eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
866 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 #دوست_دارم_شهید_بشم 💞 سر سفره عقد قرآن رو که دستش گرفت، نیت کرد تا هر صفحه ای که اومد باهم بخونیم. 🌹 قرآنُ باز کرد و آیه اول صفحه رو که دید لبخند زد و با آرامش نگاهم کرد، چشمانش از شوق برق ميزد. آیه ۲۳ سوره احزاب دلش رو آروم کرده بود. ﴾﷽﴿ { مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا} 📋 ترجمه آیه ۲۳ احزاب برخی از آن مؤمنان، بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملا وفا کردند، پس برخی پیمان خویش گزاردند (و بر آن عهد ایستادگی کردند تا به راه خدا شهید شدند) و برخی به انتظار (فیض شهادت) مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند. instagram.com/shahidnavidsafari @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت هفتم 🔺 🕊 #همسران_شهدا 🍃🌸 #شهید_نوید_صفری_طلابری 🌹 #مدافع_حرم #تاریخ_ولادت : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران #تاریخ_شهادت : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
❤️ مقام معظم رهبری : 💠 اگر پدران، مادران و همسران شهدا بیصبری و شکایت میکردند؛ منّت میگذاشتند و آه و ناله میکردند، مگر چهره این ملت این‌قدر درخشان میشد!؟ @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌷 روز تکریم #مادران_شهدا و #همسران_شهدا 🏴 وفات #حضرت_ام‌_البنین (س) 📆 ۱۳ جمادی الثانی
چادرش و  دو تیکه آجر... کمی خورد و خوراک و خرما و گلابدان و عکس شهیدش... یعنی خونه مادری فقط  یه مادر می تونه خونه ی مادری رو برداره ببره سر خاک... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🗓 ۱۳ جمادی الثانی روز تکریم #مادران_شهدا و #همسران_شهدا ✉️ بانو #خادم_الحسین
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 🔰 هر هفته دور هم جمع می‌شدیم و زیارت عاشورا و روضه خوانی داشتیم. بعدش نوید از خاطرات سوریه برایمان تعریف می‌کرد. ☺️ خیلی مقید بود که شب‌های جمعه دعای کمیل حاج منصور را در حرم شاه عبدالعظیم (ع) حضور داشته باشد. با هم خیلی مزار می‌رفتیم. 🕊 همه حرفش هم با ما این بود که دعا کنید من شهید شوم. آنقدر هم پیگیری کرد و در روضه‌ها خواست تا به آرزویش رسید. instagram.com/shahidnavidsafari @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت یازدهم 🔺 🌹 : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
دادیم به حکّاک عقیق دل و گفتیم حک کن به عقیق دل ما حضرت زهرا (س) @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🎈 میلاد با سعادت حضرت زهرا (س) بر همه مادران، همسران و و و مبارک باد 🎈
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 🌷 من به خاطر علاقه ای که به سبک زندگی شهدا و فرهنگ ايثار و شهادت داشتم هميشه به گلزار شهدا سر می زدم. در اين سال ها هم که شهدای مدافع حرم زياد شدند، يکی از کارهايم اين بود به قطعه شهدای هم سر بزنم. 🔷 در همين رفت و آمدها با خانواده شهيد مدافع حرم رسول خليلي در سر مزارش آشنا شدم و با مادرشان رفت و آمد پيدا کردم. عيد غدير پارسال (۹۵) هم با مادر شهيد خليلی همراه شدم و سر مزارش شربت و شيرينی پخش کرديم. ☺️ آن روز انگار آقا نويد هم سر مزار رسول حضور داشتند، اما ما آن موقع همديگر را نه ديده بوديم نه می شناختيم. بعدها آقا نويد برايم تعريف کرد همان روز که سر مزار بوده، با پدر شهيد خليلی همصحبت می شود و از او می پرسد حکمتش چيست مزار اين شهيد هميشه اين قدر شلوغ است؟ 🌹 پدر آقا رسول هم می گويد : رسول خيلی اخلاص و کرامت داشت و خيلی ها حاجت روا از سر مزارش بر می گردند. 🔸 آقا نويد هم همانجا رو به سنگ مزار آقا رسول می گويد من که با شما اين همه رفيقم و ارادت دارم، کاری کن که يک دختر مناسبی برای ازدواج برای من هم پيدا بشود. ✅ بعد دقيقا در همين هفته خاله آقا نويد و مادر من که از دوستان قديمی بودند، بعد از ۱۵ سال همديگر را پيدا می کنند و شش روز بعد از عيد غدير مراسم خواستگاری ما برگزار شد. magiran.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت بیستم 🔺 ✍ به نقل از همسر 🌹 : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 💫 شبی که قرار بود خانواده آقا نويد به خواستگاری ام بيايند من به دلم افتاد عکس را در اتاقم بگذارم. 