او اوایل که آمده بودوم جای سد ابراهیم ، وختی با هم عیاق رفته بودم،با همی لهجه ی مشدی غیلیظ صحبت مکردوم...
میدیدوم که ای اشکا تو چشماش جمع مرفت، بهش گوفتوم یره چی شده سید؟؟؟
اویم گفت هیچی دداش، چیزی نیس...
از مو اصرار و از اویم انکار...
خلاصه دید مو پیله رفتوم، گفت : از وختی آمدی و همی که میشینم دور هم و صحبت موکنی، یاد یکی از ریفیقای چخچخیم می افتوم...
گفتوم کی؟
گفت: داداش حسن
گفتوم کدوم حسن؟
گفت: حسن قاسمی
مویم انگار مگی برقوم گرفت و شوکه شودوم...
عهههههه حسن که بچه محل ما بود....
خلاصه ای شد که شهید حسن رفیق مشترکما شد و از او به بعد، رفاقت بین مو و سید قرص تر...
خلاصه مهر سید بدجور تو دلوم افتده بود...
مخصوصا او نورانیت و معنویتی که تو قیافش پیدا بود،باعث شد بهش شدیدا اعتماد بوکونوم...
بری همی او اوایل خیلی تو دلوم عقده شده بود که به یکی که ایرانیه بوگوم مویم قاچاقی آمدوم...
خلاصه به سید گوفتوم : دداش موخوام یک چیزی بهت بوگوم...
تا خواستوم به سید بوگوم،ورداش گف: مدنوم موخوای بیگی ایرانیی...
دهنوم مث غار موغون وا افتاد...
یره ای از کجا فمید چی موخوام بوگوم 😳
بازم با ای حرکتش مو ر بیشتر شیفته خودش کرد...
تا ای که یک انگشتر خیلی ق شنگ و خوشگل که از نجف خریده بودوم و نیگین عقیق درشت و روشم با خط خیلی مقبولی و ان یکاد نوشته بود و یک جورایی به جونوم وصل بود ر تصمیم گرفتوم بودومش به سید...
یک روز سر نماز، به هر جون کندنی بود ، از ای انگشتر دل کندوم و از انگشتوم درش آوردوم...
گفتوم: سید جان موخوام ای ر یادگاری بودومش به شما...
اویم اولش با همو لهجه ی ترونیش گفت: عزیزم، قربونت بشم، باشه دست خودت، به من رسیده...
مویم اصرار اصرار که دلوم مخه از مو یک یادگاری چخچخی دشته بشی...
اویم مثل همیشه با تیکه کلامش ایجوری گفت:
قربونت بشم ابوعلی، باشه چشم، "رد احسان نمیکنم"
انگشتر ر کردوم دستش و بهش گفتوم: قبلت؟
اویم با خنده ی باحالی گفت: قبلت
ولی یک شرط داره...
گفتوم چه شرطی؟!
گفت : مو یک عادتی دروم که چیزی دستوم نگه نمدروم...
گفتوم ینی چی سید جان؟!
گفت: ینی ای انگشتر ر بعدا دست کسی دیدی ازم ناراحت نشی...
گفتوم : نه بابا ای چه حرفیه سید جان... (ولی ته دلوم اصلا نمخواستوم سید یادگاری مو ر به کسی بده)...
خلاصه فرداش دیدوم او انگشتر دست یکی از بچه های گردان بود (بنام سید حسین که امروز با فرزندشان که عضو گروه هم هستن عازم منطقه شدن) که اصلا فکرشم نمکردوم و ته دلوم یک کمی دلخور رفتوم ،ولی چون سید باهام اتمام حجت کرده بود جای دلخوری نداشت...
هیچی ر بری خودش نوموخواس...صوتایی که قبلا گذاشتوم گواه بر ای قضیه هس...
بعد مدتی که بیشتر با اخلاق سید آشنا شودوم ، دیدوم مرامش همیجوریه...
بله...هم به زبون میگفت: باید گذشت از این دنیا به آسانی...باید مهیا شد از بحر قربانی...
و هم به عمل ثابت کرد...
🍃🌺 #شهید_مرتضی_عطایی (ابوعلی)
🍃🌺 #شهید_سید_مصطفی_صدرزاده (سیدابراهیم)
#مدافعان_حرم
@mashghe_eshgh_dameshgh
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
📋 چَخچَخی : با حال، قشنگ
غار موغون : غار مغان، این غار در ۳۵ کیلومتری شهر مشهد و در جنوب روستای مغان واقع شدهاست.
motiei shahidam kon.mp3
1.53M
به لطف یک نگاهِ خود شهیدم کن
شهیدم کن به راهِ خود شهیدم کن...
حسین جانم...
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🎙 میثم مطیعی
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_امام_حسین_ع
▫️🔸▫️🔸▫️
🔸▫️
▫️
#مخلص_بی_ادعا
🌹 محمد اهل نماز اول وقت، زیارت عاشورا و هیئت بود. سینه زن امام حسین (ع) بود. خیلی اخلاص داشت. بیادعا. هیچ وقت از کارهای خیری که میکرد نمیگفت.
