✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۴۲)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و چهل و دوم:کارخراب کنی خودسرها
🔹️علیکُرده رفتار خصمانه رو کاملاً کنار گذاشته بود و واقعا ًهمه جوره با بچهها همکاری میکرد و نه تنها در امور فرهنگی و برنامه های آموزشی و معنوی کارشکنی نمیکرد، بلکه همکاری هم میکرد و جوری سرِ بعثیها رو شیره می مالید و فریبشون میداد.
🔸️خلاصه در حالی که کارها داشت به سامان میرسید، ، توی این حال و هوای مطلوب، یهو چند نفر از افراد خودسر در تدارک برنامهای بودن که بخاطر کارهای قبلی علیکُرده ازش انتقام بگیرن و مجازاتش کنن. یکیشون سنگی رو داخل یه پارچه پیچیده بوده و بدون اینکه با کسی از بزرگان مشورت کنن، وقتی که علی از کنارش رد شده بود توی شلوغی از پشت کوبیده بود تو سرش و سرش رو شکست. علی هم که انتظار این برخورد رو نداشت، یهو وحشی شد و با تصور اینکه تموم مهربونی و کارهای ما همش نقشه بوده و به هدف از میون برداشتنش بوده نه از روی دوستی، مثل گرگ زخمی شروع کرد به داد و فریاد و نعره زدن. سریع بعثیها ریختن توی اردوگاه و بچه ها رو به باد کتک گرفتن و میخواست فرد ضارب خودشو معرفی کنه اونم البته مردانگی کرد و خودشو معرفی کرد. بُردنش حسابی انداختنش زیر شکنجه و به این بهانه تعداد زیادی از بچهها هم کتک خوردن.
📌متاسفانه زحمات چند ماهه من و تعدادی دیگه از بچه ها با یه اقدام نابخردانه و نسنجیده و بی موقع خراب شد و تا چند روز بعثیها کل اردوگاه رو در مضیقه و تحت فشار قرار دادن و همه مورد اذیت و آزار قرار گرفتن و اوضاع بشدت متشنج شد.
💥ناگفته نمونه اینها بچه های خوب و سالمی بودن، ولی کلهشق و خودسر که درک درستی از موقعیت نداشتن و تصور میکردن هر چه خودشون فکر میکنن همون درسته و بدون مشورت با دست به اقدامی نسنجیده زدن که دودش توی چشم همه رفت. حتی علی تصمیم داشت من و تعداد دیگهای رو بعنوان همدستِ اونها و بعنوان کسانی که با نقشه قبلی طرح دوستی ریختن و هدفشون کشتن او بوده، به بعثیها معرفی کنه که با مداخله و پادرمیونی تعدادی از همشهریا منصرف شد.
♦️بعد از چند روز من قضیه رو براش توضیح دادم و ازش خواستم صرفنظر کنه و دوباره برگرده به همون رفتار خوب با بچهها. حرفی زد که من جوابی نداشتم. گفت: آقا رحمان من وجدانا توی این مدت با بچه ها بد کردم؟ چرا باید نقشه قتل منو اونم بصورت نامردی و از پشتسر بکشن و بخاطر کارهای قبلیم این کارو با من بکنن؟ مگه من توبه نکردم و رفتارم رو تغییر ندادم؟ مقداری نصیحتش کردم. گر چه دیگه مثل قبل نشد و با بدبینی به مسائل نگاه میکرد، اما باز هم قابل تحمل بود...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
⚡« بِسمِ اللهِ القاصم الجبارین »⚡
📖 روایت «#هزار_و_دوازدهمین_نفر»
🔸٢٠٠ خاطره🔸️از#سردار_سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔘به قلمِ محمدرضا حسنی سعدی و عباس صادقی
🔺فصل نهم: مردم داری
🔸صفحه: ۱۶۱-۱۶۲
🔻ادامه قسمت صد و هفتاد و نهم : همشهری زرتشتی
✍دکترانوشیروان منشی زاده یکی از وکلای برجسته دادگستری کرمان نقل می کرد، وقتی آقای سروشیان از حادثه ی شهادت حاج قاسم مطلع شد، مثل ابر بهار اشک می ریخت.
