eitaa logo
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
554 ویدیو
19 فایل
کانال 🌷مدافع حرم شهید روح الله قربانی🌷 متولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸ شهادت: ۱۳ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت: حلب سوریه بهشت زهرا (س) ، قطعه ۵۳ (کپی مطالب آزاد با ذکر صلوات) @Montazer313_40 تبادلات: @nooraa_315
مشاهده در ایتا
دانلود
﴾﷽﴿ روزگاری جوان‌های این مرز و بوم بودند. امیدهای امام... انقلاب کردند و به جمهوری اسلامی گفتند... جنگ که شد، زدند به دل دشمن. جبهه‌یشان حق بود و شدند پیروز میدان... لبانشان خندان بود و دل‌هایشان غمناک، جا مانده بودند از رفقای ... اما انقلاب نیاز داشت به بودنشان... نشدند اما کردند ماندند و سرباز تربیت کردند برای آقا... کینه‌ی دشمن که دوباره جوشید علیه اسلام، را فرستادند به دلِ میدان... روسفید شدند پسرانشان، اما باز خون شد دلشان... باز جاماندن از شهدایشان... اما ما نیاز داریم به بودن و دعاهایشان... سلامتی پدران و مادران صلوات پ ن : بوسه‌ی پدر شهید بر پیشانی پدر شهید @shahid_roohollah_ghorbani
ـ﷽ـ نگاه کن... خوب نگاه کن ببین کجا زندگی میکنی! اینجا سرزمینی است که در دفاع مقدس مردان و زنانی فدای آن شدند یا ذره از خاک و ناموسش را ندهد... جوان ها و نوجوانانی که در اوج زیبایی و قدرت بودند و از لذت ها گذشتند و رفتند و آسمانی شدند... این طرف تر را نگاه کن... گفتیم دفاع مقدسی ها از جنس ما نیستند... ما نسل موبایل و اینترنت و ماهواره و کلش و هزار چیز دیگریم... آن زمان که این ها نبوده. شاید اگر بود آنها هم نمیگذشتند نگاه کن... متولد چه دهه ای هستی؟ دهه شصت؟ هم که هم سن تو بود... که رفت و از همه ی خوشی هایش گذشت... با قد و بالای رشیدش... دهه ؟ هم دهه ای تو بود... سرش را داد😔 ... همان افتخار دهه هفتادی ها! همان که از همه چیزش حتی موتورش گذشت.. یا جوان پولدار لبنانی... یا چرا راه دور برویم... اصلا همین آقازاده ای که همه چیزش فراهم بود... خب حالا بهانه ات چیست؟ این ها که هم دهه ای تو هستند... این ها هم که موبایل و کلش و هزار چیز دیگر را مثل تو دیدند... این ها هم که در همین اوضاع و احوال بد جامعه بودند... نه عزیز من.... این ها همه بهانه ست... همت و حال میخواهد... وگرنه این ها هم بال نداشتند... فقط ((حال))داشتند... شهید که معصوم نیست. فقط از سیم خاردار نفسش عبور کرده... بیا قول بده تو هم از سیم خاردار نفست عبور کنی سمج باش میرسی شو...حیفه ها از ما گفتن بود @shahid_roohollah_ghorbani
11.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﴾﷽﴿ تخریبچی کسی بود که اول نفس خود را تخریب می کرد... شهیدان #محرم_ترک #رسول_خلیلی #روح‌الله_قربانی هر سه تخریبچی بودند. شهید مدافع حرم #روح‌الله_قربانی فرمانده تخریب تیپ سیدالشهدا بود. @shahid_roohollah_ghorbani
💠مسیر عشق مسیری است پر خطر! آنها رفتند... 💠به پای خویش که نه! 💠بی درنگ دعوت شدند.. 💠گشاده دستی ارباب رزق آنها را داد 💠به مهربانی آغوش تنگ دعوت شدند 🌹🍃 🌸🍃یکی از بزرگواران به مناسبت سالگرد شهیدان و تعدادی درست کردند تا در روز شهادت این دو شهید بزرگوار،به میهمانان شهیدان هدیه دهند ✳️قبول باشه ان شاءالله✳️ @shahid_roohollah_ghorbani
به نیت و 🌸 به مناسبت عید بزرگ غدیر💚 هرماه با مدد شهدا مهربانی را گسترش میدهیم:) 🌸@yaranebeheshti53
بعد تشییع پیکر رسول از مقبرة الشهداء سریع خودمو رسوندم به ماشین... یه دفعه روح الله رو با خانمش دیدم گفت: جا داری منم بیام بهشت زهراء (س) ؟ با خانمم هستم گفتم: آره داداش... با خانمش اومدن جلو نشستن! جاشون یکم تنگ شد ناراحت شدم... روح الله گفت: خبر نداشتم رسول شهید شده موبایل هم نداشتم تو دانشکده بودم یکی از بچه ها گفت شهید شده... منم که به اسم میشناختمش زیاد دقت نکردم رفتم آشپزخونه دانشکده غذا بگیرم یهو عکس رسول رو دیدم رو دیوار غذا خوری...رعشه افتاد به بدنم ، بغض کردم...میخواستم بشینم زمین گریه کنم یاد بار آخری افتادم که من و رسول و صابر افطاری اومدیم خونتون چقدر اون شب خوش گذشت... من که پشت فرمون بودم برگشتم نگاهش کردم... وقتی داشت اینارو میگفت خودشو نگه داشته بود گریه نکنه جلو بقیه... روح الله خیلی رسول رو دوست داشت بارها میومد پیشم میگفت : "فلانی سفارش منو بکن رسول بهم کار خنثی سازی بمب یاد بده" گفتم: داداش این همه کار بلد تو تشکیلات هست برو پیش اونا گفت: "میخوام از رسول کار یاد بگیرم ..." 📚به نقل از دوست صمیمی شهیدان و . @shahid_roohollah_ghorbani
