🌷 روایتگری شهدا ,بیان معنوی تلگرام 🌷
https://www.instagram.com/p/BK-vLdwjFq0
خاطره:دعای کمیل دراوج درد
ترکش بخشی از استخوان بازو وکتفش را برده بود. عمل سختی بود، باید بخشی از استخوان پا را به کتف پیوند میزدیم. مهدی بیهوش بود اما لب هایش به هم میخورد گفتم شاید از درد هذیان میگوید، گوشم را نزدیک بردم دیدم واضح دعای کمیل میخواند!
شهید مهدی ظل انوار
تولد: 6/6/1336- شیراز
سمت: فرمانده ستاد قرارگاه فجر و لشکر ۱۹ فجر
شهادت: 19/10/1365- شلمچه – عملیات کربلای 5
یکی درزیر کامنتها ی این مطلب از شهیدنوشته بود:
جریان عمل پای شهید ظل انوار و دعای کمیل خوندن ایشون درحال بیهوشی منو خیلی به سمت دعای کمیل کشوند و خیلی ایشونو دوست دارم. و تقریبا ماهی یکدفعه میام سرمزار ایشون.
#شهدای_فارس
#هدیه_صلوات
💠💠💠اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد
وَعَجِّل فَرَجَهُم💠💠💠
☀ مجنون۳۱۳
@majnon313 ☀
🌺« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌺
#گذرے_بر_سیره_شهید
همیشه وضو داشت. یه روز گفتم رضا چرا وقتی که پای سفره می شینی. وقتی می خوابی وقتی از خونه بیرون می ری اول وضو می گیری؟
گفت:وقتی کنار سفره میشینم مهمان امیرالمومنینم شرم می کنم بدون وضو باشم...وقتی می خوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا بر نگردم. هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید را داره می خوام از اجر شهید محروم نشم...
#شهید_رضا_پورخسروانی
#شهدای_فارس
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
@shahidabad313
┏━━━🍃🌷🍃━━━┓
🌷 @majnon313
┗━━━🌷🍃🌷━━━┛
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
شهیدی که #پیامبر ص پیکرش را برگرداند.
#شهدای_کربلای_هویزه
توی هویزه شهید شده بود,اما خبری نبود از پیکرش. با کاروان شیراز رفتم مکه،توی حرم پیغمیر(ص)نشسته بودم که یادش افتادم. عزیزدردانه ام بود،گریه ام گرفت.رو کردم به ضریح پیامبر و گفتم:
یا رسول الله!
من فرخ ام را از شما میخواهم.
ناخوداگاه به ذهنم امد عکس سه در چهارش را که همیشه توی کیفم داشتم بیندازم توی ضریح به نیت پیدا شدن پیکرش...
با روحانی کاروان در میان گذاشتم. گفت:
حرفی نیست فقط هر کاری میکنید دور از چشم ماموران سعودی بماند.
عکس قشنگش را چسباندم به سینه ام،با احتیاط دور وبرم را پاییدم و انداختم توی ضریح.
عکس که رها شد از دستمدلم ارام شد. قرار گرفت انگار.
چند ماه پس از برگشتنم پیکر فرخ در امد از خاک و شناسایی شد همراه سید حسبن علم الهدی ،جمال دهش ور و محسن غدیریان.
درست بعد از سه سال و یک ماه پیغمبرص پیکرش را برگرداند.
راوی:مادر دانشجوی شهید کربلای هویزه فرخزاد سلحشور.
#هویزه
#شهید_سلحشور
#شهداے_فارس
ﻣﺘﻮﻟﺪ : ﻓﺴﺎ
ﺷﻬﺎﺩﺕ و ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ : ﻫﻮﻳﺰﻩ
شادی ارواح پاک شهدا و مادران شهدا #صلوات
#تلنگر #شهید #حجاب #صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📜 #برگےازخاطرات_افلاڪیان
🌷 #اسماعیل معلم ما بود. روزی یک چوب بلند سر کلاس آورد و آخرین درسش قبل از اعزام به جبهه را به ما داد و گفت: « بچه ها هر کس از من کتکی خورده، چه با قصد چه بی قصد این چوب را بگیرد و مرا #قصاص کند.»
