﴾﷽﴿
.
قسمتی از کتاب #دلتنگ_نباش :
.
زینب عادت داشت، گلهایی را که روحالله برایش میخرید، پرپر میکرد و لای کتاب خشک میکرد. در یکی از نبودنهای روحالله، وقتی دل تنگش شده بود، روی یکی از گلبرگها نوشت: «آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت، که اگر سر برود از دل و از جان نرود.» این گلبرگ را خودش نوشته بود. اما جریان گلبرگ دوم را نمیدانست. وقتی آن را برگرداند، دستخط روحالله را شناخت که روی گلبرگ نوشته بود:« عشقِ من #دلتنگ_نباش »
.
قسمتی از کتاب #یادت_باشد :
گفت: هر کجا جور باشه حتما بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگر صدای منو بشنون از خجالت آب میشم.
گفتم: پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو #یادت_باشه من منظورت رو میفهمم.
از پیشنهادم خوشش آمد، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و بلند بلند میگفت: یادت باشه! یادت باشه...
لبخندی زدم و گفتم: یادم هست! یادم هست.
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
مشکلات دیگران خیلی برای #روحالله مهم بود.
اگر کسی از مشکلاتش به او میگفت، کلی تلاش میکرد تا مشکلش برطرف شود.
حتی اگر کاری هم از دستش برنمیآمد در مورد آن #فکر میکرد.
مثلا یک بار دیدم حدودِ یک ربع، نیم ساعت است که به نقطهای خیره شده و حرفی نمیزند.
صدایش کرد و گفتم:
کجایی روحالله؟
گفت: دارم به مشکل فلانی فکر میکنم. من که انقدر پول ندارم تا بهش بدم، اما دارم فکر میکنم ببینم چه راهی میشه پیدا کرد که بشه مشکلش رو حل کرد.
#روحالله در دنیا سعی میکرد که دستگیر همه باشه... الان که شهید شده به لطف خدا دستش بازترِ برای کمک به همه ان شاءالله...
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
#دلتنگ_نباش :
...روحالله بهخاطر علاقهای که به اسم #علی داشت، نام جهادیاش را گذاشته بود علی. در منطقه همه او را علی صدا میزدند...
حـــاج عـــلــے
@shahid_roohollah_ghorbani
هدایت شده از حلقه وصل
🔴 با کتاب «دلتنگ نباش» بیشتر آشنا شوید؛
📌شهیدی که «دلبسته» بود اما «وابسته» نبود! +تصاویر
🔶شهید روح الله قربانی متولد اول خرداد سال 68 در تهران بود که سیزدهم آبان سال 94 در مبارزه با تروریستهای تکفیری توسط اصابت موشک به خودرو به همراه شهید قدیر سرلک در شهر حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
🔷با وجود اینکه مدت کمی از عرضه کتاب «دلتنگ نباش» زینب مولایی به بازار نشر گذشته است، با این وجود استقبال مناسبی از این کتاب شده و علاقهمندان علاوه بر خرید این کتاب و مطالعه آن، احساسات خود را در قالب پستهای اینستاگرامی به اشتراک میگذارند که در ادامه نمونههایی از آن آمده است.
👇👇👇👇
http://hvasl.ir/content/54917
🆔 @hvasl_ir
﴾﷽﴿
در منطقه، شبهای محرم هیئت داشتیم.
هرشب مجلسِ روضهی کوچیک و جمع و جور اما باصفایی برگزار میکردیم.
میون همین جمع کوچیکمون حال و هوای عمار( محمدحسین محمدخانی) و علی(روحالله قربانی) خیلی خاص بود.
عجیب سینه میزدند و گریه میکردند.
هنوز صدای گریههای سوزناکشون تو گوشم میپیچه.
#علی و #قدیر که شهید شدند، #عمار بهم گفت، وقتی داشته بچهها رو جمع میکرده که بفرسته عقب، هر کدوم رو بغل کرده و گفته بود:
ای بیمعرفتا، تنهایی رفتید پیش ارباب. دعا کنید ما هم خیلی زود به شما ملحق بشیم.
