کانال رسمی شهید روحالله قربانی
﴾﷽﴿
.
مداح بود.
تمام روضهها را از بَر بود.
انگار قسمت بود که همه روضه را از بر باشد؛ روزی به کارش میآمد!
مخصوصا روضه علی اکبر(ع)
مخصوصا اربا اربا
مخصوصا کمر خمیده
مخصوصا عبا و تن چاک چاک
_____
_____
.
ماشین که منفجر شد، همه مات و مبهوت مانده بودند.
همین دو دقیقهی قبل #روحالله به رویشان لبخند زده و گفته بود:
«اگر خدا بخواد همینجا، همین جلوی مقر شهادت رو روزیم میکنه»
حالا چطور میتوانستند باور کنند ماشینی که جلوی چشمانشان میسوزد، قتلگاه رفقایشان است؟!
.
صدایش که از شدت بغض دورگه شده بود را در گلو انداخت و فریاد زد:
«خودتون رو جمع و جور کنید! همه ما عاشق شهادتیم...»
روضهها به کمکش آمدند. انگار یکی یکی جلوی چشمانش رژه میرفتید.
رفت داخل مقر و دو تا پتو آورد!
پهن کرد روی زمین تا گلهای پرپر اش را جمع کند.
خب! #فرمانده بود.
غیرتش اجازه نمیداد کسی جز خودش سربازانش را جمع کند.
گلهایش را که از روی زمین جمع کرد هر کدام را بغل کرد. آنها را بویید و بوسید.
زیر گوششان نجوایی کرد که نکند ما را فراموش کنید!
اما...
اما، امان از آن لحظهای که میخواست برخیزد!
باز هم روضه:
« الان انکسر ظهری... اکنون کمرم شکست»
کمرش خم شده بود.
دیگر نمیتوانست راست بایستد.
چقدر حالا روضهها را بیشتر درک میکرد.
۳ روز بیشتر طاقت نیاورد.
پر کشید سوی شهیدان... سوی سالار شهیدان...
#شهید_محمدحسین_محمدخانی ...
﴾﷽﴿
.
۲۱ محرم مصادف با سالگرد قمری شهادت شهید روحالله قربانی:
.
عجب شب پر رمز و رازی است امشب.
هیچکس نمیداند امشب بین تو و خدا چه گذشته است جز خودت و خدا...
.
هرچه که بینتان گذشته، امشب شهادتنامه ات امضا شد...
فردا دیگر پیش حسین(ع) هستی...
فردا دیگر صدای ملکوتی حسین فاطمه(س) را خواهی شنید و چشمانت به جمال او نورانی خواهد شد.
.
نمیدانم چه کسی هنگام شهادت سرت را به دامان گرفت...
علی اکبرِ حسین؟
عباسِ حسین؟
یا خودِ خودِ حسین؟
اما ۴ سال است که مزارت زیارتگاهِ عاشقان حسین است.
مزارت عطر سیب میدهد پسر...
.
تو فردا به آرزوی چندین و چند ساله ات خواهی رسید.
سوریه
محرم
تیپ سیدالشهدا
نزدیکی حرم سیده زینب(س)
شهادت
شهادت
شهادت
عاقبت به خیری یعنی همین.
یعنی که در اوج جوانی، در ماهی که دلها از غم حسین(ع) و اهل بیتش سوخته، فدایی او شوی...
عاقبت بخیری یعنی تو که بعد از شهادت هم از خیلی ها دستگیری کردی... چه آنهایی که تو را میشناختند و چه آنهایی که نمیشناختنت.
چه زیبا باقیات الصالحات پدر و مادرت شدی...
.
امشب، شب ۲۱ ام محرم الحرام که برای تو شب رسیدن به آرزویت است، برای شهادت و آرزوهای ما هم دعا کن #شهید_روح_الله_قربانی
.
یاد کنیم شهیدان #روحالله و #قدیر_سرلک با ذکر فاتحه و صلوات
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
روضه های الشام داغی بر دلش گذاشته بود که تا ابد، به بازار شام حتی نگاهی هم نکرد!
.
#روحالله هر بار که به سوریه میرفت سوغاتی نمیآورد. میگفت: من از بازار شام خرید نمیکنم. بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند، خرید کردن نداره!!!