آقا معلم چهره بهت زده ما را که دید ادامه داد:« بچه ها قصاص در دنیا آسان تر از قصاص در آخرت است.»
همه با دیدن این صحنه به گریه افتاده بودیم و به سمت معلم دلسوزمان دویده و ایشان را در آغوش کشیدیم.
🌷بارها به صورت #بسیجی اعزام شده بود, به حدی که بعضی ها فکر می کردند #پاسدار است.
عملیات کربلای ۵، اسماعیل به قربانگاه قدم گذاشت. پیکر اسماعيل عزيز همچون امام حسين(ع) سر نداشت، دست راست و پای چپ را هم پیشاپیش به بهشت فرستاده بود، جسد مطهرش را از جای زخم ترکشی که در پهلو داشت و یادگار جبهه خرمشهر بود شناسایی کردیم.
#شهیداسماعیل_رئوفی🌷
#شهدای_فارس
شـادی روح شهدا #صلوات
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطرات_شهدا
💠آخرین عکس
🔰 «همسرم در ادامه مأموریتهای کاریاش به کازرون منتقل شده بود. خانهای در آنجا اجاره کردیم و ۳ ماه بعدش به مأموریت ارومیه رفت. ۱۵ روز در ارومیه بود و ۱۵ روز در خانه. کمی بعد «ابوذر» از ارومیه زنگ زد که میخواهم به سوریه بروم. گفتم ابوذر جان تو همیشه مأموریت هستی «محدثه» بیتاب تو است. انشاءالله دفعه بعد میروی.
🔰شهید گفت: نه من باید بروم. بعد به خانه آمد و چند روزی در کنار هم بودیم.موقعی که میخواست به سوریه برود گفت که این آخرین مأموریتم است مطمئنم. بعد مرا به عمه سادات قسم داد و گفت، اگر امروز برای دفاع از اسلام نروم دشمن وارد خاک کشورمان میشود. وقتی این صحبتها را شنیدم متوجه شدم که هیچ چیز مانع رفتنش نمیشود.از طرفی هم نمیخواستم شرمنده حضرت زینب(س) بشوم.
🔰هشت صبح آخرین روزهای پاییز یعنی ۲۶ آذر ماه سال ۱۳۹۴ ابوذر رفت. قبل از رفتن با «محدثه» که غرق در خواب کودکانه بود، عکس گرفت و با من که نمیتوانستم جلوی اشکهایم را برای لحظهای بگیرم، خداحافظی کرد».
✍راوی؛ هـمسر شـهید
#شهید_ابـوذر_داوودی🌷
#سالروز_شهادت
#شهدای_فارس
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💥روایتگری شهدا
✅ @shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیــره_شهدا
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت:
« امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! »
وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت.
یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت:
« چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن »
درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید🌷.
#شهید خلیل مطهرنیا
#شهداي_فارس
#سالروزشهادت
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#روایــت_عشــق
🌷با سید آمــدیم مرخصی...
خانواده من در یکی از روستاهای اطراف بهبهــان بود.
وقتــی رسیــدیم, دیــدم دخترم مریض اســت با هم بردیمش بیمارستانی در بهبهان...
انجا شــنیدیم عــده ای بیرون از بیمارســتان در حال شعار دادن علیه انقلاب هستند.
سید سـریع دوید و رفت داخل انها. وقتی برگشت پیراهنش پاره و ساعتش شکستــه بود.
شهربانی همه را جمع کرد و برد کلانــتری.
ما هم رفتیم.پدر ومادر کسی که سید را زده بود امدند برای گرفتن رضایت.
سید رضایت داد. انها هم با قسم ما را بردند خانه خودشان.
پـدر ضارب سریع برای سید یک لباس و یک ساعت خرید. سید قبول نکرد و به جای ان یک نخ ســوزن خواست. لباسش را همانجا دوخت و برگشــت...
بعد از #شهـادت سید بود.
از همان مـحله رد می شدم. دیدم روی دیوار نوشتــه بود #کوچه_شهید سید عبدالحـسین ولے پور!
