eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
876 دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
39 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده، محسن حججی، نوید صفری، صادق عدالت اکبری، حامد سلطانی تاریخ تاسیس: ۱۳۹۷.۰۱.۲۹
مشاهده در ایتا
دانلود
📜🌸📜🌸📜🌸📜🌸📜 💫 و اوایل ماه رمضان بود که درون من یه اتفاقاتی رخ داد. 😉 قبلا هم عاشق شهدا بودم ولی نه اینقدر که الان هستم. 💠 فکرم عوض شد، آرزوهام هم حتی عوض شدن، مسیر زندگیم عوض شد و بیشتر عاشق شهدا شدم. ✅ طوری شد که اگه یک روز به شهدا فکر نکنم اون روز جای یه چیزی کم باشه تو زندگیم. ☺️ چند وقت پیش بود که برنامه مُلازمان حرم پخش شد و موضوع اون شبش در مورد بود و من از اون شب این شهید بزرگوار و دوست خودم انتخاب کردم و بهش گفتم : 🌹 اگه حواست به منم هست دعاکن که برم پابوس آقا. 😍 و من دقیقا چند هفته بد قسمت شد که رفتم مشهد. فهمیدم که حتما واسه من دعا کرده... ❤️ من واقعا این شهیدو از ته دلم دوست دارم. 🍃🌸 ✉️ ارسالی از اعضای کانال، بانو یا مهدی @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ❤️ شکرِ خدا 📜🌸📜🌸📜🌸📜🌸📜
🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊 💠 بعد از مزار شهیدان عزیزمان به سراغ پیدا کردن مزار و دوست پدرم رفتیم. بین راه مزار هم بود. که نائب الزیاره بودیم. ناصر و حسین قطعه ی 53 نبودن، و مزارها قطعه ی 50 بود. از اون جایی که خواب مزار دوست بابا رو دیده بودم خیلی دلم میخواست سریع برم بالای سرش، می دونستم بی دلیل نیومده بود. چون من هیچ وقت خواب دوستش رو ندیده بودم. این شهید عزیز از شهدایی بود که پیکرش دیر به وطن برگشت، تقریبا 8 سال طول کشید. موقع شناسایی بابا رفت، از وسایل شهید شناختنش 😔😔😭 موقعی که بچه بودم همیشه زودی پیداش می کردم، حالا شماره های مزارها رو با دوستم می شمردیم تا پیدا بشه... بچگی بی گناه تر بودیم اما حالا...نمی دونم شایدم اون موقع به این حد مزار نبود اینجا و واقعا سختیش عجیب نبود ولی بازم که پیدا کردیم لطف شهید بود. جاتون خالی در این بین چون از خونه اومدم چای نتونسته بودم بخورم یعنی وقت نشد، با بوی چای، هی گفتم بریم نریم دیره چای و داغه تا سرد شه دیر میشه و...، 🙈 ولی بوی چای مهلت نداد بیشتر صبر کنم و 😄 مهلت ندادم و فوری رفتیم و یه چای صلواتی جایتون خالی خوردیم. اما بقیه داستان، راهی شدیم که مزار رو پیدا کنیم، بالاخره پیدا شد... خیلی وقت بود سر نزده بودیم، سنگ مزار ناصر عوض شده و زیر یک سایه درختی بود... دقیقا عین خوابم، من خواب دیده بودم سر مزار شهید هستم و سرم روی مزار هست و گریه می کنم... از اینکه خوابم تعبیر شده بود تعجب کردم هر چند از شهدا عجیب نبود، فقط توی خوابی که دیدم مزار مشکی بود اما اینجا سفید... رفتم آب آوردم و کنار مزار یکم درد و دل کردم، آدم توی بچگی مشکلاش کمه فقط محو مزاره، اما حالا... مامان میگه ایشون خیلی انسان خوبی بوده، بابا هم هر وقت عکسشو می بینه از دیدن چهرش شاد میشه، اما عمیقا توی فکره... واقعا اگر دوستت شهید بشه خیلی سخته... دوستت و هم محلیت، شناسایی بیفته گردنت سخته، خدا صبر بده... بعد از مزار ناصر یه چیز خوبی اونجا دیدم که واقعا قابل تحسین بود، مزار شهدای تیپ فاطمیون ، شهدای افغان کمی جلوتر از مزار ناصر بود. یه قالی بزرگ انداخته بودند سمت مزارها، کنار خیابون و مشغول دعای فرج و عاشورا بودن. من خیلی خوشم اومد. گفتم نگاه کن ما وقتی میایم، فکر حاجات و... هستیم ولی اینا اینطوری هستند. درسته اشتباهه که پیش شهید میری چیزی نخوای، ظلم کردی به خودت اگر نخوای، اما واقعا چقدر لذت بخش هست که یه مراسم این چنینی هم برگزار بشه. 