.
پ ن: عکس شهید مدافع حرم در دروازه ساعات( سر در همان بازاری که به اسرای کربلا بی حرمتی شد😭)
@shahid_roohollah_ghorbani
#شهیدانه_۱۲
.
#روحالله مقید به پرداخت خمس بود.
روز تولدش را سال خمسی گذاشته بود تا فراموشش نشود.
خیلی درآمد آنچنانی نداشت و مخارج زندگی نمیگذاشت خمس زیادی به پولش تعلق بگیرد.
اما مقید بود همان کم را هم پرداخت کند.
.
خانه برخی از اقوام و اطرافیان هم که میدانست از روی عمد خمس مالشان را محاسبه نمیکنند و نمیدهند، اگر چیزی میخورد بعدا حساب میکرد. ( به کسی شک نمیکرد، فقط آنهایی که یقین داشت از عمد خمس نمیپردازند این کار را میکرد.)
.
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
دوران راهنمایی از طرف مدرسه رفتیم مشهد.
.
یادم نیست چه اتفاقی افتاده بود که ناراحت شدم و گریه ام گرفت.
.
#روحالله اومد کنارم. دلداریم داد و گفت:
«چشمی که برای امام حسین(ع) گریه کنه، نباید برای چیزای دیگه اشک بریزه»
.
این حرفش هنوز که هنوزه تو خاطرم مونده...
.
به نقل از: یکی از دوستان شهید
.
@shahid_roohollah_ghorbani
«بسم الله قاصم الجبارین»
.
روز جمعه بود. سه، چهار ماه قبل از شهادتش. در مورد امام زمان(ع) با هم صحبت میکردند.
.
وسط صحبتشان، #روحالله نفس عمیقی کشید و به همسرش گفت:
.
- صدای پایِ امام زمان(عج) میاد. من صدای پای امام زمان رو میشنوم.
.
همسرش با تعجب به او نگاه کرد. روحالله که تعجب او را دید گفت:
.
- باور کن، فقط کافیه خوب گوش کنی تا صدای پای امام زمان(عج) رو بشنوی.
.
الهی به حق زینب کبری(س) اللهم عجل لولیک الفرج
@shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روحالله قربانی
﴾﷽﴿
.
رفته بودم مناطق سیل زده برای کمک.
از شدت خستگی چشمهایم گرم شد.
.
دیدم در تاریکی شب #روحالله داره کمک میکنه.
با تعجب گفتم: روحالله خودتی؟ اینجا چیکار میکنی؟
گفت: اومدم کمک.
.
گفتم: حالا چرا الان؟ الان که دیگه شب شده.
گفت: ما وقتایی کمک میکنیم که شما نمیبینید.
میدونستم شهید شده. ازش پرسیدم: روحالله اونور چه خبره؟
.
نگاهم کرد و گفت: همهی خبرها همین جاست... اتفاقای خوبی قراره بیفته. تا سال ۱۴۰۰ انقدر ظهور امام زمان نزدیک میشه که دیگه نمیگید کی امام زمان میاد، میگید چند ساعت دیگه امام زمان میاد؟!
.
از خواب پریدم. از حرفهای که بینمون رد و بدل شده بود خیلی حس خوبی داشتم.
.
پن۱: خواب یکی از دوستان شهید روحالله که زمان سیل گلستان دیده بود.
.
پ ن:۲: منظور این خواب این است که ظهور بسیار نزدیک است و تا سال ۱۴۰۰ مردم لحظه شماری میکنند برای ظهور و به هیچ عنوان زمان تعیین نشده است.
.
پن۳: لطفا ما را در نشر این پست یاری فرمایید.
#ظهور_نزدیک_است
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
روضه های الشام داغی بر دلش گذاشته بود که تا ابد، به بازار شام حتی نگاهی هم نکرد!
.
#روحالله هر بار که به سوریه میرفت سوغاتی نمیآورد. میگفت: من از بازار شام خرید نمیکنم. بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند، خرید کردن نداره!!!
.
پ ن: عکس شهید مدافع حرم در دروازه ساعات( سر در همان بازاری که به اسرای کربلا بی حرمتی شد😭)
.
@shahid_roohollah_ghorbani
سوریه را به صندلی دانشگاه ترجیح داد‼️
.
