eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷 ⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 ⏺در این موضوعات را در کانال پیام معنوی بخوانید...و#ها را دنبال کنید! 📍خیلی و بود 📍 و_مقام نبود 📍خیلی به والدینش می‌گذاشت 📍 صدا زد: «نفیسه بیا نگاه کن ببین چه خبره. اوضاع خیلی خطرناک است. این دفعه ما برویم حتماً ما را می‌زنند.» برگشتم گفتم: «خب وقتی می‌گویی خطرناک است، نروید.» بابا برگشت گفت: «نه مگر می‌شود نروم؟ این همه سال با بودم؛ حالا در این اوضاع او را تنها بگذارم؟»... ⚘@pmsh313 🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷☀️🌷
كسانی را كه اهل جهاد و مبارزه بودند، دوست می‌داشت☺️ و از كسانی كه فقط اهل شعار بودند و در موقع عمل، از ترس مخفی می‌شدند، بیزار بود😐.در آن دوران، یك نفر بود كه خودش را مبارز می‌دانست. حتی در ابتدا با او همكاری می‌كرد. او شخصی بود كه فقط شعار می‌داد و هر كجا كه می‌دید خطری متوجه‌اش نیست، صحبت می‌كرد🙂، فریاد می‌زد و شعار می‌داد ولی تا بوی خطر به مشامش می‌رسید، صدایش درنمی‌آمد.😶 بعد از این‌كه به اتفاق مردم مجسمه شاه را از میدان اصلی شهر پایین كشیدند، آن شخص نیز داد و فریاد راه انداخته بود و طوری وانمود می‌كرد كه گویی تمام این كارها را انجام داده است😧. مردم كه از باطن او خبر نداشتند، گمان می‌كردند كه فرد مخلص و متعهدی است. یك ‌بار، و بقیه دوستان برای راهپیمایی برنامه‌ریزی كرده بودند. آن شخص هم با حرفهای فریب‌كارانه سعی داشت تا خود را در این برنامه سهیم جلوه دهد🙄. ولی شب هنگام، سربازان شاه تمام شهر را در اختیار گرفتند. آن شخص تا اوضاع را چنین دید، اعلام كرد كه فردا راهپیمایی نیست و برنامه لغو شده است😑. گفت: «نه! تظاهرات برقرار است و اصلاً نباید از حضور مأموران وحشت كرد.»🙂 آن شخص گفت: «خطرناك است؛ همه جا پر شده از پلیس.» گفت: «تو اگر می‌ترسی، می‌توانی بروی خانه، كنار خانواده‌ات و همان‌جا مخفی شوی تا مبادا جانت به خطر بیفتد.»😊 فردای آن روز، و دوستانش موفق شدند تا سربازان را به وسیله قلاب ‌سنگ از میدان دور كنند و بعد سایر مردم را به خیابانها بكشانند👌. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
📗بریده ای از کتاب «بچه‌های» نوشته افسر فاضلی ‌شهربابکی 💎روایتی مستند از زندگی از جانبازان و آزادگان هشت سال دفاع مقدس است.  ♦️قسمت دوم دوست داشتنی کلیدی و عاشقانه حاجی دنیا و آخرت خوب،مبلغ خوب ⬅️در صفحه ۹۸ این کتاب می خوانیم... 🔵یک شب حاج قاسم آمد و بین نماز مغرب و عشاء با بچه ها صحبت کرد. بچه ها حاجی را خیلی دوست داشتند. همه دورش حلقه زده بودند و او را می بوسیدند. حاجی هم آن ها را مورد تفقّد قرار می داد.بچه ها سراپا گوش بودند که ببینند فرمانده ی عزیزشان چه می گوید تا به آن عمل کنند. 🔺️صحبت کلیدی و عاشقانه ی حاجی در مورد دین بود؛برادران! ما امروز علاوه بر این که باید رزمنده ی خوبی باشیم سزاوارست که مبلغ خوبی نیز برای اسلام و قرآن و اهل بیت و امام باشیم. 🔻این جمله هنوز از حافظه ی من پاک نشده و آن را سرلوحه ی کارهایم قرار داده ام،چون این کلام را کلام الهی مایه سعادت دنیا و آخرت می دانم. 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 ☀️روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