😍 به نظرم مزد این اخلاص و بیادعا بودنهایش را با #شهادت گرفت. محمد دنبال اجرایی کردن فرامین رهبری بود. دغدغه حفظ دستاوردهای نظام را داشت.
🌺 محمدحسین با سن کمش، بصیرت داشت. جریانهای باطل را خوب میشناخت و آگاه به امور بود.
محمدحسین مانند کسی که از ناموسش غیورانه دفاع میکند از انقلاب با غیرت دفاع میکرد. همه عمر بسیجی بود و بسیجی زندگی کرد. میگفت :
❤️ مامان بصیرتی که آقا میگویند اِنشاءالله خدا نصیبمان کند و اگر بصیرت داشته باشیم اِنشاءالله این انقلاب به انقلاب صاحبالزمان (عج) وصل خواهد شد.
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🔻 قسمت پنجم 🔺
🕊 #مادران_شهدا
🍃🌺 #شهید_محمد_حسین_حدادیان
#شهید_امنیت، شهادت توسط داعش داخلی
#تاریخ_ولادت : ۷۴/۱۰/۲۴
#تاریخ_شهادت : ۹۶/۰۱/۱۲، فتنه ی دراویش گنابادی، پاسداران تهران، فاطمیه دوم
رزمنده ی #مدافع_حرم و خادم امامزاده علی اکبر چیذر تهران - قیطریه
▫️
🔸▫️
▫️🔸▫️🔸▫️
❤️ امشب به یاد #شهدا صلواتی ختم کنیم...❤️
برای برگشت پیکر #شهید_عباس_عبدالهی و دیگر شهدا ۱۴ صلوات
و برای باخبر شدن از وضعیت و برگشتن #حاج_احمد_متوسلیان ، ۱ آیت الکرسی بخوانید و هدیه کنید به آقاجان امام رضا (ع)
🌹 برای پیروزی رزمندگان، آسودگی و سلامتی مرزدارانمان دعا بفرمایید
۵ امن یجیب...
شبتون بخیر و زهرایی
التماس دعای شهادت دارم 🌹
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🌊 #دریا_دل_عاشق
#شهید_احمد_کاظمی :
راهی به جز اینکه یک #شهید_زنده در این عصر باشیم نداریم.
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🔻 قسمت سی و پنجم 🔺
🌹 #شهید_سانحه_ی_هوایی
#تاریخ_ولادت : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان
#تاریخ_شهادت : ۱۳۸۴، ارومیه
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
💫 در خدمت #جانباز گرامی برادر یدالله نویدی مقدم هستیم...
⬅️ ادامه خاطره
🔥 آتش دشمن بسیار سنگین بود و لحظهای قطع نمی شد.
به نزدیکیهای معبرها رسیدیم که در آن نقطه زمین گیر شدیم و کار پیشروی غیر ممکن شد، من هم با مقر گردان در تماس بودم و تقاضای آتش تهیه کردم و گفتم اگر آتش تهیهای بر سر عراقی ها نریزند تصرف ارتفاع محال ممکن است.
✅ در آن حین چندتا از خدمههای آر.پی.جی رو صدا زدم و گفتم که اگر میتونند نوک ارتفاع رو هدف قرار بدهند تا ما بتونیم مقداری دیگر رو جلو بریم.
👥 دلاور مردان در همان لحظه تعدادی گلوله آر.پی.جی رو به سنگرها شلیک کردند و تیربارچیها هم تونستند نوک ارتفاع رو به رگبار ببندند و مقداری از توان آنها گرفته شد.
ما هم معطل نکردیم و وارد معبرها شدیم و با حالت سینه خیز و غلطیدن تا چند متری سنگرهای عراقی پیش رفتیم که ناگهان غرش خمپارههای خودی به سنگرها و کانالها به صدا در آمد و انفجارات پی در پی بود که به صدا درمیامدند...
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
💠 عملیات کربلای یک، منطقه عمومی مهران و ارتفاعات قلاویزان و کله قندی و شهر مهران، مقابل شهر زِرباتیه عراق
🔹 قسمت دهم (۴)
✉️ ارسالی از رزمنده و #جانباز_شیمیایی عزیز و گرامی جناب آقای #یدالله_نویدی_مقدم
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
❤️ به خوندن دعای ندبه علاقه عجیبی داشت در هر موقعیتی بود حتما دعای ندبه رو می خوند.
😔 نزدیک غروب جمعه ها غم زیادی توی دلش بود و می گفت :
این هفته هم گذشت و امام زمان ظهور نکرد، چون امام زمان اندوهگینه، شیعیان هم غروب جمعه ها دلشون می گیره که فرج رخ نداده...
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
#یابن_الحسن_ادرکنی ❤️
🍃🌹 #شهید_نعمت_الله_نجفی
#مدافع_حرم، تیپ فاطمیون