#روحالله آدم بابرنامهای بود👌، یک دفتر مشکی📓 کوچک داشت که تمام کارهایش را در آن مینوشت✏️، بدهی، کارهای انجام نداده، کارهایی که باید انجام میداد و هر کاری که داشت را یادداشت میکرد.
من هیچ وقت #روحالله را بیکار ندیدم؛ یا کار میکرد یا مشغول جزوه خواندن بود.📄
.
#روحالله رشته مترجمی زبان انگلیسی قبول شده بود🔠. وقتی که جواب قبولیاش در دانشگاه آمد که سوریه بود.
.
#روحالله به شدت شجاع و نترس بود. از هیچ چیزی نمیترسید. هر وقت به من زنگ میزد📞 میگفت دعا کن شجاع باشم هیچ وقت نمیگفت که من نمیتوانم، همیشه میگفت من میتوانم.✌️
---❁•°🕊️•°❁---
@shahid_roohollah_ghorbani
---❁•°🕊️•°❁---
| نحوه شهادت🕊🌿 |
مدتی که آنجا بود ۵۴ روز میشد. در روزهای آخری که مأموریتش تمام شده بود، ساکش را جمع کرده بود تا برگردد. شهید قدیر سرلک را میبیند که میخواستند بروند تا لوازم بیاورند. #روحالله با او همراه میشود. با ماشین🚗 میروند و وسایل را برمیدارند. هنگام برگشت وقتی #روحالله از ماشین پیاده میشود ناگهان ماشین را منفجر میکنند. بر اثر انفجار هر دو شهید میشوند و چیزی از جسمشان نمیماند.🥀•°
.
🌹°•| همسر بزرگوار شهید:
"من از پیکر سوخته #روحالله چیزی جز زیبایی ندیدم ..."
---❁•°🕊️•°❁---
@shahid_roohollah_ghorbani
---❁•°🕊️•°❁---
﴾﷽﴿
.
دوران راهنمایی از طرف مدرسه رفتیم مشهد.
.
یادم نیست چه اتفاقی افتاده بود که ناراحت شدم و گریه ام گرفت.
.
#روحالله اومد کنارم. دلداریم داد و گفت:
«چشمی که برای امام حسین(ع) گریه کنه، نباید برای چیزای دیگه اشک بریزه».
این حرفش هنوز که هنوزه تو خاطرم مونده....
🎤به نقل از: یکی از دوستان شهید🌹
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
در ماموریت آخرشان با هم خیلی رفیق شده بودند.
.
چون هر دو مادر نداشتند، هم درد بودند و زیاد با هم درد و دل میکردند.
.
#روحالله که شهید شد، #میثم خیلی بیقرار بود. .
۳ روز بعد به شهدا رسید...
.
پ ن: ماشینِ در تصویر، همان ماشینی است که روحالله و قدیر را تا بهشت رساند...!
.
یادشان گرامی
.
@shahid_roohollah_ghorbani
🌷﷽🌷
#روحالله یعنی روحِ الهی...
#قربانی یعنی فدا شده...
و در اینجا کسی روح الهی اش را فدای معبودش کرد...
«شهید روح الله قربانی»
@shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روحالله قربانی
﴾﷽﴿ . همهی ما خواندیم و شنیدیم که از شهید روحالله قربانی چه خوابی دیده بودند. «اینکه اتفاقات بزرگی
﴾﷽﴿
.
رفته بودم مناطق سیل زده برای کمک.
از شدت خستگی چشمهایم گرم شد.
.
دیدم در تاریکی شب #روحالله داره کمک میکنه.
با تعجب گفتم: روحالله خودتی؟ اینجا چیکار میکنی؟
گفت: اومدم کمک.
.
گفتم: حالا چرا الان؟ الان که دیگه شب شده.
گفت: ما وقتایی کمک میکنیم که شما نمیبینید.
میدونستم شهید شده. ازش پرسیدم: روحالله اونور چه خبره؟
.
نگاهم کرد و گفت: همهی خبرها همین جاست... اتفاقای خوبی قراره بیفته. تا سال ۱۴۰۰ انقدر ظهور امام زمان نزدیک میشه که دیگه نمیگید کی امام زمان میاد، میگید چند ساعت دیگه امام زمان میاد؟!