گفتم: شما که زرتشتی هستید،این قدر به سردار ارادت دارید،دیگران چی بگن؟
داستان را نقل می کند:این مرد بزرگ علیرغم موقعیت و گرفتاری هایی که داشت، به درد و دل یه همشهری زرتشتی اون قدر صمیمانه گوش کرد و به قدری مسئولانه پیگیری کرد که من تا ابد محبتش رو فراموش نمی کنم .
🗣️سیدمحمود دعایی،نشریه اطلاعات
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌷🕊🍃
مشتاقمـ
برای یڪ تخریبـ
به دست شما آسمانےها
ڪه زیر و رو شود،
ناخالصےهاے نفسِ زمینگیرم
#صبح_وعاقبتمون_شهدایی 🕊
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید سیدحمید طباطبایی مهر:
فقط دَم زدن از شهدا افتخار نیست! باید زندگیمان، حرفمان، نگاهمان، لقمههایمان، رفاقتمان، بویِ شهدا بدهد🧡🌱
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💬دلنوشته شهید حاج قاسم سلیمانی:
عمر انسان در دنیا به سرعت سپری میشود،ما همه به سرعت از هم پراکنده میشویم و بین ما و عزیزانمان فاصله میافتد.
ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که میگذارند، در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد.
اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.
✍قاسم سلیمانی، ١٣٩۵/٨/١٠، حلب
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ویژگی های دفاع مقدس در کلام شهید حاج قاسم سلیمانی:
🔹شباهت فضای میان رزمندگان و پیامبر اکرم (ص) و اصحاب
#عید_مبعث
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۴۳)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و چهل و سوم:توبه نصوح محمد امین
🍂یه استوار ارتشی داشتیم بنام محمد امین که اونو از اردوگاه دیگهای آورده بودن قلعه. بچهها میگفتن مدتی با بعثیها همکاری داشته و بچهها رو اذیت کرده، اما بعدا پشیمون شده و توبه کرده بود. در قضیۀ شعار علیه حضرت امام(ره) به محمد امین گیر دادن که باید به امام توهین کنه. ولی سرشون پایین انداخته بود و هیچی نمیگفت. بعثیها با کابل به جونش افتادن و به شدت میزدن. محمد امین نه تنها داد و بیداد نمیکرد، بلکه به طرز عجیبی#مقاومت می کرد و حتی تشویق به زدن میکرد.
🔹️همه متعجب بودن.
بلندبلند میگفت بزنید.
این بدن باید تاوان گناهاشو پس بده.
میگفت: بزنید این بدن باید تاوان خیانتهاش رو به این بچهها پس بده.
محمد امین جزو کسانی بود که حاضر نشد حتی بصورت#تقیه هم یه کلمه به امام توهین کنه. شدیدترین کتک ها رو تحمل کرد. کابل خورد، اذیت شد ، اما به برکت و لطف توبه نصوحی که کرده بود، مشمول لطف خدا شد و توانست تمام اون شکنجهها رو تحمل کنه.
📍اون روز، تولدی دوباره برای محمد امین بود و گرچه مدتها قبل توبه کرده بود، ولی کسی باورش نمیشد توبه او_توبه_واقعی باشه، اما اون صحنه و#استقامت دیدنی و#اعتراف به گناهش زیر شکنجه از محمد امین چهرهای#محبوب و دوستداشتنی پیش بچه ها ساخت و به عنوان#توبه_نصوح در اذهان همه ما نقش بست.
💥برادران ارتشی ما همدوش با بچه های سپاه و بسیج صحنه های عجیب و باورنکردنی از ارادت و عشق به انقلاب و امام به نمایش گذاشتند و ثابت کردند ایرانی رو نمیشه به ارتشی و بسیجی و سپاهی تقسیم کرد ٬محمد امین چند سال بعد از آزادی به علت حادثه ای از دنیا پرکشید و به جوار رحمت الهی شتافت...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