eitaa logo
شهـید عـلی آقـا عبـداللهـی
929 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
2.8هزار ویدیو
88 فایل
﷽ شهدا سنگ نشانند که ره گم نکنیم. "اولین کانال رسمی شهید علی آقاعبداللهی در ایتا " هدف بنده ازاین ماموریت لبیک گفتن به شعار"نحن عباسک یازینب"میباشد. "کانال زیر نظر خانواده محترم شهید" خادم: @Pelake2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 💐با توجه به درخواست های مکرر مردمی و موافقت خانواده محترم شهید مدافع حرم "جواد الله کرمی" امکان زیارت همرزمان و دوستداران شهید امروز ( یکشنبه) از ساعت ۱۶ الی ۱۷ ویژه برادران مهیاست. 💐زیارت ویژه و خانواده معظم شهدا فردا(دوشنبه) از ساعت ۱۶ الی ۱۷ برقرار است. ⛔️لذا از خواهران محترمه درخواست می گردد امروز به مراجعه نفرمایند. 😷بر همین اساس اعلام می گردد: رعایت پروتکل های بهداشتی و از ورود زائرین بدون و ممانعت به عمل خواهد آمد . @shahidaghaabdoullah
در ایــن آشوب ِ شهر ؛ دلتنگـــی برای شهادت ، یک عنایت است .. باید شاکر باشیم خدا را که هنوز دلتنگمان میکند برای شما ... @shahidaghaabdoullahi
.ـ.🌹 ⚡️🌈 فروردیڹ : خواندڹ دعــآی فرج🦋 اردیبــہ‌ـشٺ : خوندڹ زیارٺ عــــــاشورآ 😍 خرداد : ۱۰۰تا صلــــــــواٺ برای سلامتیــــــ بیمارا..🌷 تیر : هفتـــاد تــــــآ استغــفر اللّٓہ💚 اَمُرداد : یڪ نامه عاشقانــه به امام زمان (عٓ) شـہــریور : تلاوٺ ســہ صفحه دلخواه از جز سیــــــ🌹 مهر : خواندڹ دعای توسل.. آباڹ : چهار تـــــــآ صلواٺــــ + ۱۰۰ صلواٺ دیگه😁😉 آذر : هفت بار ذکر امݩ یجیٻ دی : چهــارده بار جلوی عصبانیت خودت رو بگیر😇 بهمݧ : خوندن ۶بار سوره قدر 💕 اسفند : ده تا الهـــــی العفـــــۅ☂💜 .•°
امࢪوز سالروز تخریب قبوࢪ ائمھ بقیعِ🖤 تسلیٺ
مولای مهربانم ای تنها زائر بقیع از آن روز که بقیع را ویران کردند اشک‌های شما شده چراغ شب‌های تاریک بقیع ولی یقین دارم می‌رسد آن روزی که با دستان شما بقیع، زیباتر از قبل ساخته می‌شود ... ▪️منتقم می‌آید به لبش یازهرا
*⚘﷽⚘ +مثل اینکه به هم حرف هایی زده ایدکه......من درست نمیدانم..... دهانم باز مانده بود ..... در جلسه رسمی به هم بله گفته بودیم....انوقت به همین راحتی منصرف شده بود؟مگر به هم چه گفته بودیم؟؟ خداحافظی کردم و امدم خانه نشستم سر سجاده ذهنم شلوغ بود و روی هیچ چیز تمرکز نداشتم.... امده بود خانه ،شده بود پسر گمشده مامان انوقت.......✨ مامان پرسید کی بود پای تلفن ک ب هم ریختی؟؟ گفتم:صفورا بود گفت اقای بلندی منصرف شده است.... قیافه ی هاج و واج مامان را ک دیدم همان چیزی ک خودم نفهمیده بودم را تکرار کردم.... "چمیدانم انگار ب خاطر حرف هایمان بوده..." یاد کار صبحم ک می افتم شرمنده میشوم... میدانستم از عملش گذشته و میتواند حرف بزند.... بامهناز دختر داییم رفتیم تلفن عمومی...✨ شماره بیمارستان را گرفتم و گوشی را دادم دست مهناز، و گوشم را چسباندم به ان خودم خجالت میکشیدم حرف بزنم مهناز سلام کرد پرستار بخش گفت با کی کار دارید؟؟ مهناز گفت: با اقای بلندی ایوب بلندی صبح عمل داشتند پرستار با طعنه پرسید شمااا؟؟ خشکمان زد مهناز توی چشم هایم نگاه کرد شانه ام را بالا انداختم من و من کرد و گفت از فامیل هایشان هستیم.... پرستار رفت صدای لخ لخ دمپایی امد بعد ایوب گوشی را برداشت بله؟؟! گوشی را از دست مهناز گرفتم و گذاشتم سر جایش رنگ هر دویمان پریده بود و قلبمان تند تند میزد..... ✨ 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ صدای کلید انداختن به در امد اقا جون بود... به مامان سلام کرد و گفت طلا حاضر شو ب وقت ملاقات اقا ایوب برسیم اقاجون هیچ وقت مامان را به اسم اصلیش ک ربابه بود صدا نمیکرد همیشه میگفت طلا خیلی برایم سنگین بود من.ایوب را پسندیده بودم و او نه آن هم بعد از ان حرف و حدیث ها قبل از اینکه اقاجون.وارد اتاق شود چادر را کشیدم روی سرم و قامت بستم.... ✨ مامان گفت تیمورخان انگار برای پسره مشکلی پیش امده و منصرف شده ایرادی هم گرفته ک نمیدانم چیست وسط نماز لبم را گزیدم... اقاجون امد توی اتاق و دست انداخت دور گردنم بلند گفت من میدانم این پسر برمیگردد اما من دیگر ب او دختر نمیدهم میخواهد عسلم را بگیرد قیافه ام می اید..... 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ یک هفته از ایوب خبری نشد تا اینکه بازتلفن اکرم خانم زنگ زد و با ماکار داشت.... گوشی را برداشتم +بفرمایید؟ گفت:سلام ایوب بود چیزی نگفتم +من را ب جا نیاوردید؟ محکم گفتم نخیر +بلندی هستم +متاسفانه ب جانمیاورم +حق دارید ناراحت شده باشید ولی دلیل داشتم +من نمیدانم درباره چی حرف میزنید ولی ناراحت کردن دیگران با دلیل هم کار درستی نیست +اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم +شما فعلا صبر کنید تا ببینم خدا چه میخواهد خداحافظ ✨ گوشی،را محکم گذاشتم از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه از عصبانیت سرخ شده بودم چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار اکرم خانم باز امد جلوی در و صدا زد شهلا خانم تلفن تعجب کردم با ما کار دارند؟؟ گفت بله همان اقاست 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*🍃سلام بزرگواران ✋ زندگینامه 🌹 تقدیم به نگاه پرمهرتون😊👆👆 @shahidaghaabdoullahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیدار با پیکر مطهر فقط اون لحظه ای که اقا رضا برادر شهید ، با زانو میاد به سمت پیکر برادرش اقا جواد😭😭 @shahidaghaabdoullahi
بسم رب الشهدا و صدیقین 🌺
در ایــن آشوب ِ شهر ؛ دلتنگـــی برای شهادت ، یک عنایت است .. باید شاکر باشیم خدا را که هنوز دلتنگمان میکند برای شما ... @shahidaghaabdoullahi
‌ نام: _ نام خانوادگی: _ نام پدر: _ تاریخ تولد:_ تاریخ شهادت: _ تو این همه نداری و گویی همه چیز داری، ما این همه داریم‌ و گویی هیچ نداریم... ‌‌ ‌ ‌ @shahidaghaabdoullahi
💐 خواهران گرامی میتوانند امروز (دوشنبه ) جهت زیارت شهید مدافع حرم "جواد الله‌کرمی" به معراج شهدا مراجعه نمایند. ⛔️لذا از محترم درخواست می‌گردد امروز به مراجعه نفرمایند. 😷رعایت پروتکل‌های بهداشتی و زائرین گرامی حتما و همراه داشته باشند.
