☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت هفتم
🔴 توبه پسر انتقامجو
🔸نیمه دوم سال ۶۱ نادر فرمانده سپاه پاسداران جم شد. جم در آن سالها منطقه ناآرام و پر زد و خوردی بود. یکی دو نفر یاغی بودند که با نیروهای سپاه درگیری داشتند. وقتی نادر به جم رفت، مدتی بود که یکی از اشرار مهم منطقه کشته شده بود. پسر آن یاغی، قصد داشت در جم و روستاهای اطراف شرارت کند و محیط ناامنی به وجود آورده بود و حتی گفته بود من نمیگذارم خون پدرم هدر برود. اسلحه برمیدارم و انتقام خونش را میگیرم!
🔸نادر در اولین اقدام کوشید تا آن پسر را آرام کند. به همین دلیل دستور داد تا بچههای سپاه جم آن پسر را گرفته و به مقر سپاه ببرند.
در آنجا به او گفته بود: شنیدهام گفتهای میخواهی اسلحه به دست بگیری و راه پدرت را ادامه بدهی که آن جوان با غرور تایید کرد.
نادر گفت میدانی پدر تو خون مشتی آدم بیگناه را ریخت و خودش هم عاقبت کشته شد؟ این راهی است که تو میخواهی آن را ادامه بدهی؟ فکر میکنی آدم کشی و ریختن خون مردم، کار شرافتمندانهای است؟
خلاصه آنقدر با او حرف زد و نصیحتش کرد، که سر انجام آن پسر توبه کرد و حرفش را پس گرفت. تا نادر در جم بود، آن فرد دیگر دست به کار خلافی نزد.
برادر شهید؛
📚برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت هشتم
🔴این شجاعت و توکل و عشق به چه درد میخورد؟...
🔸کجاست آن شجاعت وتوکل وعشقی که یکی مثل(مهدوی)یا(بیژن گرد) بریک قایق موتوری بنشیند وبه قلب ناوگان الکترونیکی شیطان درخلیج فارس حمله برد؟می پرسد:(این شجاعت وتوکل وعشق به چه درد می خورد؟)هیچ!به درد دنیای دنیا داران نمی خورد،اما به کار آخرت عشاق می آید،که آنجاست دارحاکمیت جاودانه عشاق...
(شهید سیدمرتًی آوینی)
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت نهم
🔴سفره سحری
🔸ماه مبارک رمضان بود. روزی دوستی ما را برای سحری دعوت کرد. افطار و شام را در منزل خوردیم و سپس رفتیم منزل آن دوست. در آنجا مراسم احیا بود. بعد از آن سفره سحری انداختند. سفره خیلی رنگین بود. چندین نوع غذا پخته بودند. نادر در سمت راست من تکیه به دیوار داده و نشسته بود. سفره را در حیاط خانه انداخته بودند. یکدفعه متوجه شدم که نادر دارد هق هق گریه میکند. دست پاچه شدم پرسیدم چته؟ با حالت گریه گفت: مسلمان مرا کجا آوردهای؟ تو میدانی الان بچهها در جبهه سحری چه میخورند؟ نان خشک و خرما. فردای قیامت جواب خدا را چه بدهم؟
خیلی خجالت کشیدم. گفتم: خدا شاهد است من از چنین سفرهای خبر نداشتم. اگر داشتم، خودم هم نمیآمدم. به خاطر احترام به میزبان، اندکی غذا به عنوان سحری خوردیم و بلند شدیم و به خانه برگشتیم.
برادر شهید؛
📚 برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت دهم
🔴امام را نمیشود تنها گذاشت
🔸نادر تازه از عملیات برگشته بود. گفت: داریم بزرگترین کاروان دریایی را از بندر امام تا فاو میبریم. آمدهام تا چند قبضه ضدهوایی بگیرم تا روی یدک کشهایمان بگذاریم. هواپیماهای دشمن دائم در حال شکار کاروانهای دریایی ما هستند. سیصد بار تاکنون به کاروان ما حمله کردهاند. تا امروز سه تا از هواپیماهای عراقی را که قصد یورش به کاروان ما را داشتهاند، انداختهایم. نادر میگفت که هواپیماهای دشمن برخی از کاروانها را در راه و در همان دریا، بمباران و نابود میکنند. آرام و قرار نداشت.