در قهقهه مستانه‌شان و در شادی وصل‌شان🕊 عند یُرزقونند ... 🥀 🌷 مزار شهیدان #روح_الله_قربانی @shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
﴾﷽﴿ . قسمتی از کتاب به مناسبت شهادت شهید : . بیست‌و‌هفتم آبان‌ماه روح‌الله مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که عکسی روی دیوار نظر روح‌‌الله را به خود جلب کرد. وسط حرفش پرید و گفت: «مهران یه لحظه صبر کن!» ـ چی شده؟ روح‌الله به‌سمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره می‌کرد، خندید و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده . اینکه محمدحسن نیست، این رسوله، دوستمه، می‌شناسمش!» مهران با تعجب به او نگاه می‌‌کرد. هنوز حرفی نزده بود که روح‌الله گفت: «خب حالا چرا زده شهید؟ نکنه واقعاً شهید شده؟ این رسوله نه محمدحسن؛ اما عکس خودشه.» بعد با ترسی که از چشمانش می‌بارید، به مهران خیره شد. ـ نکنه واقعاً شهید شده؟ بیچاره می‌‌شم. مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمی‌گفت. نمی‌دانست باید چه عکس‌العملی نشان بدهد. روح‌الله غذایش را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی می‌کرد. مهران چند بار صدایش کرد. - کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمی‌خوری؟ روح‌الله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً اشتهام کور شد، می‌رم یه پرس‌وجو کنم ببینم خبر صحت داره یا نه.» این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه‌ بعد مهران رفت سراغش، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روح‌‌الله اشک‌هایش را پاک می‌کند. از حال‌وروزش پیدا بود که خیلی ناراحت است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی؟» روح‌‌الله سرش را به‌نشانۀ تأیید تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چه‌کار کنم؟» ـ می‌دونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که شهید شده و نمُرده. روح‌الله که سعی می‌کرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده، خوش به حالش. اما رسول خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. می‌خواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم. کلی سؤال داشتم ازش. قرار بود چیزهایی رو که از یاد گرفته بود، بهم یاد بده. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمی‌کردم این‌جوری بشه.» مهران بازهم سعی کرد که دلداری‌اش بدهد، اما خودش هم می‌دانست خیلی فایده‌‌ای ندارد. روح‌الله خیلی ناراحت بود. . @shahid_roohollah_ghorbani
کانال رسمی شهید روح‌الله قربانی
مارا به دعا کاش فراموش نسازند... رندان سحرخیز که صاحب نفسانند #رفیق_مثل_رسول #رفیق_مثل_روح_الله
بعد تشییع پیکر رسول از مقبرة الشهداء سریع خودمو رسوندم به ماشین... یه دفعه روح الله رو با خانمش دیدم گفت: جا داری منم بیام بهشت زهراء (س) ؟ با خانمم هستم گفتم: آره داداش... با خانمش اومدن جلو نشستن! جاشون یکم تنگ شد ناراحت شدم... روح الله گفت: خبر نداشتم رسول شهید شده موبایل هم نداشتم تو دانشکده بودم یکی از بچه ها گفت شهید شده... منم که به اسم میشناختمش زیاد دقت نکردم رفتم آشپزخونه دانشکده غذا بگیرم یهو عکس رسول رو دیدم رو دیوار غذا خوری...رعشه افتاد به بدنم ، بغض کردم...میخواستم بشینم زمین گریه کنم یاد بار آخری افتادم که من و رسول و صابر افطاری اومدیم خونتون چقدر اون شب خوش گذشت... من که پشت فرمون بودم برگشتم نگاهش کردم... وقتی داشت اینارو میگفت خودشو نگه داشته بود گریه نکنه جلو بقیه... روح الله خیلی رسول رو دوست داشت بارها میومد پیشم میگفت : "فلانی سفارش منو بکن رسول بهم کار خنثی سازی بمب یاد بده" گفتم: داداش این همه کار بلد تو تشکیلات هست برو پیش اونا گفت: "میخوام از رسول کار یاد بگیرم ..." 📚به نقل از دوست صمیمی شهیدان و . @shahid_roohollah_ghorbani