• ؛ (بخش چهارم) - ۲۳ 🔰اینکه مدیریت را در خانواده انکار کنیم، مسلکی است، و اینکه مدیریت را در خانواده در نظر نگیریم و همه‌اش توصیۀ اخلاقی کنیم، یک نوع سکولاریزم است، این هم یک نوع است؛ کمااینکه در جامعه نمی‌شود مدیریت را در نظر نگرفت. نه اصل وجود مدیر قابل انکار است، ولو فاجر باشد(لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ؛ نهج‌البلاغه/خطبه40) ⚠️نه از شیوۀ مدیریت می‌توانیم بگذریم؛ ولو یک مدیر، آدم خوبی هم باشد اگر شیوۀ مدیریتش غلط باشد جامعه را به خواهد زد. ما باید توانمندی پیدا کنیم که بتوانیم مدیریت و تدبیر کنیم؛ برای خودمان یک‌جور، در خانواده یک‌جور، و در جامعه هم یک‌جور. 👌در جامعه‌ای که دخترهای آن تا وقتی دیپلم می‌گیرند، دربارۀ خانواده تقریباً هیچ درسی نمی‌آموزند و پسرها تا وقتی دیپلم می‌گیرند، بویی از آموزش مدیریت خانواده به مشام‌شان نمی‌خورد و قبل از اینکه مسئلۀ مدیریت در خانواده را برای بچه‌های‌شان حل کنند مدام درس به آنها می‌دهند، در چنین جامعه‌ای طبیعی است که خانواده دچار بشود. ✍️ @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein •••¤•¤•¤🍃🍄🍃
🍃🌺🍃🌺 🌺🍃🌺 🍃🌺 🌺 😅دعایی که گریه سردار را به خنده مبدل کرد... بهمن ماه سال ۹۷ به مناسبت سالگرد پسرم از طرف لشکر فاطمیون ما را برای زیارت حرم حضرت زینب(س) به سوریه بردند. در هتلی که مستقر بودیم حدود ۲۵۰ خانواده دیگر فاطمیون هم حضور داشتند.  🚪یک روز داخل اتاق مان نشسته بودیم که در زدند. من و خانمم نشسته بودیم و عروسم بیرون بود. با صدای در، نوه ام که فرزند بود دوید و در را باز کرد. در کمال تعجب دیدیم مردیست که تاکنون پیش از آن بارها او را یا در تلویزیون دیده بودیم یا عکسش را مشاهده کرده بودیم. حالا او در چند قدمی ما آن هم در محل استراحتمان بود. بسیار شوکه شدیم.  🍃❤️ با دو نفر دیگر وارد شد. با نوه ام که یک بچه حدود ۵ ساله بود طوری دست داد و احترام کرد که گویی با یک مرد بالغ هم کلام شده. سریع جلو رفتم و با همان حس هیجانی که در درونم ایجاد شده بود او را دیدم. 😍سردار یا الله گفت و همان جلوی در ایستاد. گفتم بیایید داخل. حاج قاسم گفت: اختیار با شماست اگر اجازه دهید. خندیدم گفتم تا اینجا به اختیار خودتان آمدید از اینجا به بعد به اختیار من بیایید. تعارفش کردم به سمت تنها صندلی اتاق که بنشیند. 🌹حاج قاسم روی صندلی نشست و من هم مقابل او به دیوار تکیه دادم و ایستادم. از من پرسید اسم شما چیست؟ گفتم سید باقر حسینی هستم. در همین حین بدون حرف دیگری از روی صندلی آمد پایین و مقابل من روی نشست.  حال و احوالمان را پرسید و از اوضاع خانواده پسرم جویا شد. گفت نام پسرت چه بود؟ گفتم سید محمد صادق. نام پدرم را هم پرسید. گفتم حاج آقا نام پدرم هم ابوطالب است. 👌بعد بلند شد که برود، پیشانی مرا بوسید. ناگهان دیدم اشک چشمان سردار را پر کرده. با خودم گفتم : 😢خدایا! من حرف بی تربیتی زدم یا چیزی گفتم که او ناراحت شد؟  در فکر خودم دنبال علت می گشتم که سردار گفت: شما پدر شهید هستی دعا کن من هم ردیف پسران شما باشم. بلافاصله پس از جمله سردار گفتم: . سردار خندید و گفت: هنوز دعایی نکردی که الهی آمینش را گفتی. گفتم خودم تا تهش را خواندم. می دانستم وقتی می گوید می خواهم هم ردیف پسرتان باشم یعنی شهادت می خواهد... ✍وب سایت تفحص شهدا @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