🔸نادر تا تابستان سال ۶۵ در خط فاو ماند و مشغول تدارکات بود. چندی بعد برای مرخصی به خانه برگشت. آنقدر در آفتاب کار کرده بود که پوست شانهاش رفته بود. روی کمرش نمیتوانست بخوابد. سرخی گوشت کمرش را هرگز از یاد نمیبرم. از دیدن حال و روزش گریهام گرفت. گفتم: چرا اینهمه روی خودت فشار میآوری؟ نگاه معصومانهای به من کرد و گفت: تکلیف است. #امام را نمیشود تنها گذاشت.
برادر شهید؛
📚 برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت دوازدهم
🔴 شوخی سرکاری
🔸در منطقه خورعبدالله بودیم. یکی از تیمهای عملیات مقابله به مثل آنجا مستقر شده بود. یک شب نادر آمد پیش من و گفت: تو که کارهای قضایی انجام میدهی، بیا و برای ما قضاوت بکن! پرسیدم ماجرا چیه؟ گفت: هیچی، یک نفر گوسفندان یک چوان را دزدیده است. میخواهم قضاوت کنی. با هم به سنگر رفتیم. دیدم عدهای از بچهها دور هم جمع هستند. سارق هم بود. روی سر سارق، چیزی مثل عمامه بود.
🔸نادر به من گفت: بفرما بنشین و برای ما قضاوت کن، ببینم چطور قضاوت میکنی؟ نشستم. سارق آمد مقابلم. گفت: من دزد نیستم. به من تهمت زدهاند. این را گفت و روی من خم شد. یک دفعه احساس کردم خیس شدم. نگو روی سرش و لای عمامه، کاسهای پر از آب کرده بود! تا آب روی من ریخت، نادر و همه زدند زیر خنده. متوجه شدم که همه چیز به اصطلاح سرکاری بوده است!
نادر برای بالا بردن روحیه نیروها، همه کار میکرد. یکی از کارها، ایجاد محیطی شاد بود.
همکار و همرزم شهید؛
📚برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
🌿 جام جهانی وخاطره های گذشته
🍀 بیان معنوی تلگرام
https://www.instagram.com/p/BcMD2ouFxUp
🌿 جام جهانی بود... .
افتاده بودیم تو یه گروه سخت. گروه مرگ !کل دنیا یه طرف ایران یه طرف. قرعه به نام جوونامون افتاد. گل کاشتند؛خون دادن جون دادن خاک ندادن
#جام_جهانی #گروه_مرگ
#دفاع_مقدس #جنگ_تحمیلی
@majnon313
☀ 🌷 ☀ 🌷 ☀ 🌷 ☀ 🌷
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت سیزدهم
🔴 احساس نمیکردیم نادر فرمانده است
🔸همه سرگرم کار بودیم. آنقدر ازدحام نیرو بود که آب کم آمد. تابستان بود و اوج گرما و عرق و شرجی. با این وجود، چون آب نبود، نمیتوانستیم حمام کنیم. یک شب به نادر مهدوی گفتم: میخواهم بروم منزل، حمام کنم... بو گرفتهام.
نادر گفت: غیر ممکن است. تا من اینجا هستم، کسی به خانه نمیرود. من با یکی از دوستان برای اینکه بعد از یک هفته حمام برویم ساعت ۹ شب جیم شدیم. حمام مفصلی کردیم و شام خوردیم. ساعت یک شب برگشتیم پادگان. رفتیم در اتاقی که لباس کثیفی بپوشیم تا نادر نفهمد و ناراحت نشود.