😍 لذت بردم از کارشون...، چون دیر شده بود به نیابتِ تمام شهدای عزیز افغان، سر مزار یکی از این عزیزان درد و دل کردم. جاتون خالی... روح همگیشون شاد... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔹 قسمت ششم 🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊 📆 پنج شنبه، ۹۷/۰۵/۱۸
🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊 💠 دیگه کم کم راه افتادیم که به سمت مزار و دیگر شهدای بریم. سر مزارها خانواده ی شهدای هم بودند. مزاری نمادین از 😉 مزار ؛ اولین شهید ارتش که پدر بزرگوارش هر پنج شنبه بساط چای و...سر مزارش حاضر میکنه... شهیدی که گفته بود سر مزارم میاید برام روضه علی اکبر و حضرت زهرا بذارید و من به اوج گریه برسونید. خیلی خوب بود موقعی که میخواستم از پدر محسن قوطاسلو در خواست دعا و عاقبت بخیری بکنم، نمی دونم حس خجالت یا هرچی نتونستم بگم برام دعای شهادت کنید و فقط گفتم عاقبت بخیری... خیلی پدر مهربانی بودند و مهمان پذیر بنده خدا همش می گفت اگر کاری هم از دستم بر بیاد در خدمتم. متواضع بود. خلاصه اینکه روم نشد دعای شهادت بخوام ولی یک دفعه خودشون دستشون به سمت مزار محسن و شهدا گرفتن و گفتن : اِن شاءالله عاقبتت بشه مثل همین ها... فکرمو خوند و دعامو خوند. پدر شهیده دیگه غیر این انتظاری نداشتم. شاید محسن به دلش انداخت 😭 خیلی خوشحال شدم، گفتم پس حتما دعاش میگیره و خیر بهم میرسه...می دونم که میشه... و خیر و خبر می رسه. بعد این که مزار شهدای قطعه ی 50 رو زیارت کردیم رفتیم دنبال مزاری اون آقا به من گفت حتما برید. مزاری که اول دنبالش گشتیم پیدا نکردیم و پشیمان شدیم بگردیم دیگه، اما خودش گفت بیا... مزار ... تا رفتیم بعد یکم گشتن پیدا شد و سرش شلوغ بود به حدی که صف بسته بودن و نوبتی سر مزار می رفتیم... اونجا که بودیم یک دفعه یه خانمی اومد که حاجت گرفته بود...و من یاد مشکلم افتادم گفتم این بنده خدا حتما مقصودشون حاجته که دعوت کرده البته حاجتم به گونه ی دیگه ای حل شد و خداروشکر. درسته اون حاجت رو نگرفتم اما رضایت رو به دلم انداختن تک تکشون... خداروشکر این هم از خاطره ای که انقدر به طول انجامید☺️😉 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔹 قسمت هفتم (آخر) 🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊 📆 پنج شنبه، ۹۷/۰۵/۱۸
با #شهدا بودن سخت نیست با #شهدا ماندن سخته مثل #شهدا بودن سخت نیست مثل #شهدا ماندن سخته راه #شهدا یعنی نگه داشتن آتش در دستانت @Ashub_city @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🕊 #شهدا_شهیدم_کنید... ❤️ شهیدان با شهدا #اللهم_الرزقنا_شهادت_قریبا_و_سریعاً #مدافعان_حرم #شهید_رسول_خلیلی (محمدحسن) #شهید_حسین_معز_غلامی #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_نوید_صفری_طلابری ✊🌹 #شهدا_رزمنده_ایم 🌹✊
