eitaa logo
به یاد شهید محسن حججی
867 دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
41 فایل
آرزویم، آرزوی زینب است جان ناچیزم، فدای زینب است... شهادت، شهادت، شهادت آرزومه... به یاد شهیدان سردار حاج قاسم سلیمانی، دانشمند هسته ای محسن فخری زاده،محسن حججی،نوید صفری،صادق عدالت اکبری،حامد سلطانی تاریخ تاسیس: 1396/05/29
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 #دریا_دل_عاشق 🌹 شهید کاظمی با اسرای جنگی با رأفت اسلامی برخورد می کردند و اگر توانمندی خاصی در اسیری می دیدند به او بها می دادند. 🔶 در لشکر حدود چهل، پنجاه تا نیروی متخصص عراقی فعالیت می کردند، بعنوان مثال یک متخصص تانک اسیر شد. 😊 وقتی عطوفت و مهربانی حاجی را دید درخواست کرد در لشکر بماند و حاجی او را نگه داشت، از تخصصش استفاده می شد تا اینکه شهید شد. 👤 اسیر دیگری هم بود به نام عبدالله که یک انقلابیِ عراقی شد. مدتی هم محافظ آیت الله حکیم بود. حتی با بعثی ها درگیر شد. 💝 حاجی به همه به چشم انسان نگاه می کرد و درون آدمها را می دید نه ظاهر آنها را. این نحوه برخورد و استفاده از توان آنها توسط سردار کاظمی؛ انسان را به یاد اسرای جنگی در زمان پیامبر می انداخت. 🌐 منبع : shohada-esf.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت یازدهم 🔺 🍃🌸 #شهید_احمد_کاظمی 🌹 #شهید_سانحه_ی_هوایی #تاریخ_ولادت : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان #تاریخ_شهادت : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 #دریا_دل_عاشق در عملیات «بیت‌المقدس» و آزادی خرمشهر  لشکر ایشان در مرحله نخست عملیات و در مرحله آخر آن، توانست نقش فوق‌العاده‌ای ایفا کند به گونه‌ای که در روزهای پایانی درگیری «بیت‌المقدس» که نیروهای ایرانی، توان کافی برای آزادی خرمشهر نداشتند و تقاضای چند هفته بازسازی را از فرماندهی کردند. 🔶 در شب نوزدهم یا هیجدهم وقتی همه خسته شده بودیم، همه وسواس داشتند که عملیات برای دو هفته به تاخیر بیفتد، آنجا حسن باقری صحبت کرد، گفت ما به مردم قول داده‌ایم. گفتیم خرمشهر در محاصره است چطور می‌توانیم برگردیم. ✅ همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت‌المقدس را شروع کرده بودیم. شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ☺️ ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و شهر را آزاد کردند، با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر در مقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای ۸ نجف و ۱۴ امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند. 🍃 و اینگونه بود که در همه عملیات‌ها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است. 🌐 منبع : shohada-esf.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت دوازدهم 🔺 #راوی : سردار #حاج_قاسم_سلیمانی 🍃🌸 #شهید_احمد_کاظمی 🌹 #شهید_سانحه_ی_هوایی #تاریخ_ولادت : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان #تاریخ_شهادت : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
به یاد شهید محسن حججی
سردار #شهید_احمد_کاظمی و پسرانش آقا محمدمهدی و آقا محمد سعید
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 💫 شب شهادتش نشسته بودیم دور هم و حرف می زدیم. حالا که فکر می کنم، می بینم چه لحظات شیرینی بود. وقتی رسید خانه، یک سی دی با خودش آورده بود. گفت : محمد، این سی دی را بگذار ببینیم چیست! 😉 به قول خودش "مشق" هایش را هم پهن کرده بود روی زمین. سی دی یک گزارش ویدیویی بود از عملیات ثامن الائمه. بابا می گفت : من خودم تا حالا این فیلم را ندیده ام. هرکس را که در فیلم نشان می داد، می گفت خصوصیاتش این بوده و چه طوری شهید شده است. بیشترشان شهید شده بودند. در فیلم نشان می داد که بابا داشت نیروهایش را توجیه عملیاتی می کرد و فقط یک زیر پیراهنی تنش بود. ریش هایش هم خیلی بلند و به هم ریخته شده بود. حتماً وقت نکرده بود به خودش برسد. اما آن ها که می گفت شهید شده اند، اغلب خیلی تمیز و مرتب و شیک بودند. سعید به شوخی به بابا گفت : ☹️ «ببین، این جور آدم ها شهید می شوند! تو می خواهی با این قیافه به هم ریخته و نامرتب ات شهید هم بشوی؟!» 