🌷🌷
#شهید سیدعبدالحسـین ولی پور
#شهدای_فارس
#شب_شهادت
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
🌷سال 61 بود. در منطقه دهلران. برای منفجرکردن پلی به عمق مواضع دشمن نفوذ کرده بودیم.بستن موادمنفجره تا اذان صبح طول کشید. همزمان یک ماشین عراقی از روی پل رد می شد که پنچر شد. چند سرباز عراقی پیاده شدند. از شانس ما لاستیک زاپاس قل خورد به سمت ما. یکی از عراقی ها با چراغ قوه آمد پائین. مجید به نماز صبح ایستاده و بلند نمازخواند می خواند. چندباربه پایش زدم،صدایش راکم نکرد.
گفتم یواش، یواش.
عراقی آمد. با آنکه روی سر ما بود، بدون آنکه متوجه ما شود برگشت. نمازش که تمام شد گفتم چرا صدایت را کم نکردی. گفت: نماز صبح را باید بلند خواند،چرامی ترسید خدا گوشهای آنها را کر میکند، اگر هم خواست خدا به اسارت ما باشد راه فراری از آن نداریم.
#شهید عبدالمجید آزادی خواهان
#شهدای_فارس
شهادت: عملیات خیبر
#یادش_صلوات
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
🌷چهره ای ارام و دوست داشتنی داشت, اهل حرف زدن نبود. علاقه عجیبی هم به نماز و به خصوص سجده داشت, گاهی تا ساعتی در سجده بود . من از نظام کوچکتر بودم, همیشه به من می گفت دعا بخوان, من هم برایش دعای کمیل و توسل می خواندم و او اشک می ریخت...
خیلی تمیز و مرتب بود, اما یکبار که به مرخصی امد, لباسی کهنه و مندرس به تن داشت. پدر شاکی شد, گفت این چه لباسیه, پوشیدی؟
کمی شرم کرد.گفت راستش با یکی از دوستان با هم به مرخصی امدیم, دوستم مادر ندارد و قرار بود به جشنی برود. لباس خودم را به او دادم, حالا همین لباس را می شورم و درستش می کنم!
🌾🌷
#شهیدنظام_دانشور
#شهدای_فارس
#ﺷﺐ_ﺷﻬﺎﺩﺕ
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
29.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_شهدایی
🎥 مادر شهید مفقودالاثر:
اگه ماهی طلا هم بشه، نگاهش نمیکنم و نمیخورم... چون بچهام رو ماهی خورد...
#مادرشهید #شهیدجاویدی #جاویدالاثر #شهادت #کربلای_چهار #شهدای_فارس
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#سیره_شهدا
🌷پدرش کارمند بود و گاهی مقداری ارزاق از طرف اداره به انها داده میشد, برنج و روغن و ...
احمد هروقت می شنید که این ارزاق را گرفتیم می گفت سهم من را بدید....!!
می گفتیم به چه دردت می خوره؟
می گفت سهم خودمه, می دونم باهاش چه کار کنم!
می گرفت و می برد. بعد از ان هروقت غذایی از ان درست می کردیم لب نمی زد,می گفت من سهمم را گرفتم دیگر از این غذا سهمی ندارم.
بعدها فهمیدیم آن برنج و روغن و ... را بین فقرا تقسیم می کرده است!
#شهید احمد كشاورزى
#شهدای_فارس
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطرات_شهید
●علاقه شدیدی به امام حسین علیه السلام داشت و همیشه می گفت:
" دلم می خواد روز محشر مثل اربابم بی سر باشم".
در آخر وصیتش هم نوشته بود این شعر را روی قبرم حک کنید.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
تن بی سر عجب نیست، رود گر در خاک
سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است
●وقتی بعد از دو سه هفته، در عملیات کربلای 5 پیکرش تفحص شد و برگشت، پیکرش همان طور که آرزو کرده بود، بی سر بود و این شعر زینت بخش سنگ قبر شد.