💫 #شهید_سید_مرتضی_آوینی : شهدا شاهد بر باطن و حقیقت عالمند و هم آنانند که بر دیگران حیات می بخشند. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🍃🌺 #شهید_حسین_معز_غلامی 🌷 #مدافع_حرم تاریخ شهادت : ۹۶.۰۱.۰۴ 🎁سالروز شهادتت حسین آقا مبارک🎈
🕊 مراسم سالگرد شهید #مدافع_حرم #شهید_حسین_معز_غلامی 🎙 سخنران : حاج مهدی طائب 🎤 حاج مهدی رسولی 📆 زمان ۹۸.۰۱.۰۴ ⏰ بعد از نماز مغرب و عشاء 💠 مکان : تهران، بلوار فردوس غرب، خ سازمان برنامه جنوبی، ک شهید رضایی، مسجد قمر بنی هاشم (ع) @ebratha_ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ✉️ جناب #خادم_شهید_گمنام
مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا گر تو شکیب داری طاقت نماند ما را #مدافع_حرم #شهید_حسین_معز_غلامی مزار شهدا تهران - بهشت زهرا (س) 🍃🌹 ۱۸ مرداد، سالروز شهادت #امام_محمد_باقر و به نیابت #شهید_محسن_حججی 🏴 سالروز شهادت شهید
😔اوقاتی که اتفاق غم انگیزی میفتاد چه تو کشور و چه تو خانواده و دوستاش، یهو غیبش میزد. تو هر رنج و بغضی که داشت به پناه مببرد و استغاثه میکرد، دعای فرج میخوند و بلند بلند اشک میریخت، بعد سبک میشد و برمیگشت. ✨میگفت ازین شهدا کارهایی برمیاد که فکرشم نمیشه کرد... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
🏴اِنّا لله وَ اِنّا اِلیه راجعون ▪️آقای علی‌اکبر معز غلامی پدر ، از شهدای مدافع حرم که حدود چهار سال قبل در جریان مبارزه با نیروهای تکفیری مورد حمایت آمریکا و رژیم صهیونیستی در حماء سوریه به شهادت رسیده بود، بامداد امروز جمعه ۱۵ اسفند بر اثر سکته قلبی در سن ۶۹ سالگی دار فانی را وداع گفت و به فرزند شهیدش پیوست. 🍃ایشان جانبازان شیمیایی ۸ سال هم بودند. روحشان شاد با صلوات🌷 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
‌ طوری تلاش کنید که اگر روزی . . . امام زمان (عج) فرمودند یک سرباز متخصص میخواهم بفرمایند ، فلانی بیاید . . .سربازی که هیچ کارایی نداشته باشد، بدرد آقا نمی خورد شادی روح پاک همه شهدا @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹🍃
حسین کتفش از فتنه ۸۸ آسیب دیده بود دیگر خیلی اذیت می‌شد. همه‌اش می گفتیم آنجا چه کار می کنی؟ می گفت مامان شاید باورتان نشود، من سوار هواپیما که می شوم وارد فرودگاه می شوم، درد کتفم می افتد؛ دوباره می آیم ایران. گفتم الکی می گویی! گفت نه به خدا، نمی دانم چرا می روم آنجا درد کتفم می افتد. چون کتفش خیلی اذیتش می کرد. هنوز ام آر آی او هست، چون دکتر می گفت آن ضربه ای که خورده، شدید بوده. با یک چوب خیلی ضخیم، میدان هفت تیر ضربه زدند پشت حسین، کتفش شکسته بود دیگر. حسین اول به ما نمی گفت، می گفت دستم درد می کند، استخوان آمده بود روی هم و جوش خورده بود. دیگر عصب را درگیر کرده بود، اول به ما گفتند عمل می شود، بعد که کمیسیون گذاشتند گفتند نه، اگر عمل کنیم احتمال دارد عصب‌های کتف و دستش آسیب ببیند و بعد خونریزی کند، بهتر است با این مدارا کند، چیزهای سنگین برندارد. حسین هم که می گفت اصلا اسم این قضیه را نیاورید به کسی هم نگویید که کتف من ناراحت است. ✨🍃✨🍃✨🍃✨ خط قرمز حسین آقا، ولایت بود، خیلی نسبت به این قضیه حساس بودند، در وصیت‌نامه‌اش هم گفته در بدترین شرایط اقتصادی و اجتماعی پیرو ولایت باشید. خیلی حساس بودند به این مسئله، و اینکه نگذارید خون شهدا پایمال شود. روایت مادر معزز شهید 📲 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein🌹🍃