🔸دیدیم در این مدت دنبالمان میگشته است. تا ما را دید گفت: بیایید دفتر! گفتیم ما همین جا بودیم. گفت: عجب بویی دارید. کجا بودید؟ چارهای جز اعتراف نداشتیم. نادر یکدفعه خندید و گفت حسودیام شد! من هم باید بروم حمام کنم! بوی مرده گرفتهام! گفتیم: اگر رفتی، رسوایت میکنیم. جار میزنیم که نادر رفته خانه شنا کند. نادر کمی جا خورد. گفت: میخواهم بروم بیرون، کاری دارم!
دو سه ساعت بعد، نادر، تروتمیز و خوشبو آمد. معلوم شد او هم مثل ما حمام رفته است.
نادر مهدوی چنان دوستانه با ما رفتار میکرد که اصلا احساس نمیکردیم او فرمانده است و ما پرسنل زیر دستش. مثل ما لباس میپوشید، شوخی میکرد و مثل خود ما هم جیم میشد!
دوست شهید؛
📚برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت یازدهم
🔴 نادر و تبسم امام
🔸بعد از هدف قراردادن نفتکش غولپیکر بریجتون نادر برایم تعریف میکرد: ما خبر برخورد کشتی بریجتون با مین را از طریق رادیوهای بیگانه شنیدم. بلافاصله بچهها در جزیره فارسی روی زمین افتادند و خدا را شکر کردند. عدهای در حالی که گریه میکردند از شدت شادی، گل و لای دریا را روی سر و صورت خودشان میپاشیدند. همه خوشحال و شاد بودیم که بالاخره ضربه محکمی به آمریکا زدهایم. برایم نقل کردند که وقتی خبر برخورد بریجتون با مین در خلیج فارس را به امام خمینی دادند، ایشان تبسمی کردند.
نادر از اینکه موفق شده بود بر لبان امام خمینی تبسم جاری کند، در پوست خودش نمیگنجید.
🔸 پس از دیدار شهید مهدوی با حضرت امام خمینی شکل نمازش هم تغییر کرد و ذکر قنوتش «اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک» بود.
برادر شهید؛
📚برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت چهاردهم
🔴من فرزندم را نخواهم دید!
🔸نادر با وجودی که چندین سال بود ازدواج کرده بود، اما صاحب فرزندی نشده بود. خودش و همسرش خیلی دلشان میخواست صاحب فرزندی بشوند. در اواخر سال ۶۵ خداوند فرزندی نصیب برادرم کرد و همسرش باردار شد. زمانی که همسرش باردار بود دائم در نماز شبهایش از خدا طلب شهادت میکرد. حتی در قنوتهای نمازش از خدا شهادت میخواست.
🔸بعدها منصور زارعی به من گفت: تقریبا هم زمان با بارداری همسر نادر، همسر من هم حامله بود. نادر از اینکه پس از چند سال پدر شده خیلی خوشحال بود. چند بار او را مجبور کردیم به همین بابت به ما سور بدهد. اما او رفتار عجیبی داشت. بارها در مسیر راه بوشهر به خورموج که میرفتیم، با حالت خاصی رو به من میکرد و میگفت: منصور تو فرزندت را میبینی اما من هرگز نمیبینم!
من هم به شوخی میگفتم: شهید بازی در نیاور.
نادر هم میگفت: حالا ببین. من بچهام را نمیبینم!
روزی برادرم مرا کنار کشید و گفت: اگر فرزندم پسر بود، اسمش را مهدی و اگر دختر بود زهرا بگذارید
درست روز چهلم شهادت نادر، دخترش به دنیا آمد که طبق وصیت خودش، اسمش را زهرا گذاشتند.