و تنها سه روز بعد دعایش مستجاب شد...
به نقل از: جانباز امیرحسین(اسماعیل) حاجی نصیری
پن: شهید عمار و نیروهایش بعد از فتح منطقه و پایین کشیدن پرچم تکفیریها، با هم عکس یادگاری گرفتند.
@shahid_roohollah_ghorbani
نظر شما در مورد کتاب #دلتنگ_نباش :
*عشق جاودانه*
انگشتانم روی کیبورد گوشی سُر میخورد، ایمان مستمر، عمل مکرر، این جمله روحالله خطاب به دوستش اولین چیزی بود که مثل زر توی دستانم میدرخشید، بدون معطلی کاغذ کوچکِ لای اسباب بازی دخترک را برداشتم و این تعبیر زیبا از تقوا را، یادداشت کردم و لای کتابم گذاشتم، هر حرف روحالله، در پسِ پرده، تعبیرهای عمیقی توی خودش گنجانده است.
این کتاب سرشار از محبت و احترام به والدین را در خود نشان میداد، در هرشرایطی روحالله هوای خانوادهاش را داشت مخصوصا پدرش که کمی مریض احوال بود، حتی وقتی سرمزار مادرش میرفت به دقت مزار مادرش را میشست.
اولین جایی که سیل اشکم جاری شد، آنجایی بود که سر سفرهی عقد، روحالله یاد مادرش افتاد، مجبور بود بغضش را، با خوردن جرعهای آب پنهان کند، خیلی برایم غمانگیز بود، آنقدر روحالله زیبا از مادرش و خاطراتشان برای زینب میگفت که من با هر ورق زدن کتاب بیشتر شیفته مادرش میشدم.
محبت بین زینب و روحالله در عین سادگی آنقدر پیچیده بود که با وجود مسافت های طولانی باز با همدیگر مریض میشدند و پشت تلفن با صدای گرفتهشان، خندشان میگرفت و میگفتند: « عه بازم دوتایی با هم سرما خوردیم» اینجا دیگر معنای عشق واقعی قابل لمس بود، وقتی که ذره ذره عصاره عشق توی وجود آدم پخش میشود.
تعبیر من از اوج عشق زینب به روحالله آنجایی بود که زینب به شغل روحالله افتخار کرد، همانجا بود که توانستم برق چشمان روحالله را لا به لای این همه واژه حس کنم.
حالا دیگر روح الله جواب آن همه تلاش، ورزش کردن، درس خواندن و مرور جزوههای نظامیای که از بر بود را با رفتن به سوریه گرفت، زینب چمدانش را بست و او را راهی کرد، گرچه قلبش برای روحالله میتپید اماخوشحالی و هدف روحالله برایش مهم بود، الحق نام زینب برازندهاش است.
4شنبه 13 آبان 94 اخرین صبحانه خوردن روحالله کنار دوستانش، شوخی کردنهایشان و آخرین لبخندش برای سید…
دیگر آرزوی مادر روحالله براورده شد، روحالله شهید شد…
صفحهی 21 کتاب شهید روحالله قربانی خطاب به دوستش مرتضی چه زیبا میگوید: « شهدا از آسمان به زمین نیامدهاند و یک دفعه شهید نشدهاند، بلکه آنها هم مثل ما زندگی میکردند و تفریح داشتند و…، فقط خودشان را به امام حسین نشان دادند و امام حسین آنها را خرید.»
و در آخر صحبتی با همسر شهید قربانی: زینب جان اولین بار که شما را از شبکه افق و مستند ملازمان حرم شناختم، محبتتان توی دلمنشست، من به شما و به تمام همسران و مادران شهدا افتخار میکنم، برای من و خانوادهام دعا کنید، سلام من را به شهید روحالله برسانید.
