eitaa logo
روایتگری شهدا
25.7هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.2هزار ویدیو
72 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ #ڪلام_شـ‌هید خطاب‌ به‌ مادر بزرگوارم: مادرم‌! مرا ببخشيد که‌ براي‌ شما فرزند خوبي‌ نبودم‌ و نتوانستم‌ خدمتي‌ به‌ شما بکنم‌ وآن‌ زحمات‌ شما را جبران‌ کنم. من‌ از شما معذرت‌ مي‌خواهم‌؛ چون‌ شما براي‌ من‌ خيلي‌ زحمت‌ کشيدي‌. وقتي‌ که‌ من‌ پدرم‌ را از سن‌ يازده‌ 11 سالگي‌ از دست‌ دادم‌ تنها شما يار و ياور من‌ بوديد و تنها شما بوديد که‌ من‌ را چنين‌ تربيت‌ کردي‌ که‌ امرزو توانستم‌ با اين‌ اخلاق و حالات‌، روانه‌ جبهه‌ شوم‌ و شهادت‌ را که‌ سعادت‌ من‌ بود بپذيرم. آفرين‌ بر شما مادرم‌! که ‌چنين‌ شيري‌ را به‌ گلوي من‌ ريختي‌ و من‌ به‌ شما مادر بزرگوارم‌ افتخار مي‌کنم‌... #شهید_محمد_نوروزی🌷 #سالروز_شهادت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#خاطرات_شـ‌هید عملیات بیت المقدس که تمام شد و رزمنده ها برگشتند، هیچ خبری از محمد نشد نه می‌گفتند شهید شده، نه خبر اسارتش رو می دادند... خیلی گذشت مادرم تمام فکرش پیش #محمد بود یکی از آشناهامون داشت می‌رفت مشهد... مادرم به من گفت: «یک نامه برای امام رضا علیه السلام بنویس و بخواه که از محمد خبری بیاورند لااقل اگر شهید شده، پیکرش برگردد» دو سه روز بعد، محمد را آوردند فقط استخوان هایش باقی مانده بود.. #دانش_آموز_شهید #محمد_اندرخور🌷 منبع: فهمیده های کلاس 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️یک هفته بود مادرم در بیمارستان بستری بود. مصطفی به من سفارش کرد که «شما بالای سر مادرتان بمانید ولش نکنید، حتی شبها.» 🍀و من هم این کار را کردم. مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز دیگر هم پیش او ماندم، یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم، قبل از این که ماشین را روشن کند دست مرا گرفت و بوسید، می بوسید و همان طور با گریه از من تشکر می کرد. 🍀من گفتم: «برای چی مصطفی؟» گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقدس است و باید آن را بوسید.» 🍀گفتم: از من تشکر می کنید؟ خب این که من خدمت کردم مادر من بود، مادر شما نبود که این همه کارها میکنید.» 🍀گفت: «دستی که به مادرش خدمت می کند مقدس است و کسی که به مادرش خیر ندارد به هیچ کس خیر ندارد. من از شما ممنونم که با این همه محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.» هیچ وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم. #شهید_مصطفی_چمران #درس_اخلاق 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🔻☜شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه بود👇👇 🌷 💠 الگویی بنام ابراهیم: 💟مرحوم سعید مجلسی خاطرات زیبایی از یک در واحد اطلاعات برای ما نقل میکرد.می گفت: آن رزمنده، یک حرفه ای، خوش صدا و سیما و یک در کار اطلاعاتی است و .... 💟آن مرد بزرگ بود که خیلی از فرماندهان ما از مردانگی و او برای ما حرف می زدند. بعد از مقدماتی بود که مرحوم مجلسی تصویر ابراهیم را برای ما آورد. 💟وقتی تصویر ابراهیم را دیدیم، شگفت زده شدیم انگار بود! خود داوود هم با تعجب به تصویر شد.... مجذوب چهره و جمال او بودیم که سعید مجلسی گفت: ابراهیم در ، همراه با برادر داوود (شهید حمید عابدی) حضور داشته و مفقود شده، خلاصه خیلی حال ما گرفته شد. 💟داوود او را خودش قرار داد. و دلش می خواست راه و ابراهیم را ادامه دهد. اواخر سال 1361 بود که با داوود بودیم. سعید مجلسی خبر داد که امروز مراسمی برای ابراهیم در مسجد محمدی در خیابان زیبا برقراره، من هم به داوود زنگ زدم و گفتم اگه می تونی با بیا دنبال من با هم بریم مراسم شهید ابراهیم هادی. 💟عصر بود که داوود اومد و با موتور رفتیم خیابان زیبا. همین که وارد شدیم، تمام نگاه ها به سوی ما برگشت. از کنار هر کسی رد شدیم با تعجب گفت: !! یکی از دوستان ابراهیم جلو اومد و در حالی که با چشمان گرد شده از به داوود نگاه میکرد، گفت آقا شما کی هستی؟انگار خود اومده! 💟داوود هم با خودش گفت: نه آقا جون چی میگی؟ ما کجا، آقا ابراهیم کجا، ما کل ابرامم نمیشیم. 💟 بعد جلسه همه با داوود کلی یادگاری گرفتند وقتی سوار شدیم برگردیم، داوود گفت : تو منو آوردی اینجا که داغ اینا رو کنی؟؟؟ من کجا، کل ابرام کجا؟؟؟ دیگه چیزی نگفت ولی تا روزای آخر تو با ابراهیم داشت.... 🌷 شادی روحش 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