😅 بابا به این حرف سعیدخیلی خندید. البته احساس کردم یاد شهادت هم کرده و دلش گرفته و می خواهد با خندیدن هایش ما متوجه نشویم. 📹 فیلم که تمام شد، بابا گفت : ۲۵ سال از وقتی که این فیلم را گرفته اند می گذرد. ما برای چه مانده ایم و... یک خرده از این چیزها گفت. شب هم سعید را برد پیش خودش خواباند. صبح که می خواست برود، من دیگر ندیدمش. اما سعید که صبح زود بیدار شده بود که برود امتحان بدهد، بابا را دیده بود و به او گفته بود : «مواظب خودت باش!» 😔 پیش نیامده بود سعید چنین حرفی به بابا بزند. همیشه وقتی چیزی به بابا می گفتیم، به همان شکل نظامی جواب می داد : «چشم قربان!» آن روز صبح هم به سعید یک «چشم قربان» محکم گفته بود و رفته بود... 🌐 منبع : shohada-esf.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت سیزدهم 🔺 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 🔷 یک روز احمد به منزل ما آمده بود و فرزند ما را که مشغول بازی کردن بود، بغل کرد و بوسید و اسمش را پرسید، گفت : محمد مهدی. احمد پرسید : اسم برادرت چیست؟ پسرم پاسخ داد : محمدعلی احمد از من سوال کرد که چرا در نامگذاری هر دو فرزندت از محمد استفاده کرده ای؟ گفتم : "این پیشنهاد آیت الله مدنی (ره) است، وقتی که فرزندم را نزد آیت الله مدنی (ره) بردم تا برایش اسم بگذارند، ایشان تبسمی‌کردند و فرمودند که مستحب است تا ۷ روز اولاد ذکور را محمد صدا بزنیم؛ سپس خندیدند و گفتند که : کدام خوش انصاف اسم به این زیبایی را از روی بچه اش برمی‌دارد؟ گفتیم : مبارک است پس نامش محمد است. 🌹 آیت الله مدنی (ره) گفتند : نه، مادرش چه اسمی‌را می‌خواهد؟ گفتیم : مادرش اسم مهدی را خیلی دوست داشت. و آیت الله اسم محمد مهدی را به ما پیشنهاد دادند." ✅ وقتی این داستان را برای شهید کاظمی‌نقل کردم خیلی خوشش آمد و ذوق کرد و گفت : اگر خداوند به من فرزند ذکور بدهد حتما نامش را محمد می‌گذارم. ☺️ وقتی هم که خداوند به او فرزند هدیه داد نام اولین پسر را محمد مهدی و نام دومین پسر را محمد سعید گذاشت. 🌐 منبع : shahidkazemi.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت چهاردهم 🔺 ✍ : سردار اسدی 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 🔷 زلزله بم اما جدا از همه جنبه‌های فنی و ناظر بر ساختمان سازی، فرصتی بود برای انسان‌سازی و چه خوب، کسی که در بم نگاه داشتن آتش شوق سال‌های خون و شهادت را در سینه خود به ظهور رساند، چند سالی بعد، پاداش حقیقی خود را دریافت کرد. 🌹 حاج احمد، تنها مرد سال‌های مقاومت و جهاد علیه دشمن بعثی نبود، بلکه هر جا ندای مظلومی‌شنیده می‌شد، باید زودتر از همه به دفاع بر می‌خاست. 😔 خبر حادثه دلخراش زلزله بم را که شنید، اندوه همه وجودش را فرا گرفت؛ آن قدر که پیش از همه به نجات زلزله زده‌ها شتافت؛ نخستین ناجی زلزله‌زدگان بم، کسی نبود جز یادگار سال‌های ، حاج احمد کاظمی؛ همان گونه به سان سال‌های جانبازی در جبهه‌ها گمنام و ناشناس، پیش از همه خود را به بم رسانده و مشغول کمک‌رسانی بود. ✅ اگر او را میان آواره‌ها و جنازه‌ها، موقع انتقال مجروحان و خارج کردنشان از زیر آوار و با آن چشم‌های خسته و نیمه باز، می‌دیدی، هرگز باور نمی‌کردی که فرمانده نیروی هوایی باشد. 🔴 صد ساعت تمام، چشم‌هایش با خواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی خدمت بود. 