.
از خواب پریدم. از حرفهای که بینمون رد و بدل شده بود خیلی حس خوبی داشتم.
.
پن۱: خواب یکی از دوستان شهید روحالله که زمان سیل گلستان دیده بود.
.
پ ن:۲: منظور این خواب این است که ظهور بسیار نزدیک است و تا سال ۱۴۰۰ مردم لحظه شماری میکنند برای ظهور و به هیچ عنوان زمان تعیین نشده است.
.
پن۳: لطفا ما را در نشر این پست یاری فرمایید.
.
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
از کلاس زبان یک راست رفتم مسجد. یه گوشه نشستم و دفتر کتابم رو درآوردم.
#روحالله اومدم پیشم. کتابهای زبانم رو که دید تشویقم کرد و گفت:
آفرین... سرباز امام زمان باید زبان بلد باشه.
واسم برادر بزرگتری بود که نداشتم... هادی راهم بود...
.
یکبارم بهم گفت: همیشه عینک آفتابی بزن چشمات ضعیف نشه.
سرباز امام زمان باید چشماش سالم باشه...
.
تمام معیار زندگیش رو گذاشته به اینکه «سرباز خوبی برای امام زمانش باشه»
.
خاطره: یکی از دوستان شهید
.
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
از کلاس زبان یک راست رفتم مسجد. یه گوشه نشستم و دفتر کتابم رو درآوردم.
#روحالله اومدم پیشم. کتابهای زبانم رو که دید تشویقم کرد و گفت:
آفرین... سرباز امام زمان باید زبان بلد باشه.
واسم برادر بزرگتری بود که نداشتم... هادی راهم بود...
.
یکبارم بهم گفت: همیشه عینک آفتابی بزن چشمات ضعیف نشه.
سرباز امام زمان باید چشماش سالم باشه...
.
تمام معیار زندگیش رو گذاشته به اینکه «سرباز خوبی برای امام زمانش باشه»
.
خاطره: یکی از دوستان شهید
.
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
نامش را #روحاللہ نهادند تا سرباز روحالله خمینی(ره) باشد؛
و چه خوش سربازی بود...
.
پ ن: مادر و پدر شهید روحالله قربانی ابتدا نام فرزندشان را عباس گذاشتند که بعد از رحلت امام به «روحالله» تغییر دادند...
.
شادی روحشان فاتحه و صلوات
.
@shahid_roohollah_ghorbani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴾﷽﴿
.
روضه های الشام داغی بر دلش گذاشته بود که تا ابد، به بازار شام حتی نگاهی هم نکرد!
.
#روحالله هر بار که به سوریه میرفت سوغاتی نمیآورد. میگفت: من از بازار شام خرید نمیکنم. بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند، خرید کردن نداره!!!
.
امان از دل زینب(س)🖤🥀
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
#خاطره_طنز 😄
.
به نقل از: #جانباز مدافع حرم امیرحسین حاجی نصیری(اسماعیل)
.
وقتی #روحاللہ و #قدیر شهید شدند حالِ همهی بچهها خیلی بد بود. دیدن جای خالیشون غیرقابل تحمل بود.
.
روحالله و قدیر رو که منتقل کردن عقب، وارد خونهای که مقرمون بود شدم، دیدم چفیه #روحاللہ به دیوار آویزونه...
.
دلم براش پر کشید. رفتم چفیه شو برداشتم و گذاشتم رو صورتمو شروع کردم به گریه کردن.
.
داشتم چفیه رو میبوسیدم که یکی از بچهها دست گذاشت رو شونهم و گفت:
.
- اسماعیل این چفیهی منه، چفیهی روحالله اون یکیه...
.
چپ چپ نگاهش کردم. چفیه رو پرت کردم سمتش. وسط گریه دوتایی مون زدیم زیر خنده...
.
#عیدتون_مبارک
#روز_جانباز_مبارک
_______________
Quoted from Amir Hossein Haji Nasiri,Ruholla's friend:
When #Ruholla and #Qadir had become martyrs. We missed them and it was heartbreaking.
RuholIa and Qadir were moved to city then I entered our home and saw Ruholla's special scarf that he had hanged it up on the wall.