📸 عکس مراسم ازدواج شهید مهدوی
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت پانزدهم
🔴کار وقتی ارزش دارد که تنها خدا بداند
🔸معمولا حسین وقتی که از ماموریتی برمیگشت، به طور خلاصه خاطراتش را یادداشت میکرد. از روایت خاطراتش برای دوستان و آشنایان به شدت پرهیز داشت. البته ریز خاطراتش را برای من تعریف میکرد، اما به دلیل ماهیت خاص اقداماتی که در دریا انجام میداد، دلش نمیخواست کسی بداند او چه میکند. چندین بار به من گفت: کسی از اهالی یا آشنایان میداند من در دریا مشغول چه کاری هستم؟ که من در پاسخش میگفتم نه. دستانش را به طرف آسمان بلند میکرد و میگفت: خدایا شکرت که کسی نمیداند در راه تو چه میکنم. کار وقتی ارزش دارد که تنها خدا بداند و بس.
🔸حسین اخلاق خاصی داشت و با وجود مسائل و مشکلات بسیار زیادی که با آنها دست و پنجه نرم میکرد، وقتی از سر کارش در بوشهر به روستا برمیگشت، هیچوقت ندیدم که اخم کند و ناراحت باشد. در اوج خستگی و ناراحتی میکوشید خودش را برای همسر و خانوادهاش شاد نشان بدهد. لبخند روی لبش محو نمیشد.
شهید مهدوی قبل از شهادتش به ما توصیه میکرد نکند از نام من برای دنیایتان استفاده کنید.
برادر شهید؛
📚 برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت شانزدهم
🔴 وعده شهید به پدرش!
🔸روز تشییع نادر، مادر و پدرم خودشان را میزدند. صدای جیغ هفت خواهرم گوشها را خراش میداد. پدرم میگفت: مگر قرار است من بعد از نادر زنده بمانم. وای بر دل زینب. خدا جگرم سوخت!
سکینه همسر برادرم نیز با آن بارداری، بهت زده بود و هر از گاهی حالش بد میشد و از هوش میرفت... آن شب بر من وخانوادهام چه گذشت، فقط خدا میداند و دل سوخته خودمان...
🔸فردای آن روز دیدم پدرم دارد میخندد. فکر کردم پیرمرد مصیبت دیده دیوانه شده است. از او پرسیدم: چرا میخندی؟ گفت: نادر دیشب آمد به خوابم. خیلی قشنگ شده بود. بغلم کرد و مثل وقتی که زنده بود، فشارم داد. بوسیدم. گفت: بوا مگه چی شده؟ مو که نمردم. ما بین شما هستم! مطمئن باش وقتی آمدی اینجا، خودم میآیم جلوت و میبرمت پهلوی خودم. اصلا ناراحت نباش. پدرم تا سال ۱۳۷۷ که رحمت خدا رفت، دلگرم همین وعده نادر بود.
برادر شهید؛
📚 برگرفته از کتاب بار دیگر،نادر
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
☘بسم رب الشهداء و الصديقين☘
❤️باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی❤️
✍️هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم
🎋امشب همراه با سیزدهمین شهیدماه کانال افسران جوان جنگ نرم
🕊 سردار شهید نادر مهدوی
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
🔻قسمت هفدهم
🔴 فرازهایی از وصیت نامه شهید مهدوی
🔸امروز اسلام با خون انسانهای پاکدل و معصوم، همچون حسینبن علی(ع) و قاسمبن الحسن(ع) و با زحمات شبانهروزی رسول اکرم(ص) باقیمانده است. بهای این مکتب، تحمل اسارتِ موسیبن جعفر(ع) سمبل مقاومت و ایثار، جگر پاشیدهشده امام رضا(ع) و دیگر شهدای اسلام بوده است. گذشتگان، با جان و همه وجود، از این مکتب دفاع کردند و به ما سپردند. اما امروز، دشمنانِ قسمخورده ما، فرزندان معاویهبن ابیسفیان و عمروعاصها، به طور مصمّم، عزم نابودی قرآن کریم دارند و راه یزیدبن معاویه را دنبال میکنند. امروز دشمن ما صدام نیست؛ امروز دشمن ما حزب بعث نیست؛ اینها عروسکهای کوکیِ استکبارند و ما دشمنِ واقعی خود را استکبار جهانی، به سرکردگیِ آمریکا میدانیم. شرق و غرب، گذشته از اختلافاتِ درونیِ خود، متّحدانه موضعی خصمانه در برابر اسلام گرفتهاند. بدانید که امروز، شرافت و عزّت، در سایه جهاد و ایثار و شمشیر است. بکشید دشمنانِ اسلام و دین خدا را؛ تا فکر تجاوز و غارت را در سر نپرورانند.
