#عاشقانه_شهدا🙃🍃
عـازم حج بودم. شب خداحافظی بود.
همہ همڪاران در خانہ ما نشستہ بودند.
با عبــاس رفتیــم خــانہ
سـابقمان در همان مجتمــع.
گفت: تو عشــق دوم منی.
میخــواهمت اما بعد از خــدا.
نمیخواهم آن قدر دوستت داشتہ باشم
ڪہ تبدیل بہ بت شــو؎.
میگفت: ڪسی ڪہ عشق خدایی
خــودش را پیــدا ڪرده باشــد،
باید از همہ این ها دل بڪند.
همسر#شهیدعباسبابایی 🤍
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
گاهـے پیش مـےآمد
که پیش خودم فکر میکردم
کاش شرایط طوری چیده نمیشد
که محمدحسین بخواهد برود
اما به محض این که این فکر به سرم میآمد به خودم مـےگفتم:
خب اینکه خودخواهـے است!
از اول هـم قرار بود برای کارهایش پایه باشی قرار نبود که ترمز باشـے
با این حرفها خودم را آرام میکردم
بـهـم مـےگفت:
همسـرت که حسینـے بـاشـد ،
تـو را زهیـر میکند!🌿❤️🩹
همسر#شهیدمحمدحسینمحمدخانی
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
وقتے روحاللّٰہ شهید شد
چند وقت بعد که خیلۍ دلم براۍ روحاللّٰه
تنگ شده بود
به خونه خودمون رفتم
وقتۍ کتابۍ که روحُاللّٰه
به من هدیه داده بود را باز کَردم
دیدم که روحاللّٰہ
روۍ برگ گل رز برام نوشته بود:
عشقِ مَن دلتنگ نباش :)♥️
همسر#شهیدروحُاللّٰہقربانۍ
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
به من میگفت:
کم حرف میزنی!
باور کنید هرکس چشمانش
را میدید
الفبا را یادش میرفت..!🤍
همسر#شهیدحسینهریری
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
دیپلمم را تازه گرفته بودم؛
که آمدند خواستگاری.
شرط ها و معیار هایمان را گفتیم
اما هر کدام با یک محور اصلی
شرط اصلی ام
ماندنش در سپاه بود
و شرط حاجی
اعتقاد به حضرت امام(ره)
و اطاعت بی چون و چرا از رهبری♥
همسر#شهیدحسینبهمنی
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
با چنــد تا از بچہهاے سپــاه توے یہ خونہ ساڪن شده بودیم.
یہ روز ڪہ حمیــد از منطقہ اومد بہ شوخــی گفتم: دلــم میخواد یہ بار بیاے
و ببینی اینجا رو زدن و من هم ڪشتہ شدم، اون وقت برام بخونی ،
فاطمہ جان شھــادتت مبارك !
بعد شروع ڪردم بہ راه رفتن و این جملہ رو تڪرار ڪردم.
دیدم از حمید صــدایی در نمیاد.
نگاه ڪردم دیدم داره گــریہ میڪنہ!
جا خوردم و گفتم: تو خیلی بی انصــافی. هر روز میرے تو آتش و منم چشم بہ راه تو. اونوفت طاقت اشڪ ریختن منو ندارے و نمیذارے گریہ کنم.