I was heartbroken and I missed him very much . I picked it up and put it on my face then started crying .
I was kissing it when one of my friend put his hand on my shoulder and said : " Ismaeel ,Amir Hussein's nick name , this is my scarf , Ruholla's is that one."
I stared him and threw that scarf toward him and between our crying we both laughed.
#روز_جانباز
@shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روحالله قربانی
﴾﷽﴿
.
از کلاس زبان یک راست رفتم مسجد. یه گوشه نشستم و دفتر کتابم رو درآوردم.
#روحالله اومدم پیشم. کتابهای زبانم رو که دید تشویقم کرد و گفت:
آفرین... سرباز امام زمان باید زبان بلد باشه.
واسم برادر بزرگتری بود که نداشتم... هادی راهم بود...
.
یکبارم بهم گفت: همیشه عینک آفتابی بزن چشمات ضعیف نشه.
سرباز امام زمان باید چشماش سالم باشه...
.
تمام معیار زندگیش رو گذاشته به اینکه «سرباز خوبی برای امام زمانش باشه»
.
خاطره: یکی از دوستان شهید
________________
I went to a mosque after my English class.
I sit alone and opened my books and notebook.
#Ruholla came and encouraged me when he saw my books and said : "well done, Imam Mahdi's soldier must learn English as second language"
I don't have older brother but he guided me like my older brother.
Once he adviced me : "always put on your sunglasses so that your eyes don't become weak,Imam's soldier should have healthy eyes ."
He set whole of his life to being a good soldier for his Imam.
Memory: from one of Ruholla's friend.
________________
ذهبت مباشرة من درس اللغة انجلیزی إلى المسجد. جلست في زاوية وأخرجت دفتر ملاحظاتي.
#روحالله اجه یمی. عندما رأى كتب لغتي شجعني وقال:
أحسنت .. جندي الإمام زمان يجب أن يعرف اللغة.
كان لي أخ أكبر ... كان هادی الطریقی ...
قال لي ذات مرة: ارتدِ دائمًا نظارة شمسية حتى لا تضعف عيناك.
يجب أن يكون لدى جندي الإمام زمان عيون سليمة ...
لقد وضع كل معايير حياته ليكون "جنديًا صالحًا لإمام عصره".
.
الذاكرة: صديق شهيد
_______________________
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
روضه های الشام داغی بر دلش گذاشته بود که تا ابد، به بازار شام حتی نگاهی هم نکرد!
#روحالله هر بار که به سوریه میرفت سوغاتی نمیآورد. میگفت: من از بازار شام خرید نمیکنم. بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند، خرید کردن نداره!!!
امان از دل زینب(س)🖤🥀
#یا_زینب #یا_زینب_کبری #یاحسین #روح_الله_قربانی #خاطرات
@shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿
.
با هم قرار گزاشته بوديم جمعه ها بريم كوه
بعضی موقع ها دير میشد، ولی تو همون چند ساعت آخر كه نزديك اذان مغرب بود بهم زنگ ميزد و میگفت بريم؟
بهش ميگفتم روح الله ديگه دير شده...
تو جواب بهم میگفت برنامه ريختيم هر طوری شده بايد بريم حتي اگه شب بشه و هوا تاريك بشه، اگه تو نيای من تنها ميرم.
منم كه ميدونستم هميشه پای حرفش میمونه مجبور میشدم كه باهاش برم
تا میرسيديم منطقه مورد نظرش،
می افتاد دنبال چوب تا آتش به پا كنيم از قبل هم سيب زمينی میبردیم و كباب ميكرديم و می خورديم و....
خیلی اهل ورزش کردن بود. همیشه آمادگی جسمانیاش را بالا نگه میداشت.
.
به نقل: یکی از رفقای ش*هید
#روح_الله_قربانی #روحالله #رفیق #کوه #کوهنوردی #ورزش #سبک_زندگی #سبک_زندگی_سالم #سبک_زندگی_اسلامی
@shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روحالله قربانی
﴾﷽﴿
.
تاریخ به وقت ۱۹ شهریور
ساعت ۱ و ۳۰ دقیقه
به وقت رفتن برای همیشه...
رفتن و دیگر روی تو را ندیدن و صدایت را نشنیدن!