🔸من به پیروی از امامحسین(ع) پای در چکمه کرده به جبهه میروم. به جبهه رفتن یعنی به معشوقِ خود پیوستن. امیدوارم چه با قلیلخدمتی که بدان قادرم، و چه انشاءالله با شهادتم، به وظیفه الهی خود که پروردگار عالم برایم منظور داشته عمل نمایم. عزیزانم! حسینِ زمان شدن، سخت است. حسینِ زمان شدن یا یزیدیانِ زمان را نابودکردن، جز با ساییدن تن در زیر تانکها و تکهتکهشدن در زیر خمپاره دشمن، امکانپذیر نیست. امت قهرمان! همچون گذشته، جز برای خدا کار نکنید؛ پدر! مادر! برادر! همسر! و خواهرانم! اگر من شهید شدم، بدانید که کمال سعادت را یافتهام. هیچگونه ناراحتی به خود راه ندهید. بدانید که این مرگ را آگاهانه انتخاب نمودهام.
📸 عکس مراسم تشییع پیکر مطهر شهید نادر مهدوی
🕊شادی روح شهیدان اسلام واین شهیدبزرگوار صلوات🕊
🌸اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌸
@majnon100
🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃🌸🌸🍃
☑️گروه بیان معنوی
https://t.me/joinchat/Bn4n_EA_WeJ19gl0ol-_MA
👥کانال افسران جوان جنگ نرم:
telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA
هدایت شده از تبیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یادی_از_شهدا
🎥 ببینید / روایتی متفاوت از سبک زندگی شهید حسین معزغلامی
👇👇👇
🆔 @TebyanOnline
روایتگری شهدا
#حجاب #وصیت_نامه_شهدا #مقام_معظم_رهبری این جوان پا میشود میرود جنگ، جانش را کف دستش میگیرد، از خطرا
💠👆💠👆💠👆💠
#اخلاق
#تاثیرگذاری_معنوی بر #سیاستمداران
خانم بی نظیر بوتو که خدمت مقام عظیم الشان ولایت آمده بود، ما نسبت به حجاب ایشان ایراد گرفتیم و حتی چادری برایشان پیدا کردیم و ایشان چادر به سر خدمت آقا رسید .
آقا از همان اول در مقام نصیحت برآمدند و فرمودند: دخترم، تو فرزند اسلام هستی، تو فرزند امیرالمؤمنینی، تو فرزند اهل بیتی، تو فرزند قرآنی، تو مسلمانی، تو شیعه هستی .
همین طور آقا ادامه دادند و کاری کردند که خانم بی نظیر بوتو شروع به گریه و زاری کرد و در حالی که گریه می کرد، می گفت: یک خواهش دارم و آن اینکه روز قیامت مرا شفاعت کنید .
آقا بلافاصله فرمودند: «شفاعت مخصوص محمد و آل محمد است . بهترین شفاعت در این دنیا این است که شما مشی و مرامتان را با اهل بیت علیهم السلام هماهنگ کنید .
از زی خودتان که مسلمانید، دست برندارید و از لباس دین خارج نشوید .
حجة الاسلام والمسلمین موسوی کاشانی (از اعضای بیت - تهران)
@shahidabad313
🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#سیره_شهدا
فرار از بند #شهوات دنیا
#شهید_برونسی و زن بدحجاب
🔹در دوران سربازیاش قبل از تقسیم کار، فرمانده مستقیما بین سربازها میرود و از میان آنها دو یا سه نفر را انتخاب میکند.