هر که را عشق حسین نیست ز خود بیخبر است، کشتهی عشق حسین از همه کس زنده تر است…
کتاب دلتنگ نباش، زندگینامه شهیدمدافع حرم روح الله قربانی
به قلم:سیده مهتا میراحمدی
http://ramisa.kowsarblog.ir/
﴾﷽﴿
.
بخشی از کتاب #دلتنگ_نباش :
.
چهلم روحالله همزمان شده بود با تولد زینب. همه این را میدانستند، اما کسی جرئت نمیکرد به او بگوید. یک روز تقویم را برداشت و حساب کرد. وقتی قضیه را فهمید، اشک به چشمانش هجوم آورد. با خودش گفت: روحالله یادته پارسال بهم گفتی زینب سال دیگه برات میترکونم! چهکار کردی؟ چهلمت با تولد من یکی شده. من چهکار کنم؟ روز تولدم بیام بشینم چهلم تو؟ عیبی نداره. من صبر میکنم. شهادتت کادوی من بود. قرار بود بهم یه کادوی حسابی بدی. حسابیتر از اینم مگه بود؟
بهاندازۀ یک اتاقِ بزرگ کادو برایش جمع شد. اما زینب نمیدانست باید چه عکسالعملی نشان بدهد، حتی قدرت تشکرکردن هم نداشت...
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
نماز خواندن #روحالله خیلی خاص بود.
نمازهایش خیلی طولانی نبود و تعقیبات آنچنانی نداشت.
اما خیلی ساده و با صفا بود.
وقتی به نماز میایستاد، «انگار یک #هیچی مقابل #همه_چیز ایستاده».
این خضوعش دوست داشتنی بود.
قنوت و تشهدهای نمازش هم بسیار زیبا بود.
به نقل از: همسر شهید و دوستان شهید
@shahid_roohollah_ghorbani
﷽
معاون مدرسه مون وقتی کارهای روح الله رو می دید بهش می گفت:
روح الله تو چند سال دیر به دنیا اومدی ، باید چند سال زودتر به دنیا میومدی ، میرفتی جنگ شهید می شدی. روحیه ات و اخلاقات شبیه شهداس.
غافل از اینکه شهید راهش رو به آسمون پیدا میکنه. حتی اگر جنگ ایران و عراق تموم شده باشه.
درست مثل #روح_الله که راه آسمون رو پیدا کرد.
خاطره از: یکی از دوستان شهید
@shahid_roohollah_ghorbani
﷽
💐💐 پدرشهید: احسان از وقتی که به دنیا آمد قدمش مبارک و از بدو تولد برای ما خاطره انگیز بود.
هم پدر ومادر به احسان و هم احسان به پدر و مادر وابسته بودند؛ چیزی که در او نمایان بود و جلوه نمایی می کرد.
با هم بسیار عجین بودیم.
خصلت مهربانی در او بسیار آشکار بود و می توان این مهربانی را از زمان کودکی هم در او دید.
نکته مهمی که وجود دارد این است که این مهربانی و عاطفه را به پدر و مادر و برادرهایش بروز می داد.
همچنین از اخلاق خوب و مهربانی او بسیار بهره می بردیم.
🌷به مناسبت سالروز ولادت شهید دکتر احسان آقاجانی
شادی روح شهید و همه شهدا صلوات.☘
🌷🍃
شب نشینی با شهدا در شب یلدا...
@shahid_roohollah_ghorbani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴾﷽﴿
معرفی دو کتاب #دلتنگ_نباش و #قصه_دلبری توسط آقای #محمد_انصاری
بازیکن انقلابی و ارزشی تیم پرسپولیس در برنامه شبنشین شبکه پنج در شب یلدا.
از آقای انصاری کمال تشکر و قدردانی داریم که در راه معرفی و نشر خاطرات شهدا و ارزشهای انقلابی قدم برمیدارند.
@shahid_roohollah_ghorbani
بسم الله
انا لله و انا الیه راجعون...
حاج داوود قربانی، پدر شهید روحالله قربانی به پسر شهیدش پیوست...
برنامهها و مراسم اطلاع داده میشود...