۱۹ شهریور ۱۳۹۴ بود که چمدانت را دست گرفتی و راهی دیارِ غریب شدی.
خودم تو را رساندم. اتفاقا چمدانت را هم خودم بسته بودم. با وسواس زیاد. دلم را هم بقچه پیچ کردم و کنارِ سجادهی مادرت درون ساک گذاشتم.
تو خوشحال بودی از اینکه بلاخره انتخاب شدی و من با بغض در گلو به تو لبخند میزدم.
تو راه نمیرفتی #روحالله
انگار بال درآورده بودی و تمام طول مسیر را پرواز میکردی.
چشمانت برق میزد و همین آشوبم میکرد.
وقتی رسیدیم قرار شد بروی داخل و بپرسی که رفتنت قطعیست یا نه.
طاقت دیدنِ رفتن تو را نداشتم.
سرم را گذاشتم روی فرمان.
دلی بزرگ میخواست شاهد رفتنت باشد، که من نداشتم!
چشمانم را بستم. با خودم گفتم:
«اگر بیاد و درِ جلوی ماشین رو باز کنه یعنی رفتنی نیست.
اما اگر درِ عقب ماشین رو باز کنه، یعنی میخواد ساکش رو برداره و میره»
هنوز در افکار خود بودم که در عقب ماشین را باز کردی.
و من دوست داشتم به اندازهی تمام عمر به پایت اشک بریزم. اما به لبخندی تلخ اکتفا کردم و تو رفتی...
آخرین دیدار ما در این دنیا هم شد
همان نگاه کوتاهی که از آینه ماشین نگاهت کرد و تو چند ثانیهای برگشتی و نگاهم کردی!
رفتی روحالله
رفتی تا به ظلمهای دنیای اطرافت بی تفاوت نبوده باشی.
رفتی تا به جهانیان ثابت کنی غیرت و جوانمردی زنده است هنوز.
رفتی تا به واژهی #شجاعت رنگ و بوی تازهای ببخشی...
رفتی و دیگر چشمانم روی تو را ندید! اما در قلبهای زیادی زنده شدی
حالا دیگر آدمهای زیادی در این کره خاکی تو را میشناسند و نامت برایشان آشناست.
درست است که خونِ پاک تو ریخته شد اما در رگ های آدمهای زیادی جاری شدی...
تو زندهای روحالله؛
زنده تر از زمانی که در این دنیا بودی
تا ابد به تو افتخار خواهم کرد ای سرباز دلیرِ امام زمان(عج)...
@panjere_folad_96
@roohollahghorbani_ir
#روح_الله_قربانی #شهریور #رفتن #دلتنگی #به_وقت_دلتنگی #دلتنگ_نباش #سبک_زندگی #دلنوشته
@shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روحالله قربانی
🌷🌷🌷 شهید روحالله قربانی در کودکی... @shahid_roohollah_ghorbani
🌷﷽🌷
#داستان_زندگی_شهید_روحالله
(قسمت دوم ۲)
آرام و بی صدا با اسباب بازیهایش بازی میکرد.
مادرش یواشکی از آشپزخانه نگاهش کرد.
#روحالله همچنان مشغول بازی بود و حواسش به نگاه مادر نبود.
مریم السادات همینطور به روح الله خیره شده بود. به نظرش پسرش خیلی معصوم بود.
طاقت نیاورد. از آشپزخانه آمد بیرون و روح الله را بغل کرد. سر و صورتش را غرق بوسه کرد.
روح الله با تعجب به مادرش نگاه میکرد. باز زبان کودکانه اش گفت: چی شده مامان؟
مادرش لبخند زد و گفت: روح الله جان، پسرم تو خیلی معصومی...
من برات دو تا آرزو دارم. دلم میخواد یا #طلبه بشی یا #شهید
روح الله همانطور به مادرش خیره شده بود. بچه بود اما این حرف مادرش برای همیشه در ذهنش ماند.
طلبه یا شهید....
ادامه دارد...
@shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روحالله قربانی
🌷🌷🌷 شهید روحالله قربانی در کودکی... @shahid_roohollah_ghorbani
شهید #روحالله بین دوقلو های همکلاسیش
در بوسنی
@shahid_roohollah_ghorbani