🔸یکی از آنها عبدالحسین بود، چهرهای روستایی با بدن ورزیده، با ماشین آنها را جلوی خانهای ویلایی پیاده میکند و به عبدالحسین میگوید: «از این به بعد شما در اختیار صاحب این خانه قرار دارید، هرچه گفته شد باید بیچون و چرا بله بگویید».
🔹پیرزنی ساده وضع به پایین میآید و استوار به او میگوید که این سرباز را خدمت خانم معرفی کنید.
وقتی عبدالحسین به اتاق خانم میرود یا الله میگوید، زن هم در پاسخ میگوید:«یا الله گفتنت دیگه چیه؟! بیا تو» داخل که میرود چشمانش ناگهان سیاهی میرود، در گوشهٔ اتاق روی مبل زنی بیحجاب با آرایشی غلیظ و حال به هم زن میبینید.
🔸سراسر بدنش خیس عرق شده و پا به فرار میگذارد. آن زن میگوید با جسارت میگوید که برگرد، پیرزن هم از طرفی اینگونه میگوید:«اگر بروی ترا میکشند».
ولی عبدالحسین از آن جا خارج میشود و درحالی که آدرس پادگان را هم نداشته خود را به آنجا میرساند.
مدتها بعد پی میبرد که آنجا خانهٔ طاغوتی بوده بیغیرتی بوده، چند بار تلاش میکنند تا برونسی را به آنجا ببرند ولی حریف این بزرگمرد نمیشوند.
🔹هجده توالت در آن پادگان بوده که در هر نوبت چهار نفر سرباز وظیفهٔ تمیز کردن آنها را داشتند اما برای تنبیه او یک هفته او را مجبور کردند تا به تنهایی همگی آنها را تمیز کند.
🔸در هشتمین روز سرگردی میآید و با لحنی تمسخر آمیز به او میگوید: «بچه دهاتی سرعقل آمدی یا نه؟»
در آن لحظات سخت خداوند و حضرت ولیعصر دست او را میگیرند و او با حالتی پیروزمندانه میگوید: «این هیجده تا توالت که سهله جناب سرگرد، اکه سطل بدی دستم و بگی همه این کثافتها روخالی کن تو بشکه، بعد که خالی کردی تو بشکه، ببر بریز توی بیابون، و تا آخر سربازی هم کارم همین باشه، با کمال میل قبول می کنم ، ولی تو اون خونه دیگه پا نمی گذارم».
💐 بیست روز او را در آنجا گذاشتند و وقتی که میبینند قادر نیستند تا او را از اعتقادات راسخ خویشتن برگردانند مجبور میشود تا عبدالحسین را به گروهان خدمت بازگردانند.
#خاکهای_نرم_کوشک
@shahidabad313
روایتگری شهدا
☁️🌞☁️
🌷 #وصیت_شهیدمحسن_حججی:
از ولایت فقیه غافل نشوید
و بدانید من "به یقین رسیده ام" که
امام #خامنه_ای نائب بر حق امام زمان است...
🔷🔹✅🔹🔷
🔴 یکی گفت حاج اقا از کجا بدونم آقای خامنه ای برحق هست؟ این همه علیهش کانال و مطلب هست!
🔵 گفتم نمیخوام برات چند صفحه استدلال بیارم. فقط یه جمله!
🌹 همه خوب های عالم، پاک ترین انسان های روزگار، همگی با تمام وجود عاشق رهبر انقلاب هستن
💢 و همه جنایتکاران عالم، دزدها و قاتلان، همگی با تمام وجود مخالف رهبر انقلاب هستن.
حالا خودت ببین کی حقه و کی باطل....☺️
اون بنده خدا حسابی به فکر فرو رفت...
🍃🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔸" معجـزات شهـدا "🔸
از منطقہ زنگ زدن و خبر دادن علی اڪبر شہـید شده و ۹ روز قبل جنازه شو فرستادن مشہـد ، چرا نمےرین تحویل بگیرین ؟!