حالا خودت نشستی و جلوے من داری گریه میکنی؟
سرشو آورد بالا و گفت: فاطمہ جان بہ
خــدا قسم اگہ تو نبــاشی من اصلا از جبھہ برنمیگــردم.♥
#شهیدحمیــدباڪرے
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شہدا🙃🍃
سال تحـویل دورهـم بودیـم
سرسفره نشستہ بودیم کہ پـدربهـمون عیدے داد.بعدش علـے شروع کـرد
بہ همہ عیدے دادغیـر من گفت:بیابالاتواتاق خودمون.یہ قابلمہ گـرفت وگفـت:من میـزنم روے قابلمه توازروے صداش بگردوهدیہ ات روپیداکـن گذاشتہ بودتوے جیب
لباس فـرمـش.یہ شیشہ عطربود
ویہ دستبند ایـنقـدربـرام لـذت بخـش بودکه تا الان یـادم مــونـده♥
همسر#شهیدعلیرضایاسینے
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
او از همان روز اول ازدواج شرایط
کاری اش را برای من گفت. او
میگفت کار من عشق است و با
عشق وارد این کار شدم و شما
باید در این راه دوام بیاوری. کارمن
دوری از خانواده، ماموریت،
مجروحیت و شهادت دارد. اگر
شما می توانید بسم الله. من هم
شرایط را پذیرفتم و هیچ گاه از
این انتخاب پشیمان نیستم .
به روایت همسر
#شهید_مهدی_قرهمحمدی
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
هم شیرین بود و هم سخت.
بیشتر عمرش وقف مداحی بود.
کمتر در خانه او را میدیدم. شاید
به جرأت بتوانم بگویم که یک روز
کامل پیش هم زندگی نکردیم. از
صبح تا شب، همهاش وقف امام
حسین و امام علی و ائمه(ع) بود.
خیلی عجیب بود. میگفت: هر وقت شیمیایی شدم، همین اوایل دی ماه
بود و عجیب تر اینکه 11 دیماه
روز تولد و هم روز شهادتش بود.
در دی ماه ازدواج کردیم. زهرا هم
8 دی ماه به دنیا آمد.
بزرگترین اتفاقات زندگی ما
در دیماه بود..🥲🍃
#شهیدسیدمجتبیعلمدار
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
خواستگارها آمده و نیامده پـرس و جــو میڪردم ڪه اهلنمــاز و روزه هستند یا نه
باقی مسائل برایم مهــم نبود.حمیــد
هم مثل بقیه
اصلا برایم مهم نبود ڪهخــانه دارد
یا نه وضع زندگیش چطور است
اینها معیــار اصلیم نبود.شڪر خدا حمید از نظر
دیــن و ایمــان ڪم نداشت و این خصــوصیتش مرا به ازدواج با او
دلگــرم میڪرد.حمیــد هم به گفته خودش
حجــاب و عفت من را دیده بود و به
اعتقــادم درباره امــام و ولایت فقیــه
و انقــلاباطمینان پیدا ڪرده بود،
در تصمیمش برای ازدواج
مصمــمتر شده بود.🌱
همسر#شهیدحمیدایرانمنش
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
عـازم حج بودم. شب خداحافظی بود.
همہ همڪاران در خانہ ما نشستہ بودند.
با عبــاس رفتیــم خــانہ
سـابقمان در همان مجتمــع.
گفت: تو عشــق دوم منی.
میخــواهمت اما بعد از خــدا.
نمیخواهم آن قدر دوستت داشتہ باشم
ڪہ تبدیل بہ بت شــو؎.
میگفت: ڪسی ڪہ عشق خدایی
خــودش را پیــدا ڪرده باشــد،
باید از همہ این ها دل بڪند.
همسر#شهیدعباسبابایی 🤍
@shahidanbabak_mostafa🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
یوسف بعد از مدتها خرید کرده بود.
بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ
درست میکنی؟ هنوز آشپزی بلد
نبودم. اما دل رو زدم به دریا و
گفتم: چشم… مرغ رو خوب شستم
و انداختم توی روغن. سرخ و
سیاه شده بود که آوردمش سرِ
سفره.یوسف مشغول خوردن شد.
مرغ رو به دندون گرفته بود و
باهاش کلنجار می رفت. مرغ
مثلِ سنگ شده بود و کنده
نمی شد. تازه فهمیدم قبل از
سرخ کردن باید آبپزش می کردم.
کلی خجالت کشیدم.
اما یوسف می خندید و می گفت:
فدای سرت خانوم!🥲🌱
#شهید_یوسف_سجودی
@shahidanbabak_mostafa🕊