eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
867 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 🌺 صادق کلاً عاشق بود با اینکه آنها را ندیده بود و ارتباطی نداشت، اما توفیق این را داشت که بعد از آمدن پیکرهای تفحص شده شهدا به شهرمان در قسمت ایثارگران سپاه فعالیت کند و استخوان های پاک و مطهر این شهدا را با همکاری دوستانش در پارچه ها بپیچند و به خانواده ها تحویل دهند. ✅ تا اینکه به زمانی رسیدیم که پیکر شهدای به وطن آمدند که در این زمان هم جنازه ها را از فرودگاه ها تحویل می گرفت و کفن و دفن آنها را خودشان انجام می دادند. ✨ در بین شهدای به شهید تجلایی و هم چنین به طیف علاقه عجیبی داشتند، وقتی ماجرای شهادت آنها را می شنید بسیار تحت تأثیر قرار می گرفت. 😊 از بین شهدای نیز به آقای محمودرضا بیضایی که اولین شهید تبریزی بود، علاقه داشت. در آن زمان وقتی خبر شهادت ایشان را شنید بسیار جا خورد و من گفتم : 🤔 «شما که آن قدر آرزوی شهادت دارید با این حال الان شما نمی دانم که باید تبریک بگویم یا تسلیت؟» که گفتند : 😔 «من از شهادت ایشان ناراحت نیستم از ماندن خودم ناراحتم که به آن مرحله نرسیدم.» @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ عشق شهدایی صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت شازدهم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 با شهید حاج عباس عبداللهی ارتباط داشتند و به ایشان علاقه بسیار زیادی داشتند و دائما از تکیه کلام های شان استفاده می کردند. در این اواخر (سال ۹۴) نیز با خانواده ارتباط زیادی برقرار کرده بود، حتی زمانی که شهید جوانی در بیمارستان تهران بستری بود و از ناحیه هر دو چشم و هر دو دست مصدوم و مجروح بود به ملاقاتش رفته بود. ✅ الان در کنار مزار شهید جوانی صندلی تعبیه شده است که آن صندلی را صادق از انبار اسقاطی سپاه گرفته بود و جوشکاری و بقیه کارهایش را نیز خودش انجام داده بود؛ با این نیت که پدر مادر شهیدان در کنار مزار فرزندانشان راحت باشند و خسته نشوند. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ عشق شهدایی صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت هفدهم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 📆 در روز پدر [سال ۹۵] از سوریه با پدر شهید جوانی تماس گرفته بود و روز پدر را تبریک گفته بود، وقتی آقای جوانی از او پرسیده بود : «از کجا تماس گرفته ای؟» گفته بود : «من از کنار پسرتان حامد با شما تماس می گیرم.» ✨ یعنی احساس می کرد که با حامد دوش به دوش ایستاده است؛ صادق خودش شهادتش را احساس کرده بود، آقای جوانی از او پرسیده بود که چه زمانی باز می گردید گفته بود : «دو گروه هستیم که یک گروه برگشته اند و گروهی در حال بازگشتند.» اشاره ای نکرد که خودش هم بر می گردد. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ عشق شهدایی صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت هفدهم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 ⏰ زمانی که صادق به مأموریت می رفتند من برایشان نامه ای می نوشتم و در بین لباس یا قسمتی از چمدانش می گذاشتم که ببیند. 📆 سال گذشته وقتی ایشان برای بار اول به کربلا رفتند من دو تا نامه نوشتم که یکی برای خودشان بود که گفتم در بین الحرمین رو به حرم حضرت ابولفضل (ع) ایستاده و این نامه را از طرف من بخوانید و دیگری را بعد از اربعین در حرم امام حسین (ع) بیانداز و نخوان! 😉 با اینکه مطمئن بودم نمی خواند، اما نمی دانم چرا آن دفعه نامه را خوانده بود. