🌱
#مردی_مثل_کوه
#قسمت_چهاردهم
یک سال رفت و آمد تا راضی شدند او را اعزام کنند. ۲۴ خرداد سال ۹۵ اعزام شد. چند روز بود یک نگرانی گنگ توی وجودم افتاده بود. من عادت نداشتم وقتی ابوالفضل محل کارش بود با او تماس بگیرم مگر این که ضرورتی پیش میآمد ولی چند روز آخر حالم طوری شده بود که مدام تماس میگرفتم و چند کلمهای صحبت میکردم تا آرام میشدم.
اذان ظهر را تازه گفته بودند که تلفن زد. گفت: خانوم، من ساعت سه راهیام. یک ساک کوچک برام آماده کن. تا برود با مادرش خداحافظی کند، ساک را برایش بستم. اشک میریختم و وسایلش را توی ساک میچیدم. اصلا آن روز توی حال خودم نبودم. با عجله آمد خانه. فرصت نبود یک دل سیر او را ببینم. برادرم آمده بود تا ابوالفضل را تا قرارگاه ببرد. دوست داشتم من هم برای بدرقهاش میرفتم ولی راضی نشد. میگفت :
بعضی از بچههایی که از شهرستان آمدهاند، با ما اعزام میشوند. آنها تنها هستند. خوب نیست شما تا آنجا بیایید. بعد هم اگر بیایی، خداحافظی برایم سختتر میشود. علی آنقدر گریه کرد که مجبور شد او را با خودش ببرد. دم رفتن، ابوالفضل خیلی سخت اشک ریخت. سرم را به سینهاش چسباند. اشکهایش میریخت روی سرم. دیدم چقدر دارد خداحافظی برای جفتمان سخت میشود. سرم را از سینهاش جدا کردم. گفت: خانوم، از این به بعد فقط خودت برای زندگیت تصمیم بگیر. سفارشش همین بود. این را گفت و رفت...😔💔
#مدافع_حرم
#شهید_ابوالفضل_نیکزاد به روایت همسر مکرم
🖥جنات فکه
📸میزان آنلاین
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌹
🌷🌿🌷🌿🌷🌿
🌿🌷🌿
🌷🌿
🌿
#جلال
شهیدی که یک روستا را به نام خود زد
🌷جلال از نوجوانی پیگیر اردوهای جهادی بود. با سختی مرخصی میگرفت که در مناطق محروم کار کند.
💰برای رسیدگی به مناطق محروم پول جمع میکرد تا بتواند در آنجا کارهای عمرانی انجام دهد. به گفته مادرش جلال همه کار میکرد. کاری نبود که بگوید نمیتواند.
👥اهالی روستای پُشَگ کرمان «محمدجلال ملکمحمدی» را خوب میشناسند. کسی که گروهی جمع کرد تا برای اهالی روستا نزدیک به ۲۰ کیلومتر لولهکشی کند تا بالاخره به روستای محرومشان آب برسد.
#قسمت_چهاردهم
#شهید_محمد_جلال_ملک_محمدی
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