eitaa logo
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
1.2هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
526 ویدیو
18 فایل
کانال 🌷مدافع حرم شهید روح الله قربانی🌷 متولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸ شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه بهشت زهرا (س) ، قطعه ۵۳ (کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات) @Montazer313_40 تبادلات: @nooraa_315
مشاهده در ایتا
دانلود
بعد تشییع پیکر رسول از مقبرة الشهداء سریع خودمو رسوندم به ماشین... یه دفعه روح الله رو با خانمش دیدم گفت: جا داری منم بیام بهشت زهراء (س) ؟ با خانمم هستم گفتم: آره داداش... با خانمش اومدن جلو نشستن! جاشون یکم تنگ شد ناراحت شدم... روح الله گفت: خبر نداشتم رسول شهید شده موبایل هم نداشتم تو دانشکده بودم یکی از بچه ها گفت شهید شده... منم که به اسم میشناختمش زیاد دقت نکردم رفتم آشپزخونه دانشکده غذا بگیرم یهو عکس رسول رو دیدم رو دیوار غذا خوری...رعشه افتاد به بدنم ، بغض کردم...میخواستم بشینم زمین گریه کنم یاد بار آخری افتادم که من و رسول و صابر افطاری اومدیم خونتون چقدر اون شب خوش گذشت... من که پشت فرمون بودم برگشتم نگاهش کردم... وقتی داشت اینارو میگفت خودشو نگه داشته بود گریه نکنه جلو بقیه... روح الله خیلی رسول رو دوست داشت بارها میومد پیشم میگفت : "فلانی سفارش منو بکن رسول بهم کار خنثی سازی بمب یاد بده" گفتم: داداش این همه کار بلد تو تشکیلات هست برو پیش اونا گفت: "میخوام از رسول کار یاد بگیرم ..." 📚به نقل از دوست صمیمی شهیدان و . @shahid_roohollah_ghorbani
﴾﷽﴿ . روضه های الشام داغی بر دلش گذاشته بود که تا ابد، به بازار شام حتی نگاهی هم نکرد!  هر بار که به سوریه می‌رفت سوغاتی نمی‌آورد. می‌گفت: من از بازار شام خرید نمی‌کنم. بازاری که حضرت زینب(س) رو به اسیری بردند، خرید کردن نداره!!! امان از دل زینب(س)🖤🥀 @shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
مارا به دعا کاش فراموش نسازند... رندان سحرخیز که صاحب نفسانند #رفیق_مثل_رسول #رفیق_مثل_روح_الله
بعد تشییع پیکر رسول از مقبرة الشهداء سریع خودمو رسوندم به ماشین... یه دفعه روح الله رو با خانمش دیدم گفت: جا داری منم بیام بهشت زهراء (س) ؟ با خانمم هستم گفتم: آره داداش... با خانمش اومدن جلو نشستن! جاشون یکم تنگ شد ناراحت شدم... روح الله گفت: خبر نداشتم رسول شهید شده موبایل هم نداشتم تو دانشکده بودم یکی از بچه ها گفت شهید شده... منم که به اسم میشناختمش زیاد دقت نکردم رفتم آشپزخونه دانشکده غذا بگیرم یهو عکس رسول رو دیدم رو دیوار غذا خوری...رعشه افتاد به بدنم ، بغض کردم...میخواستم بشینم زمین گریه کنم یاد بار آخری افتادم که من و رسول و صابر افطاری اومدیم خونتون چقدر اون شب خوش گذشت... من که پشت فرمون بودم برگشتم نگاهش کردم... وقتی داشت اینارو میگفت خودشو نگه داشته بود گریه نکنه جلو بقیه... روح الله خیلی رسول رو دوست داشت بارها میومد پیشم میگفت : "فلانی سفارش منو بکن رسول بهم کار خنثی سازی بمب یاد بده" گفتم: داداش این همه کار بلد تو تشکیلات هست برو پیش اونا گفت: "میخوام از رسول کار یاد بگیرم ..." 📚به نقل از دوست صمیمی شهیدان و . @shahid_roohollah_ghorbani
🌱 روح‌الله دلش پر می‌کشید برای کمک به دیگران. انگار خدا او را آفریده بود تا بی‌وقفه دلش برای دیگران بتپد. با آن روحیه مردم دوستی که از روح‌الله سراغ داشتم رفتنش به سوریه و دفاع از حرم برایم عجیب نبود. من در همین کوچه و خیابان ازخودگذشتگی‌های روح‌الله را با چشم دیده بودم. یکبار در حال عبور از بزرگراه شهیدهمت برای رفتن به محل کارمان بودیم که خودرویی را دیدیم که با یک موتورسوار برخورد کرد. روح‌الله ترمز کرد و گفت: زینب ماشین را ببر کنار بزرگراه. همین را شنیدم و روح‌الله را دیدم که به طرف موتورسوار می‌دود. هیچ‌کس از ماشینش پیاده نشد. روح‌الله سر موتورسوار را بست و تا اورژانس نیامد برنگشت. •|به‌روایت‌همسر‌شهید🌱 https://eitaa.com/shahid_roohollah_ghorbani