شهادت می آید قلبت را بو میکند اگر بوی دنیا داد........... رهایت میکند. @shahidaghaabdoullahi
مـدام تـلاش ڪُن توی زندگیتون هدف داشته باشین و در مسیر رسیدن به هدفتون مدام تـــلاش ڪنید یڪ جا نشستن چیز خوبی نیست..!! بعضی‌ها صبر رو با تنبلی اشتباه میگیرن!! صـبر یعنی تلاش ڪنی و منتـظر خوب نتـــیجه باشی نه اینڪه هیچ ڪاری‌نڪنی و بخوای نتیجه بگیری مثل دریـا و امواجش باش همیشه پویا و در حرڪت نه‌مثل یک‌ مرداب @shahidaghaabdoullahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 *نامه‌ی احساسی شهیدی که بعد از ۳۱ سال هم، همسر او نمی‌تواند آن را بخواند.* @shahidaghaabdoullahi
الحشد الشعبی حمله داعش در نزدیکی مرزِ ایران را ناکام گذاشت 🔹نیروهای الحشد الشعبی عراق حمله بقایای داعش به منطقه راهبردی نفت خانه در شرق استان دیالی را ناکام گذاشتند. 🔹میدان نفت‌خانه یک میدان نفتی عراق است که در همجوار میدان «نفت شهر» ایران قرار دارد و از مخزنی مشترک برخوردارند @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم مامان پرسید چی شده هی میروی و هی می ایی؟؟ تکیه دادم ب دیوار اقای بلندی زنگ زده میخواهد دوباره بیاید مامان با لبخند گفت خب بگذار بیاید برای چی؟؟اگر میخواست بیاید پس چرا رفت؟؟ لابد مشکلی داشته و حالا ک برگشته یعنی مشکل حل شده من دلم روشن است خواب دیدم شهلا دیدم خانه تاریک بود تو این طرف دراز کشیدی و ایوب ان طرف نور سفیدی مثل نور ماه از قلب ایوب بلند شد و امد تا قلب تو من میدانم تو و ایوب قسمت هم هستید بگذار بیاید انوقت محبتش هم ب دلت مینشیند ✨ اکرم خانم صدا زد شهلا خانم باز هم تلفن بعد خندید و گفت میخواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟ مامان لبخند زد و رفت دم در من هم مثل مامان ب خواب اعتقاد داشتم محبت ایوب به دلم نشسته بود اما خیلی دلخور بودم ✨ مامان ک برگشت هنوز میخندید گفتم بیاید شاید ب نتیجه رسیدید گفتم ولی اقا جون نمیگذارد گفت من به این دختر بِده نیستم 🌈 @shahidaghaabdoullahi
*⚘﷽⚘ ایوب قرارش را با مامان گذاشته بود وقتی امد من و مامان خانه بودیم،اقاجون.سر کارش بود.... رضا مثل همیشه منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند... دست ایوب ب گردنش اویزان بود و از چهره اش مشخص بود ک درد دارد ..... مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف اورد .... ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی از جیبش بیرون اورد ...... -مامان میشود این نسخه را برایم بگیرید؟؟من چند جا رفتم نبود.... مامان کاغذ را گرفت -پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام... مامان ک رفت به ایوب گفتم - کار درستی نکردید.... -میدانم ولی نمیخواستم بیگدار ب اب بزنم با عصبانیت گفتم -این بیگدار ب اب زدن است؟؟ما ک حرف هایمان را صادقانه زده بودیم،شما از چی میترسیدید؟؟ ✨ چیزی نگفت گفتم -به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود ارام گفت -" میشود" -نه امکان ندارد ،اقاجونم.ب خاطر کاری ک کردید حتمامخالفت میکنند -من میگویم میشود،میشود.مگر اینکه..... -مگر چی؟؟ -مگه اینکه....خانم جان ،یا من بمیرم یا شما..... 🌈 @shahidaghaabdoullahi