🛬 باند فرودگاه را در اختیار خودش گرفته بود و کنترل و هدایت هواپیماها و بالگردهای حامل مجروحین را بر عهده داشت. با تدبیر او، هر دوازده دقیقه، یک فروند هواپیما یا بالگرد دو ملخه حامل آسیب دیدگان، از فرودگاه پرواز می‌کرد و به سرعت، سی هزار مجروح از بم انتقال داده شد؛ این تنها با درایت و دلسوزی حاج احمد کاظمی‌ممکن بود و بس. شاید کسی باور نمی‌کرد خواب در برابر دیدگان احمد کاظمی‌چنان سر تسلیم فرود آورد که پس از صد ساعت بیداری او به خواب نرفته، بلکه بیهوش شود و به همه ما فرورفتگان در روزمرگی‌های خود، نشان دهد که در روزگار صلح نیز مردانی هستند که بر خلاف ظاهر آرام خویش، هنوز هم مرد جنگند. 🌐 منبع : shahidkazemi.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت پانزدهم 🔺 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 🔷 از اقدامات شهید کاظمی‌در نیروی هوایی، جمع آوری برجک‌های نگهبانی مشرف به منازل مردم بود که استفاده امنیتی قابل ملاحظه ای هم نداشتند، ایشان می‌گفتند ما نباید هیچ گونه مزاحمتی را برای مردم ایجاد کنیم. ⏱ زمانی هم که به محیط‌‌های نظامی‌وارد می‌شدند ابتدا به سربازان سرکشی می‌کردند و ضمن بررسی مسایل و مشکلات آنها سؤالاتی از سربازان می‌پرسیدند که شاید به ذهن هیچ یک از مسئولین آن مجموعه نمی‌رسید. ✅ اول به امور سربازان رسیدگی می‌کردند بعد فرماندهان. یک بار به شهید کاظمی‌گله کردم که : به ما هم برسید! گفتند : سربازان در دست ما امانت هستند. 🌐 منبع : shahidkazemi.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت شانزدهم 🔺 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 🌹 حاجی حواسش به همه چیز بود؛ ازمحتوای سخنرانی و مداحی‌ها و نماز جماعت‌های ظهر عاشورا و تاسوعا گرفته، تا گذاشتن چند نفر مأمور جهت جفت کردن کفش‌های عزاداران و گرفتن اسفند دم در و دقت در توزیع صبحانه و غذا ی ظهر عاشورا و تاسوعا که به بهترین شکل انجام شوند. ✅ برگزاری هیأت و مراسم عزاداری در دهه اول محرم، برایش از اهم واجبات به شمار می‌آمد و سنگ تمام می‌گذاشت، اما کیفیت اجرای آن برایش خیلی مهم‌ تر بود. 🌿 طوریکه می‌توان از هیأت عاشقان ثارالله (ع)، لشکر ۸ نجف اشرف، به‌ عنوان یک الگوی نمونه عزاداری نام برد. از چند وقت پیش بزرگ ‌ترها و معتمدین خود را در لشکر خبر می‌کرد؛ چندتا بسیجی و یکی، دوتا پیر غلام امام حسین (ع). بعدهم تقسیم کار می‌کرد. حاج حسین، حاج عباس، سیدناصر، حاج فاضل، حاج رضا ،حاج غلام‌علی، حاج‌آقا جنتیان، برادر احمدپور و بسیجی‌ها، هرکدام براساس تخصص و توانشان، مسئولیتی را برعهده می‌گرفتند. آن‌ها هم حاجی را خوب می‌شناختند؛ باوجود اخلاص و صبر، اما جدی، منظم و ریزبین. 🔷 اول کار تذکرات را می‌داد، سخنران و تک‌ تک موضوعات و مطالب قابل بحث برایش خیلی مهم بود و می‌گفت : 🔴 انقلاب ما بر گرفته از قیام امام حسین (ع) و همین مراسم‌ها بود و تداوم آن هم منوط به آن است؛ پس باید محتوای این مراسم‌ها قوی باشد. 🌐 منبع : shahidkazemi.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت هفدهم 🔺 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 #دریا_دل_عاشق 💖 دیدار صمیمانه سردار #شهید_احمد_کاظمی ‌با سربازان خود قلب که پاک شد، قلب که آرام گرفت، قلب که ساکت شد ساکت به معنای واقعی از این که از آلودگی های دنیا خودشو دور کرد، خدای متعال درون اون جای می گیره... 🌐 منبع : shahidkazemi.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت هجدهم 🔺 🍃🌸 #شهید_احمد_کاظمی 🌹 #شهید_سانحه_ی_هوایی #تاریخ_ولادت : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان #تاریخ_شهادت : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 🔷 حاج احمد در پست و سمت‌های مختلفی خدمت کرد، اما به اینکه در چه جایگاه و سمتی قرار دارد، اهمیتی نشان نمی‌داد که مثلا حتما به او بگویند سردار کاظمی فرمانده فلان لشکر؛ این‌ها برایش خیلی مهم نبود، بلکه بیشتر نفس کار برای او مهم بود که بتواند کار را با دقت انجام دهد.  