#مواظب_چشماتون_باشید دو روز مونده بود از سوریه برگردیم محمد حسین با قرارگاه هماهنگ کرد که به داخل شهر بریم و سوغاتی مختصری برای خانواده هامون تهیه کنیم. بچه ها لباس شخصی پوشیدن و آماده رفتن شدیم که محمدحسین سفارش هایی کرد و آخر سر گفت ‼️ بچه ها #چشماتون قشنگ شده ، مواظب چشماتون باشید که گناه زیبایی چشماتون 👀رو نگیره . آره کسی می تونست این حرف رو بزنه که چشمای خودش #پاک باشه و ما به وضوح نورانیت✨ و پاکی رو توی #چشماش می دیدیم😍 #شهید_محمدحسین_بشیری 🌷 #سالروز_ولادت 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
از خاطرات تازه از عراق برگشته بود كه خبر فوت مادر را شنيده بود قرار شد باهم به مراسم تشيع برويم ،نيمه هاي مراسم بود كه حاج حميد با من تماس گرفت و گفت كاري پيش آمده است و بايد برود من هم با يكي از دوستان بسيجي كه در مراسم ديده بودم هماهنگ كردم كه باهم به خانه بازگرديم براي خواندن نماز به نمازخونه رفتيم بين دو نماز امام جماعت در باره بازنشستگي صحبت كرد و گفت "امروزه مردان بجاي بازنشسته با زن نشسته ميشوند " شب سر سفره شام صحبت امام جماعت را به حاج حميد گفتم وگلايه كردم كه :شما هم مثلا بازنشسته شدي،ولي هنوز دست از كار و ماموريت برنميداري.......... حاج حميد در حالي كه مي خنديد گفت:بازنشسته نه ! من يك بأز (پرنده شكاري )نشسته هستم... خاطرات در اینستاگرام صفحه شخصی pari.11 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#تلنگر نماز گفتگوی راز است و برآوردن نیاز ، راز بزرگ بندگی ، و نیاز به سخن گفتن با همصحبتی که در صحبتش ملالی نیست ، و آنچه از همدمی اش بار می آید شیرینی و راحتی و آرامش است ... صیاد دلها ، امیر سپهبد بسیجی #شهیدعلی_صیادشیرازی « اللهم عجل لولیک الفرج » 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
از طرف خانم ها چند تا خواستگار داشت. مستقیم به او گفته بودند آن هم وسط دانشگاه. وقتی شنیدم گفتم: چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم،اونم با چه کسی! اصلا باورم نمی شد. عجیب تر اینکه بعضی از اونها مذهبی هم نبودند... 🌷شهید محمدحسین محمدخانی🌷 به روایت: همسرشهید 📚قصه ی دلبری #پهپاد #صلوات #تلنگر 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📝 متن خاکریز خاطرات ۱۴۷ ✍️ شهیدی که شیفته ی حضرت زهرا(س) بود، حضرت زهرا(س) او را شفا داد و مانند حضرت زهرا(س) شهید شد... #متن_خاطره سیّدکمال تویِ عملیات محرّم مجروح شد و دکترها از زنده ماندنش قطعِ امیدکردند. اما حضرت زهرا(س) اومدند به خوابش و فرمودند: پسرم! تو شفا گرفتی؛ فقط قول بده جبهه رو ترک نکنی... بعد از این خواب سر از پا نمی‌شناخت. تویِ عملیات خیبر شد فرمانده‌ی گردانِ حضرت علی‌اکبر (ع). بس که حضرت زهرایی بود اسمِ گردانش رو تغییر داد وگذاشت یا زهرا(س) ... وقتی هم شهید شد ایامِ فاطمیه بود ؛ ترکش خورده بود به پهلویش... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید سیّد کمال فاضلی 📚منابع: کتاب سردار فضائل، کتاب خط عاشقی ۲ #شهیدفاضلی #توسل #عنایت_اهل_بیت #حضرت_زهرا #عشق_اهلبیت #شهادت #فاطمیه 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🚩شهید دوران، حقیقتی شبیه افسانه‌ها ‌‌🗓۳۰ تیر ۱۳۶۱ شهادت سرلشکر خلبان شهید عباس دوران 🔻رهبر انقلاب اسلامی: ما در سابقه‌ى اين پايگاه [پایگاه هوایی شهید نوژه همدان] كسى مثل شهيد عباس دوران را داريم، كه به‌خاطر ايمان جان خودش را آشكار و صريح بر سر يك هدف گذاشت. اگر ماجراى شهيد دوران را در كتاب‌ها خوانده بوديم يا امروز هر كس مى‌خواند، احتمال مى‌داد كه باشد؛ اما ما آن را با چشم خودمان ديديم، كه اگر نديده بوديم، مى‌گفتيم افسانه است. اينها شوخى نيست؛ اينها عظمت دارد؛ همت انسان‌ها اينجور است و ما بايستى در هر بخشى همت كنيم. ۱۳۸۳/۰۴/۱۸ ‌‌‌‌ 📌تصویری از حضور فرمانده کل قوا بر مزار سرلشکر خلبان شهید در اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۷ در شیراز ‌‌ 📡, @tasnimnews