⏺گفت‌وگوی با نفیسه پورجعفری دختر🌷 بزرگوار حسین پورجعفری،دوست چندین ساله🌷 📍 💧 آخرین لحظه دیدار با پدر قبل از🌷 👇 ⬅از آخرین لحظه دیدار با پدرتان قبل از🌷 چه خاطره‌ای دارید؟ ⭕شب قبل از رفتن به، بنده در پدری پیش مادرم بودم. طی چند تماسی که با داشتیم، ایشان یکدفعه به ما اطلاع دادند که ما فردا زود باید به مأموریتی برویم. 💎بنده سریع با خواهر بزرگم تماس گرفتم که قرار است فردا به برود، بیایید از او خداحافظی کنید. روز رفتنِ، نیم ساعت قبل از☀️ از بیدار شدم، دیدم در اتاق پذیرایی مشغول خواندن☀️ است. بدون اختیار نشستم محو دیدن شدم تا اینکه نمازش تمام شد. با دیدن من لبخندی زد. 🍀چهره‌اش حالت خاصی داشت. بلند شد لباس‌هایش را پوشید و برای رفتن آماده شد. رفت و نزدیک تماس گرفت که برای به می‌آید. تلویزیون روشن بود و شبکه خبر داشت خبر آتش زدن در را نشان می‌داد. 💎بابا صدا زد: «نفیسه بیا نگاه کن ببین چه خبره. اوضاع خیلی خطرناک است. این دفعه ما برویم حتماً ما را می‌زنند.» برگشتم گفتم: «خب وقتی می‌گویی خطرناک است، نروید.» بابا برگشت گفت: «نه مگر می‌شود نروم؟ این همه سال با بودم؛ حالا در این اوضاع او را تنها بگذارم؟» در دیداری که با بچه‌های🌷 بعد از شهادتش داشتیم، بچه‌هایشان به من گفتند: «🌷 خیلی اصرار کرد که این سری🌷 با ما نیاید ولی آقای پورجعفری می‌کند و می‌گوید نمی‌توانم شما را در این وضعیت بحرانی تنها بگذارم.» ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🍃🌷🍃━━━┛
🔰 من هنوزم نمیدونم شما به کوه تکیه کرده بودی یا کوه به شما تکیه کرده بود . . 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
ملت ما ... خوب می‌داند برنگشتن علمدار چقدر درد دارد 🖤 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
با اینکه زمستان است با دیدن لبخند تو بهـار در قلب ما شکوفه می‌زند ..! ‌ 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
【🖤】 شـَھیدهـٰاهـَم‌‌متولد‌میشـوند‌ اَمـٰامـِثل‌مـٰانمۍ‌میرَند، بـَراۍهـَمیشـِه‌زِنده‌مۍ‌مـٰآنـَند . . ♥️⃟🍁¦⇢ 🍁⃟♥️¦⇢ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
💔 رفتار و کردارش جذبم کرده بود از آرزوهایم بود که شبیه او شوم هرچند از محالات بود گفتم:حاجی چیزی برایم بنویس که یادگاری بماند دست به قلم شد. بسمه تعالی علی عزیز چهار چیز را فراموش نکن: ۱🌱اخلاص ، اخلاص ، اخلاص یعنی گفتن ، انجام دادن و یا ندادن برای خدا ۲🌱قلبت را از هر چیز غیر او خالی کن و پر از محبت او و اهل بیت کن ۳🌱نماز شب توشه عجیبی است ۴🌱یاد دوستان شهید ولو ، به یک صلوات برادرت دوستدارت سلیمانی و امضایی که نشست پای این نصیحتهای برادرانه. منبع: مسافر شماره ۱۹ خاطرات علی نجیب زاده 📚سلیمانی عزیز 💔 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