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ آرزوی شهادت همسر برای صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت هجدهم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 ✨ من در نامه شهادت صادق را از آقا خواسته و نوشته بودم : «آقا جان تو را به جان خواهرت زینب (س) قسم می دهم که تمام مسلمانان مشتاق را به نهایت سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی. ❤️ صادق، پاره تنم در مسیر تو قدم گذاشته و به تو می سپارمش! 😔 آقا جان آرزوی شهادت در سر دارد من نیز عاشق شهادتم، اما آتشم به اندازه عشق و علاقه صادق تند نیست آرزویی همچون برادرزاده شیرین زبانت قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش.» 🌹 صادق که این نامه را خوانده بود وقتی به خانه برگشت خوشحال بود و گفت : ☺️ «باور نداشتم که اینگونه از ته دل برایم بخواهی تا شهید شوم.» من در اوایل نمی توانستم این دعا را بگویم و برایم سخت بود، اما می دیدم که در این دنیا عذاب می کشد، بعدها متوجه شدم که من خودخواه شده ام و صادق را فقط برای خودم می خواهم، اما از سال گذشته (۹۴) به این فکر افتادم که بهتر است کمی هم صادق را برای خودش بخواهم. ✅ فردی نبود که در قبال انجام کاری توقع قدردانی و سپاس داشته باشد. من هم یاد گرفته بودم به جای تشکر به صادق می گفتم : ❤️ الهی شهید بشی و همنشین سیدالشهدا (ع). ایشان هم می گفت : 😍 «دعات قبول. ولی آخه من خود خدا رو می خوام.» @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ آرزوی شهادت همسر برای صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت نوزدهم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 ☺️ صادق یک سپاهی همه فن حریف بود. با وجود سن کمش در هر رشته و حیطه ای تخصص داشت. ✨ روحیه صادق همچون نظامی ها نبود. علاقه زیادی به گل و گیاه داشت؛ یکی از اتاق های خانه را به گلدان هایش اختصاص داده بود و دائم به آنها رسیدگی می کرد. 💠 در رشته های راپل (سنگ نوردی صخره نوردی) غواصی، غریق نجات، قایقرانی، کاراته، راگبی، مربیگری و داوری فوتبال، پاراگلایدر و سقوط آزاد فعالیت داشت، 👈 و اعتقاد داشت باید آنقدر توانمند باشم که در هر زمینه ای که نظام و اسلام نیاز دارد، بتوانم مؤثر باشم. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ خصوصیات صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیستم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 ❤️ بسیار شوخ طبع و مهربان بود، 😁 حتی برخی اوقات مادرش به او تذکر می داد که در بحث های جدی شوخی نکند، اما او همیشه با شوخ طبعی پاسخ می داد. 🌹 با کودکان کودک بود و با بزرگان بزرگ! 💠 شاید این گونه به نظر بیاید که ریاضت محض داشت و فقط نماز و قرآن می خواند، از دنیا بریده بود، اما صادق این گونه نبود به هر کاری در جای خود می رسید از عبادت گرفته تا تفریحات! چون فردی اجتماعی بود به همین خاطر اکثراً دیر به خانه می آمد و جر و بحث های مادر و فرزندی سر دیر آمدنش بین شان پیش می آمد. 🔷 خیلی وقت ها شده بود که از پدرش هم پنهان می کردم و برخی اوقات پدرش می خوابید و من هم چنان منتظر او می شدم، با وجود اینکه از خودش مطمئن بودم اما نگران هم می شدم. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ خصوصیات صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و یکم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 ✅ صادق خشک مقدس نبود، اما به واجباتش هم عمل می کرد مثلاً وقتی روزه مستحبی می گرفت به همه اعلام نمی کرد، چندین بار خانواده دیده بودند که با زبان روزه به استخر رفته حتی برای آنها هم سئوال شده بود که : 😳 «چرا روزه به استخر می روی؟» گفته بود : 😊 «تا اذان کنار استخر بودم و بعد اذان سرم را زیر آب بردم.» 