#شهید_مجید_لردان 🌷
#شهدای_حسینی
#شهدای_فارس
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطرات_شهید
●همیشه وضو داشت. یه روز گفتم رضا چرا وقتی که پای سفره می شینی. وقتی می خوابی وقتی از خونه بیرون می ری اول وضو می گیری؟
●گفت:وقتی کنار سفره میشینم مهمان امیرالمومنینم شرم می کنم بدون وضو باشم...وقتی می خوابم یا بیرون میرم ممکنه از خواب بیدار نشم یا بر نگردم. هرکسی هم با وضو از این دنیا بره اجر شهید را داره می خوام از اجر شهید محروم نشم...
#شهید_رضا_پورخسروانی 🌷
#شهدای_فارس
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#معجــزه_مــادر
🔰مےگفــت : *غواص هــا مظلــوم #شهیــد می شــوند.
سنگر غواصـی هیچ چیـز جز آب نیسـت وقتے تـیر مےخـوره بایــد دندوناشــو روے هــم فشــار بده تا ناله هــم نکنه...😔
نه مے تونــه پنــاه بگــیره، نه می تونه دفاع کـنه، نه می تونه فرار ڪنه..
🔰دم بالاییــش توی تاریڪے از آب بیرون زده بود.آروم گــفتم "امیر، کوسه!😨
گفت" هیـس دارم می بینمــش" دیــدم داره ذکر مے گه.
ڪوســه دورمون چرخــید...😱
اشهدم رو خونــدم...😔
صـداش هیــچ وقـت یادم نمی ره : یا مادر یا #فاطـمه_زهـــرا خــودت ڪمکمــون کن*.😨
نمیشد دســت به اسلحه ببــریم. آخه اگه صدایـی ازمون در می اومــد با تیر عراقــیا سوراخ می شــدیم.
کوسه نزدیک شد...
دوباره صــدا زد: #یامــادر یا فاطمه زهــــــرا....
کوسـه از مــا دور شد و رفت. 😳
امیر توی آب گریه اش گرفـــت. 😭
پاش به خاک که رسید هوایے شده بود.
توے این مدت اگه اســم حضــرت زهرا رو می شنید گریه میکرد.
#شهید محمــد (امیر)فرهادیان فر
#شهـدای_فارس
#سالگـردشــهادت
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
☜【 روایتگری_شهدا】
✅ @shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#روایــت_عشــق
🌷با سید آمــدیم مرخصی...
خانواده من در یکی از روستاهای اطراف بهبهــان بود.
وقتــی رسیــدیم, دیــدم دخترم مریض اســت با هم بردیمش بیمارستانی در بهبهان...
انجا شــنیدیم عــده ای بیرون از بیمارســتان در حال شعار دادن علیه انقلاب هستند.
سید سـریع دوید و رفت داخل انها. وقتی برگشت پیراهنش پاره و ساعتش شکستــه بود.
شهربانی همه را جمع کرد و برد کلانــتری.
ما هم رفتیم.پدر ومادر کسی که سید را زده بود امدند برای گرفتن رضایت.
سید رضایت داد. انها هم با قسم ما را بردند خانه خودشان.
پـدر ضارب سریع برای سید یک لباس و یک ساعت خرید. سید قبول نکرد و به جای ان یک نخ ســوزن خواست. لباسش را همانجا دوخت و برگشــت...
بعد از #شهـادت سید بود.
از همان مـحله رد می شدم. دیدم روی دیوار نوشتــه بود #کوچه_شهید سید عبدالحـسین ولے پور!
🌷🌱🌷
#شهید سیدعبدالحسـین ولی پور
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #عنایتی_از_امام...😔
به مناسبت شب #شهادت شهید هنرمند
#شهید محمد جواد روزیطلب
🎞 #ببنید ...
#شهید_روزیطلب
#سالگرد_شهادت
#شهدای_فارس
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدان_زنده_اند
🎞روایتی از شهیده نجمه قاسم پور
به نقل از مادر شهید
📚بر اساس کتاب ۰۸۲ خاطرات شهیده ...
#شهدای_رهپویان_وصال
#شهدای_فارس
#سالگرد_شهادت
#ڪربلا
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
...🌾
از هوایی تنفس میکنید که بویِ خون شهدا میدهد
در زمینی راه میروید که از خون شهدا گلگون است
و این شهیدان بر همه اعمال شما ناظرند...
#شهدای_فارس
#۲۶_تیر
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