شهید کاظمی فرمانده گردان‌ها، گروهان‌ها و دسته‌ها را با دقت انتخاب و گزینش می‌کرد. ☺️ حاج احمد با بچه‌های جنگ خیلی دوستانه و خودمانی رفتار می‌کرد و اصلا طوری رفتار نمیکرد که به دیگران بفهماند من فرمانده هستم. وقتی نیروها و سربازان شهید می‌شدند، حاج احمد بسیار ناراحت می‌شد. 🌺 حاج احمد در دورانی که فرمانده لشکر ۸ نجف بود، همیشه از بخش‌های مختلف پادگان‌های لشکر بازدید می‌کرد و از سربازان می‌خواست که مشکلات خودشان را برایش مطرح کنند. حتی خانواده سربازان را هم به پادگان دعوت می‌کرد و از آن‌ها می‌خواست که بروند از محل آسایشگاه فرزندان خود دیدن کنند و اگر کمبود و مشکلی را احساس کردند، با او در میان بگذارند. 🌐 منبع : iqna.ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت نوزدهم 🔺 ✍ : همرزم شهید 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 🛫 یک روز در فرودگاه، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند : حاج مرتضی دستت چطور است مواظبش هستی؟ گفتم : بله یک دست مصنوعی گذاشته ام که به عصب های قطع شده دستم آسیبی نرسد و زیاد درد نکند. 🌹 حاج احمد گفتند : خدا پدرت را بیامرزد این را نمیگویم. میگویم مواظبش هستی که با ماشینی، درجه ای، پست و مقامی تعویضش نکنی؟ 😔 سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم. ایشان ادامه دادند : اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعا دستت را از فرمان بر نمیداری و روی جیبت نمیگذاری که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؛ آیا  این دستی که در راه خدا داده ای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری، دستت چطور است؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کرده ای؟ 🔴 پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی. 🌐 منبع : abrobad.net @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت بیستم 🔺 ✍ : حاج مرتضی حاج باقری، آزاده اردوگاه ۱۲ که از ناحیه دست راست هستند. (قطع دست) 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 ❤️ مقام معظم رهبری : «لشکر هشت نجف که آقایان اسم آوردند، یکی از لشکرهای قَدَر در میدانهای دفاع هشت‌‌ساله بود و خود مرحوم (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) واقعا یکی از آن فرماندهان برجسته بود. 🌹 بنده در همان دوران جنگ رفتم خوزستان به مرکز لشکر نجف، [از] آنجا بازدید کردم؛ چیزهایی در آنجا دیدم که در کمتر لشکری آدم میتوانست آنها را مشاهده کند : ✅ آمادگی‌‌ها از یک‌سو، ✅ روحیه‌‌ی خیلی بالا از یک‌سو ✅ و نظم و ترتیب؛ نظم و ترتیبی که من در آن لشکر دیدم، در کمتر جایی انسان آن را مشاهده میکرد.» ۱۳۹۲/۰۴/۱۰ @Khamenei_ir @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت بیست و یکم 🔺 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 🍃 🌊 رفته بوديم سريلانكا، سال هفتاد، احمد هم همراهمان بود. 👥 چند تا از فرماندهان نظامی و مسئولین سریلانكا آمده بودند استقبالمان. افراد را من به آنها معرفي مي‌كردم. موقع معرفی احمد گفتم : ❤️ ايشان بوده.  چهار، پنج روز آن جا بوديم. آنها احمد را ول نمی كردند. احمد به عنوان يك فرمانده‌ ی با اقتدار در نظرشان جلوه كرده بود. هرچه می‌گفت، تندتند می‌نوشتند. 🌹 احمد راجع به بحث‌های نظامی زياد صحبت كرد، ولی راجع به كاری كه خودش در عمليات فتح خرمشهر كرد، چيزی نگفت. نه آن جا، نه هيچ جای ديگر. 🚫 هيچ وقت نشد كه لام تا كام درباره‌ ی خدماتی كه زمان جنگ يا قبل و بعد از آن كرده، حرفی بزند. 🍃🌺 خدا رحمتش كند؛ دقيقاً روحيه‌ ی حسين خرازی و امثال آن خدا بيامرز را داشت. حسين هم يكی از دو فاتح خرمشهر بود، ولی هيچ وقت راجع به آن فتح كم‌نظير، در هيچ كجا صحبت نكرد. 🌐 منبع : manbarak.blogfa.com @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔻 قسمت بیست و دوم 🔺 🍃🌸 🌹 : ۱۳۳۷، نجف آباد - اصفهان : ۱۳۸۴، ارومیه 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃🌸🍃