🌺 آقا نويد که برای صحبت وارد اتاق من شدند، چشمشان به عکس شهيد خليلی افتاد و کلا جلسه اول صحبت های ما، درباره ارادت مان به مخصوصا شهيد خليلی بود. 😍 برای هردوی ما اين عنايت يک مهر تاييد بود. magiran.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت بیست و یکم 🔺 ✍ به نقل از همسر 🌹 : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 👤 به من گفت تا حالا دوبار به سوريه اعزام شدم و باز هم اگر فرصتش پيش بيايد، می روم. من هم گفتم اگر من جای شما بودم همين کار را می کردم و حتما می رفتم. ✅ بعد هم که صحبت مراسم نامزدی و صيغه محرميت مطرح شد و خود آقا نويد پيشنهاد کردند سر مزار دايی شهيدشان، مراسم را بگيريم و در مراسم ما مادر شهيد خليلی هم حاضر بودند. 😍 البته آقا نويد يک روز قبل از مراسم آمده بود به گلزار شهدا و همه را هم به مراسم مان دعوت کرده بود. بعد هم از من خواست سر خطبه عقد دعا کنم شهيد بشود. 🔶 من گفتم شهادت که سعادت است، اما من کلمه زود را نمی گويم. گفتم اِن شاءالله وقتی به اوج مقام بندگی رسيدی و امام حسين (ع) بیتاب ديدارت شد، شهيد می شوی. بعد باز هم تاکيد کردم کلمه زود را نمی گويم. اگر می خواهی زودتر اين اتفاق بيفتد بايد تلاش کنی زودتر به اين جايگاه برسی. 🌹 ايشان هم گفت : اِن شاءالله که می رسم، اِن شاءالله که حضرت زهرا (س) خودش نظر می کند و می رسم. magiran.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت بیست و دوم 🔺 ✍ به نقل از همسر 🌹 : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌾 💥 شب عيد غدير من خواب ديدم جايی هستم که برايم آشنا نبود. يک فضای طاق مانندی داشت و مزار سه شهيد گمنام زير اين طاق قرار داشت. روی هر مزار هم يک پارچه سفيد کشيده بودند. من تک تک پارچه هار ا کنار زدم. ديدم روی هر مزار نوشته اند شهيد گمنام. 💠 اما مزار سوم يک عکس هم داشت که در خواب انگار به من گفتند اين همسر توست و حاجت روا شدی. 🤔 آن موقع که من اين خواب را ديدم هيچ ذهنيتی از آينده نداشتم، اما وقتی که با آقا نويد آشنا شدم، برايش خوابم را تعريف کردم و گفتم فکر کنم عاقبتت شهادت است. نويد هم خيلی خوشحال شد. اما من همان موقع گفتم ولی گمنام نشوي ها. گفت نه اِن شاءالله که برمی گردم. 🕊 وقتی خبر شهادت نويد رسيد و ما از او بی خبر بوديم من نگران اين بودم گمنام بشود، اما نويد به قولش وفا کرد و برگشت. 😔 بعد هم که شنيدم او همراه دو رزمنده سوری بعد از شهادت در بوکمال دفن شده بود که نيروهای ايرانی پيکرش را تفحص کرده و برگردانده بودند. انگار همان خواب من تعبير شده باشد. magiran.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت بیست و سوم 🔺 ✍ به نقل از همسر 🌹 : ۶۵/۰۴/۱۶، تهران : ۹۶/۰۸/۲۰، بوکمال 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
😉 بهم گفته بود دوست دارم موقع خوندن خطبه ی عقدمون یه دعا برام بکنی. ⚠️ اما زمان عقد که رسید به خاطر ازدحام جمعیت نتونستیم کنار هم باشیم و با فاصله از هم نشستیم. 💝 یه لحظه دیدم خواهر عبدالصالح یه دستمال کاغذی بهم داد و گفت : این رو عبدالصالح داده. 🍃 دیدم روی همون دستمال کاغذی نوشته : 🕊 دعا کنید من شهید بشم... @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein #شهید_عبدالصالح_زارع #مدافع_حرم 💞 #همسران_شهدا تاریخ ولادت : ۶۴.۰۱.۲۶ 🎊🎈 آقا عبدالصالح، تولد زمینی ات مبارک عزیز برادرم 🎈🎊
🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 📜 💞 مراسم عروسی ما، به خواست خودمان نیمه شعبان در مسجد برگزار شد و من حجاب کامل داشتم. ☺️ جالب است برایتان بگویم وقتی فیلمبردار آمد داخل از من پرسید چه آرزویی داری؟ می‌دانستم رضا دوست دارد شهید شود چون بارها گفته بود، من هم در جواب فیلمبردار گفتم : 🕊 اِن شاءالله عاقبت ما ختم به شهادت شود. من رضا را خیلی دوست داشتم، فکر می کنم عشق ما خیلی خاص بود. بعد از رضا پرسید : 😊 شما چه آرزویی دارید؟ گفت : همین که خانم گفت. 🍃🌺 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🌐 وب سایت ابر و باد 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