#خاطره
آخر سال شمسی بود،عده ای درگیر هیاهوی عید و سال نو،عده ای درگیر مراسم عزا و برپایی روضه...
خلاصه سر همه گرم کارها بود،که سال تحویل شد و وارد سالی شدیم که در روز اول سال امر به جهاد اقتصادی و جهاد فرهنگی شد...
علی هم خودش رو برای همه چیز آماده کرده بود،همون پول اندک #شهریه هاش رو پیش دوستش جمع کرده بود و مقداری #قرض کرد تا تونست یه انگشتر طلا برای مادرش بگیره...
لحظه ی سال تحویل #مادر رو نشوند و گفت:مامان ببخشید،خیلی این مدت زحمت دادم بهت،این چیزا که نمیتونه #زحماتت رو جبران کنه...ولی این #هدیه کوچیک رو قبول کن...
دوستاش میدونستن با چه زحمتی تو مریضی اون پول رو جور کرده بود،مادرش هم مانند تمامی مادران(که قطعا فرشته های زمینی هستند)با وجود تمامی زحماتی که کشیده بود،بازهم اعلام شرمندگی میکنهو از نداشتن توقع در قبال زحمتاش میگه...
البته که همه میدونن هیچ مادری در قبال زحمتاش #توقعی نداره.ولی #علی وظیفه خودش دونست که کاری کرده باشه...
#شهید_علی_خلیلی
#یادشباصلوات
@shahidalikhalili_ir