eitaa logo
روایتگری شهدا
23.4هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
5.7هزار ویدیو
84 فایل
🔰 #مقام_معظم_رهبری: 🌷 #شهدا را برجسته کنید،سیمای #منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید. 🛑لطفا برای نشر مطالب با #مدیر_کانال هماهنگ باشید.🛑 📥مدیر کانال(شاکری کرمانی،راوی موسسه روایت شهدا،قم) 📤 @majnon313
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ بچه‌هایم بیمۀ امام رضا (ع) هستند! گفتم: «حاج‌خانم شما چی‌کار کردین که بچه‌هاتون این‌قدر خوب و باخدا شدن؟» با سرش به سقف اتاق اشاره کرد. – خواست خدا بوده. وقتی چشمان منتظرم را دید، ادامه داد. – من فقط حواسم به حلال و حروم بود. حواسم بود با کی رفیق می‌شن و کجاها می‌رن. جایی که می‌شد، جای من و بچه‌هام نبود، اما اصلش اینه که بچه‌های من بیمۀ (ع) هستن. یادش بخیر. هر طوری بود، سالی یک بار رو می‌رفتیم زیارت آقا. 📚 از کتاب | به روایت همسر شهید ص ۱۴۱ سمیرا اکبری ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چطور دور بشیم‌ ما جوونا از دنیا؟ شهید هادی ذوالفقاری جواب میده☝️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 (۷) 🌷 🔖 🍃شهيدي كه بعد از شهادت مادر خود را با شال سبز متبرک به ضریح امام حسین علیه السلام شفا داد 🔘لینک ۳۹ قسمت صوتی کتاب در این کانال ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 🌷زندگینامه داستانی ✏️به قلم نظیفه سادات مؤذّن (باران) 🎤خاطرات «اعظم اکبری»همسر شهید 🔖 ✫⇠ 🔘فصل اول: بله‌ی پرماجرا 🌿از بین خواستگارهای جورواجوری که راه و بیراه در خانه‌شان رفت‌وآمد داشتند، هیچ گزینه‌ای پیدا نمی‌شد که حتی دلش بیاید با عباس مقایسه‌اش کند. هرقدر هم که آن‌ها از جهت موقعیت‌های مالی و شغلی، در ظاهر، خیلی بالاتر از عباس بودند، نجابت و ایمان و اخلاق و مهربانی عباس، اصلاً نظیر نداشت. نه؛ واقعاً نمی‌شد از این پسرخاله‌ی گذشت * 🌿ولی اگر جواب مثبت بدهد، مجبور است از آرزوی خیلی خیلی بزرگی بگذرد. آرزویی که برای رسیدن به آن زحمات طاقت‌فرسایی کشیده بود. مجبور است دوری از خانواده را تحمل کند و برای زندگی به شهری برود که دوستش ندارد. * 🌿ساعت‌ها توی اتاقش می‌نشست و به تک‌تک زوایای نتایج هر پاسخش فکر می‌کرد و دست‌آخر، کلافه و بلاتکلیف و عصبی از جا بلند می‌شد و ادامه‌ی این روند خسته‌کننده و بی‌نتیجه را به‌روز بعد موکول می‌کرد. بارها تصمیم گرفت با مادر صحبت کند و نظرش را بپرسد و مشورت بگیرد، ولی هر بار خجالت مانع شد و حرفش را در گلو خشکاند. * 🌿سه ماه با همین حال‌ و روز گذشت. تا اینکه عباس هوس کرد سری به خاله فاطمه جانش بزند و یک روز ناگهانی و بی‌مقدمه اعظم را از سر اجاق و در حال آشپزی صدا کند: اعظم! یه لحظه بیا کارت دارم. دل اعظم انگار سر خورد و افتاد کف آشپزخانه! در جا لب پایینش را کشید زیر دندان و فشارش داد: ای وای! حتماً جواب می‌خواد! _ الان می‌یام. * 🌿چادر را کشید روی سرش و پله‌ها را رفت بالا: بله. _ اعظم خانوم! جواب اون سؤالی که چند ماه پیش خاله زهرا پرسیده بودن ازتون، چی شد؟ قابل نمی‌دونید یه جوابی به ما بدید؟... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
♦️عزیزانم نماز جمعه بروید، به دعای کمیل بروید و مصیبت بخوانید .قلب های خود را برای گریه کردن مصیبت ائمه عادت دهید ، بگذارید خون گریه کند قلب هایتان، گریه برای ائمه ثواب دارد وقتی که مصیبت می خواندید به مصیبت حضرت فاطمه زهرا{سلام الله علیها} که رسیدید، مرا یاد کنید. ♦️در مبارزه با آمریکا و اسرائیل قاطعانه شرکت کنید. و تا برچیدن بساط آنها از روی زمین از پای ننشینید ؛ای عزیزان جوانمردانه به قول امام به جنگ بروید و جنگ با دشمنان را از یاد نبرید که اگر به دشمن فرصت دهید دینمان را قلع و قمع خواهد کرد .در ساختن خود و جامعه خود بکوشید. جانشین فرماندهٔ گردان کمیل لشکر ۲۷محمدرسول‌الله (صلوات‌الله) 🌷ولادت : ۱۳۴۱/۰۲/۲۰ تهران 🌷شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۴ طلاییه ،عملیات خیبر ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
📌پیش‌بینی شگفت‌انگیز شهید ایوب حاملی در راه جبهه 🔸از دامان شهدا هرگز دست خالی برنخواهید گشت... 🔹چهار ماه از اولین اعزام می‌گذشت. یکی از جوانان روستای دولت‌آباد به اسم «محمد رسول کاظمی» شهید شده بود که نخستین شهید روستا بود. ▪️غروب پنج‌شنبه‌ای بود. به اتفاق «ایوب» رفتیم زیارت شهید کاظمی. کنار قبر او نشست و درد دل‌کنان گفت:اگر لطف خدا شامل حالم شود، به عنوان دومین شهید دهستان فرمشکان و این روستا، تا چهلمین روز شهادتت، کنارت خواهم آمد! ▫️صبح جمعه گفت:کاکا، من دارم می‌روم جبهه. از پدر و مادر حلالیت بطلب. بگو ان‌شاءالله هفته دوم نه، هفته سوم شهید می‌شوم و برمی‌گردم. به پدر و مادر بگو برای تشییع جنازه من به کوار بیایند.صورتم را بوسید و رفت.سه هفته بعد جنازه‌اش بازگشت. ترکش به سر، گلو و پایش نشسته بود. پس از تشییع در شهر کوار، او را در روستا کنار قبر شهید کاظمی دفن کردیم. 🔻به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمه‌ام حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند. ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاری که مخلصانه نباشد به درد نمی‌خورد ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