مردهای فامیل رفتیم برای تحویل گرفتن بدن علی اڪبر . روی انبوهے از بدنہ تابوتها اسم شہـدا رو نوشتہ بودن ڪه بعضیاشون خیلی بدخط و ناخوانا بود .
بعد از زمانے طولانے ڪم ڪم داشتیم از پیدا ڪردن جنازه علی اڪبر نا امید مےشدیم . ڪه یہ هو صداشو شنیدم .
« حـاج آقـا ! حـاج آقـا ! من اینجام ! یازدهمین تابوت از همین ردیف ڪه جلوش وایسادین » .
چنان یڪہ خوردم ڪه نتونستم تعادلمو حفظ ڪنم . شڪسته بسته بہ پسرم حالے ڪردم ڪه تابوت یازدهم رو بیارن پایین .
وقتے در تابوت رو وا ڪردیم علی اڪبر رو دیدیم . باور میڪنین ؟! بعد ۹ روز از شہادتش دونههاے عرق مثل شبنم رو صورتش نشسته بود !
🌹 بـہ یـاد شہـید علـےاڪبـر بـازدار
@shahidabad313
🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃🌺🍃🍃🍃
💢 خدا شوخی هایش را خرید
دو سال قبل از شهادت محمدرضا که هنوز آموزشهای نظامی شروع نشده بود سر مزار شهید جهانآرا بودیم و محمدرضا عادت داشت روی مزار شهدا را با گل تزئین کند. در همین حین من در حال فیلمبرداری از محمدرضا بودم. به من گفت این فیلمها را بعد از شهادتم پخشکن. من هم مثل همیشه شروع به خندیدن کردم و به او گفتم «حالا کو تا شهادت یک چیزی بگو اندازهات باشه». در همین حین به او گفتم «حالا قرار است کجا شهید بشی؟»، گفت «دمشق»، گفتم «تو بروی دمشق دمشق کجا میره؟ یک چیزی بگو واقعا بشه». گفت «اگر دمشق نشد حلب شهید میشوم». همان موقع این صحبتها به نظرم شوخی آمد الان وقتی به شوخیهای محمدرضا نگاه میکنم میبینم یا میدانسته و این حرفها را میزده و یا خدا شوخیهایش را خریده است.
به نقل از خواهر #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#راهی_که_شهدا_رفتند
@shahidabad313
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
آخــــــرین باری که می رفت جــــــبهه بدرقه اش کردم
وقت رفتن خواستم صــــورتش را ببوسم ، که یکی صداش کرد ســـــرش رو برگردوند سمت صدا ، نا خود آگاه به جای صورتش ، پشت گـــــردنش رو بوسیدم
پیکرش رو که آوردند رفتم بالای سرش ..
دیدم تـــــرکش خورده به گردنش
درست همون جایی که بوســــــیده بودم ..
مادرش تعریف میکرد ..
#شهید_مصطفی_پیش_قدم
@shahidabad313
🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️🌿❤️
هدایت شده از ناظران۳۱۳
┈••🌺 #دوستان_شهدا 🌺••┈
#زندگی_به_سبک_شهدا🌷
✍️سردار دربندي
در آسمان كردستان بوديم و سوار بر هلي كوپتر🚁.ديدم ايشان مدام به ساعت شان نگاه مي كند. علت را پرسيدم.
گفت:موقع نماز است. همان لحظه به خلبان اشاره كرد كه همين جا فرود بيايد تا نماز را در اول وقت بخوانيم.👌
خلبان گفت: اين منطقه زياد امن نيست، اگر صلاح بدانيد تا مقصد صبر كنيم.
شهيد صياد گفت: اشكالي ندارد، ما بايد همين جا نماز را بخوانيم.😊هلي كوپتر نشست. با آب قمقمه اي كه داشت، وضو گرفتيم و نماز ظهر را همگي به امامت ايشان اقامه كرديم🌷.
🌸#شهید_علی_صیاد_شیرازی
🌸#نماز_اول_وقت
@nazeran313