💠 همه چیز در زندگی صادق جای خودش را داشت! مانند تمام افراد عادی بود حتی می توانم بگویم برخی زمان ها شده بود که نماز صبح اش قضا شود یا به سختی بیدارش می کردند، اما در مقابل شبهایی هم با خواندن نماز شب با خدا مأنوس می شد. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ خصوصیات صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و دوم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 👥 مردم داری را می توانم بگویم مهم ترین ویژگی صادق بود. هوش سرشاری داشت و کافی بود تصمیم بگیرد در یک حوزه ورود کند، در کمترین مدت زمان به تبحر کافی دست می یافت و در خیلی از موارد از بقیه اطرافیانش جلو می زد. ✨ صادق عاشق خدا بود. ارادت خاصی به اهل بیت (ع) داشت. صادق ذره ای به مادیات ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات بود که معاش عادی زندگی اش را تأمین کند. 🕊 و تا لحظه مرگ مادیات نتوانست صادق را به سمت خود بکشاند. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ خصوصیات صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و سوم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 💠 وقتی اتفاقات سوریه شروع شد، بی تابی اش شروع شد. در تمامی این مدت تلاش می کرد رضایتم را برای این سفر کسب کند. 📆 از سال گذشته رفتنشان حتمی شده بود و روزش معلوم نبود. من پا به پای او در جریان کارهایش قرار می گرفتم و به نحوی قضیه رفتن به سوریه برایم عادی شده بود، اما این اواخر هر لحظه بودن با صادق برایم ارزشمند بود. ❤️ چون مطمئن بودم که همسرم به خواسته قلبی اش خواهد رسید. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ مدافع حرم شدن صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و چهارم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂 🕊🍂 🍂 🕊 🌹 صادق داوطلبانه پیگیر کارهایش بود، اما اوج احساسات و وابستگی های دیوانه وار ما به یکدیگر، برای هر دوی مان عذاب آور بود. 😔 وقتی فهمیدم برای رفتن در تلاش است حالم دگرگون شد. گریه کردم، او از علت ناراحتی و اشک هایم سؤال کرد و این پلی شد برای صادق تا برایم از رفتن و وصیت هایش بگوید. ✅ از آن به بعد برایمان عادی شده بود، صادق از نبودن هایش حرف می زد و من از دلتنگی های بعد رفتنش. 😉 گریه می کردم و خودش آرامم می کرد. پیش از عزیمتش در مدت سه سالی که با هم زیر یک سقف بودیم، کلی برایش مراسم عزا گرفته بودم. 🕊 مراسمی که جز خدا، من و صادق هیچ شرکت کننده ای نداشت. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ مدافع حرم شدن صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و پنجم🔺 🍂 🕊🍂 🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺 🕊🌺 🌺 🕊 😔 سال آخر زندگی مان هم دائم دلهره رفتنش را داشتم. 💠 در طی این یکی دو سال در پادگان ها افراد اعزامی به سوریه را آموزش می دادند و خودشان هم برای رفتن آماده می شدند. 📆 یک روز مادر صادق و برادرش با هم بیرون رفته بودند، بحث سر این بود که 50-60 تومان از حقوق شان را کسر کرده اند. ❤️ مادرشان هم به شوخی می گوید : «جوانان مردم جانشان را بر کف می گیرند و به سوریه می روند، شاید حقوق شما را کسر کردند تا به مدافعان حرم کمک کنند.» گویی هر دو منتظر این حرف مادر بودند که سریعا می گویند : 😍 «پس شما هم راضی هستید و اجازه می دهید که ما هم برویم؟!» 🌹 مادرشان می گوید : 😁 «من رضایت داشته باشم یا نداشته باشم شما کار خود را خواهید کرد.» @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein : همسر شهید 🍃🌹 ❤️ مدافع حرم شدن صادق 🌐 وب حوزه نت 🔻قسمت بیست و ششم🔺 🌺 🕊🌺 🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