eitaa logo
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
45 فایل
هیچکی پشتتون نیست؛ فقط خدا هست کانال رسمی شهید علی خلیلی ولادت:۱۳۷۱/۸/۹ شهادت:۱۳۹۳/۱/۳ تحت نظارت خانواده محترم شهید -اینجا‌ دعوت‌ شدہ‌ۍ‌خو‌د‌ِ شھیدی دلت‌ کہ‌ نمیاد دعوتشون‌ رد‌ کنی💔:) خـادم کانال:↶ 〖 @martyr_gheirat 〗 کانال‌وقفِ‌مادرمون‌حضرت‌زهـراست﴿♥️﴾
مشاهده در ایتا
دانلود
سـِــێِـــد خُـࢪاســـــانـے💚 امام‌ رضایی‌‌هاۍ‌ ڪشورمون😌🌱 تربیت‌شدگاݩ مڪتب امام‌رئوف 🎨| 🌸🍃 ღ‌ @shahidegheirat ┗ ━⇱━ ღ‌ 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞| 😍 مردے هنوز چشم بہ راھ جواب ماست یڪ ڪࢪبلا مقابل هر انـتـــخاب ماست با ؏شق اوست هرکہ بہ جایی رسیده است خیلــــے حســـیݩ زحمت مارا کشیدھ است | ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•.... @shahidegheirat ....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
🌱بِسـمِ الربِّــ الشُہدا🌱 #ناے_سوختہ📕 #قسمت_شانزدهم #فصل_دوم : نقاهت دوم🌱 «ما میرفتیم خونه #علی آق
قࢪاࢪِ شبانگاھ 📕 : نقاهت دوم🌱 «بزرگواری داشت میرفت کربلا😍، زنگ زد به حلالیت بطلبه، شاید دو روز قبل از شهادتش🌹 گفت: دعا کن بشم سه بار تاکید کرد: دیگه خسته شدم، دیگه نمی‌کشم.» انگار تصمیم خودش را گرفته بود.🥀 * * * کم کم چای☕️ دم کشیده بود، برای آوردن چای به آشپزخانه رفت صدای نعلبکی ها و استکان های کمر باریک معروف به آقا که هنوز برق نو بودن✨ تو قوس کمرشان چشمک😉 می‌زد نمی‌توانست به سر و صدای بچه‌ها غالب شود؛ خانه را روی سرشان گذاشته بودند،😁صاحبخانه وارد اتاق🚪 شد در حالی که با هر قدمی که برمی داشت چای خوش رنگ و خوش عطر😌 و دم‌کشیده در دهانه استکان چنان موج🌊 می زد که نزدیک بود از جزر و مدش سینی بدجوری طوفان زده شود!💨 سر و صدای تلق و تولوق استکان و نعلبکی به داد و هوار جوانک های دهه هفتادی👱‍♂ توی اتاق اضافه شده بود. عادت نداشت مهمان هایش بدون شام برود.😊 «بعد از زیارت عاشورا یکی از بچه‌ها می‌رفتند غذا😋 می گرفت که مثلاً غذا بخوریم، پولش هم آقا و خانواده می دادن. ما رومون نمی‌شد جلوی آقا غذا بخوریم، دیگه یک ماه و نیم بودش که غذا نمی تونست بخوره،😔 غذا اگر می‌خورد کارش تموم بود حتی یه دونه برنج،🍚 آب هم خیلی کم می خورد با سرنگ می ریخت تو دهنش یا لبش رو خیس می کرد؛💦 آقا نمی‌ذاشت ما اون طرف سفره پهن کنیم و بشینیم غذا بخوریم، بالاخره اذیت می‌شد دیگه قصه تهذیب نفسشون بود... آقا قبل از اینکه روده شان را عمل کنند و این قضیه پیش بیاد، تو خورد و خوراک رو دست نداشت و هرجا بحث بخور بخور بود آقا یه پا داستان بود؛ ما رو می‌نشوند جلوی خودش و می‌گفت: اینجا باید بخورید؛ می‌نشستیم و می خوریم آقا نگاه می‌کرد👁👁 و کلی عشق❤️ می کرد، تهذیب نفس بود دیگه....» –شما بخورید منم تماشا می کنم و لذت می‌برم😍، وصف العیش نصف العیش؛ مگه‌ نه برادرا !!؟🙃 و لبخند همیشگی🙂 با صدای گرفته، اما انگار صورتش کمتر برای لبخند شکفته می‌شد؛ این مدت طولانی درد و گرسنگی را از وجود گرفته بود.😔 –آخه جون! لقمه تو گلومون گیر می‌کنه. این چه طرز پذیراییه!؟😕 حالا هم وقت تهذیب نفسه!؟🤔 اما لبخند ملیح و همیشگی☺️ او پاسخی به همه سوالات و شوخی و جدی از دوستانش بود.🌼 ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯
💞 عیب ما این است ڪه دیر میفهمیم دیر شده... ولے شهدا خیلی زود فهمیدند و زود پریدند °|• ـღ شهید علی خلیلی •|° ╭─❀••❈✿‌‌♡✿❈••❀─╮ @shahidegheirat ╰─❀••❈✿♡✿❈••❀─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
#پیشنہاد_استورے بہ ؏شق شہداۍ هستہ‌ای و نخبگاݩ ڪشورم رای میدهم✌️🏼‌ツ #مشارکت_حداکثری | #انتخاب_اصلح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲| بہ ؏شق یڪپارچگی میہنم و مردم غیور سرزمینم رای میدهمツ✌️🏼 | 🌱 j๑ïท••↷‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 『‌‌‌‌@shahidegheirat
○°جنابِ حقوق‌دان و اقتصاددان باوࢪکݩ ڪلاسِ انشا خوانی نیست مناظرھ‌ست...|🤦‍♂ اگہ شما اصلاح‌طلب‌هاۍ‌پرادعا اهلِ عـــــمـــــڵ بودید ۸ سال ڪشور دستتون بود چرا بہ جز ایجاد مشڪلات اقتصادے ڪاری نڪردید؟! ... |
13.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞| 😍 📞♡دوست‌ِشهیدِمن صدامو داری کہ... در اوج راحت و اَمنیم در حصار شمــــا ... خدا ڪند ڪہ نباشیم شرمسار شمــــا ... 💟 ═ ೋღ🍂🌸🍂ღೋ═ @shahidegheirat ═ ೋღ🍂🌸🍂ღೋ═
❮شـھیـد علـے خلیلی❯
قࢪاࢪِ شبانگاھ #ناے_سوختہ📕 #قسمت_هفدهم #فصل_دوم : نقاهت دوم🌱 «بزرگواری داشت میرفت کربلا😍، زنگ زد به
هرشب یڪ قاچ رمان📖🤤 📚 : نقاهت دوم🌱 کم کم بوی عید به مشام👃🏻 می رسید،🍃 طراوت و سبزی و نو شدن، صدای پای👣 بهار🌸 از تمام خانه‌ها🏘 شنیده می‌شد؛ اما از خانه آقا تنها صدای سکوت می آمد🤫 و خبری از شور و هیجان عید نبود.🙁 ولی نه!! شب تحویل سال ۱۳۹۳ انگار عده زیادی آمده بودند، احساس زیبایی لحظه عید شدن را با و خانواده‌اش تقسیم کنند.🧡 صدای دلنشین کمیل، عطر سمنو و شادابی ماهی🐠 قرمز کوچک در تنگی تنگ کوچکش.🔮 دانش‌آموزان هم به دیدار معلم خوش روی‌شان آمده بودند و بوی خوش سبزی پلو با ماهی😋 که مادر برای دانش آموزان در شب🌚 سال نو و برای اهالی خانه🏠 تهیه دیده بود. نوبت عیدی بود!🙃 پسر فکر همه جا را کرده بود به خصوص اینکه آخرین تبریک او به مادر بود.😔💔 «روز آخر سال نو ۹۲ به عیدی داده بودند،💶 داد به من گفت: برو برای مادرم عیدی بخر. اول گردنبند طلا اگر نشد مایکروفر بگیر. گفتم الان مایکروفر به درد مادرت نمیخوره،گفت: حالا یه چیز دیگه باشه فقط بگیر؛ ما رفتیم اما همه جا بسته بود🔒 فقط شهروندها باز بودند، یه تومنی هم که بود مال شهروند بود، یه دونه شهروند آرژانتین🛣 باز بود همه چی داشت حتی طلا👑 هم داشت قیمت ها خیلی زیاد بودن اما به اندازه یه تومن یه انگشتر طلا برای مادرش خریدیم.❤️ وقتی رسیدیم نیم ساعت مونده بود که سال تحویل بشه؛ من اونو دادم به و اون هم انگشتر رو به مادرش داد😍 و گفت:خیلی برای من زحمت کشیدی.. و یه خرده با هم گریه کردند😭 و سال تحویل شد.👏🏻💐» ...🎈 ╭━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╮ 📚* @shahidegheirat *📚 ╰━═━⊰🦋***🌷***🦋⊱━═━╯