eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze17.mp3
7.59M
🍃✨🍃✨🍃 💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧ 《تندخوانی》 ◀️ #جزء_هفدهم 🎙 استاد #معتز_آقایی ✨التماس‌ دعا✨ ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽ #حدیـــــث_روز ⇧⇧ #پنج‌شنبـــــہ ☀️ ۲ خــرداد ۱۳۹۸ 🌙 ۱۷ رمضـان ۱۴۴۰ 🌲 23 مِــــــــہ 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 #لااِله‌َاِلا‌اللّه‌ُالْمَلِكُ‌الْحَـــقّ‌الْمُبیـــنْ 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️امام حســن عسڪری (ع) #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔶🔸🔸 #سݪام_بر_شھـــــدا اين روزها... عجيب نيازمنـدِ نگاه‌هايتــان شده‌ايم! نگاه از قاب چشمِ مَردانی كه چشم‌هايشان خـدا را منعكس می‌ڪنند... #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے🌷 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 #بر_باݪ_سخـــــن 💢 از روزی که از اهواز زدم بیرون، سعی کردم حب خانواده رو از دلم بیرون کنم. سخت بود اما همه از دلم رفتند الا پسرم بنیامین. اما حالا حالتی عجیب دارم. آرامش خاصی تو دلمه. بنیامین را به خدا سپردم و از دلم کندمش. دیگه می‌خوام خدا شهادت رو نصیبم کنه 🔻آخرین حرفم این است که بگم ناصر عاشق خدا بود و خدا هم عاشق این کارگر ساده شد و بردش پیش خودش.   راوی 👈 همسر شهید ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیـد_ناصر_مسلمی‌_سواری🌹 《ســــالروز ولادتـــــ》 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
⬛️◼️◾️▪️ #مناجاٺــــ_شھـــــدا ✨خدایـــــا! احساس می‌کنم که اعضای تنم، میله‌های زندانی هستند، که مرا به اسارت خویش در آورده‌اند و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان، بی‌فایده است مگر به لطف و رحمتت. ✨بارالهـــــا، معبـــــودا... دست از مس وجود شسته‌ام از آن بُعد حیوانی انسان، خود را بالا کشیده‌ام، قدم بر روح الهی خود گذاشته‌ام؛ می‌خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی‌سبیل‌اللّه، همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم، و بر تمامی پلیدی‌های دنیا که به ظاهر خوش رنگ و دلپذیرند، چشم پوشم، و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم. ▫️بسیجی و طلبـــــه▫️ #شهید_علی‌عباس_حسین‌پور🌷 #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوشصت‌وپنج 👈این داستان⇦《 ساعت ۱۰ دقیقه به... 》 ــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 بی تو می‌میرم 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎ضربان قلبم به شدت تند شد ... تمام بدنم می‌لرزید ... به حدی که حتی نمی‌تونستم ... علامت سبز رنگ پاسخ رو بکشم ... - بفرمایید ... - کجایی مهران‌❓ ... 🔸بغضم ترکید ... صدای سید عبدالکریم بود ... از بین همهمه عزاداران ... - چیزی به ظهر عاشورا نمونده ...😭 🔹سرم گیج رفت ... قلبم یکی در میون می‌زد ... گوشی از دستم افتاد ...📞 دویدم سمت در ... در رو باز کردم ... پله‌ها رو یکی دو تا می‌پریدم ... آخری‌ها را سُر خوردم و با سر رفتم پایین ...🤕 🔻از در زدم بیرون ... بدون کفش ... روی اون زمین سرد و بارون زده ... مثل دیوانه‌ها دویدم سمت خیابون اصلی ... حس کربلایی رو داشتم که داشتم ازش جا می‌موندم ... و این صدا توی سرم می‌پیچید ... - کجایی مهران❓ ... چیزی به ظهر عاشورا نمونده ...😭 🔹خیابون سوت و کور بود ... نه ماشینی، نه اتوبوسی ... انگار آخر دنیا شده بود ... دیگه نمی‌تونستم بایستم ... دویدم ... تمام مسیر رو ... تا حرم ...🍃✨ 🔸رسیدم به شلوغی‌ها ... و هنوز مردمی که بین راه ... و برای پیوستن به جمعیت، می‌رفتن ... بین جمعیت بودم ... که صدای اذان بلند شد ... و من هنوز، حتی به میدان توحید نرسیده بودم ... چه برسه به شهدا ...😳😭🌷 🔻دیگه پاهام نگهم نداشت ... محکم، دو زانو رفتم روی آسفالت ... اشک‌هام، دیگه اشک نبود ... ضجه و ناله بود ... بدتر از عزیز از دست داده‌ها موقع تدفین ... گریه می‌کردم...😭 چند نفر سریع زیر بغلم رو گرفتن ... و از بین جمعیت کشیدن بیرون ... 🔹سوز سردی می‌اومد ... ساق هر دو شلوارم خیس شده بود... من با یه پیراهن ... و اصلا سرمایی رو حس نمی‌کردم ...💨 🔻کز کردم یه گوشه خلوت ... تا عصر عاشورا ... توی وجود من، قیامت به پا بود ...⚡️⚡️ 🔸- یه عمر میخواستی به کربلا برسی ... کی رسیدی؟ ... وقتی سر امامت رو بریدن؟ ... این بود داد کربلایی بودنت؟ ... این بود اون همه ادعا؟ ... تو به توحید هم نرسیدی ...😳😭 💢اون لحظات ... دیگه اینها واسم اسامی خیابان نبود ... میدان توحید، شهدا، حرم ... برای رسیدن باید به توحید رسید ... و در خیل شهدا به امام ملحق شد ... 🔻تمام دنیای من ... روی سرم خراب شده بود ... حتی حر نبودم که بعد از توبه ... از راه شهدا به امامم برسم ... 🔹عصر عاشورا تمام شد ... و روانم بدتر از کوهها ... که در قیامت ... چون پنبه زده شده از هم متلاشی می‌شن ... 🔸پام سمت حرم نمی‌رفت ... رویی برای رفتن نداشتم ... حس اونهایی رو داشتم که ظهر عاشورا، امام رو تنها گذاشتن... من تا صبح توی خیمه امام بودم ... اما بعد ... 🔻رفتم سمت حسینیه ... چند تا از بچه‌ها اونجا بودن ... داشتن برای شام غریبان حاضر می‌شدن ... قدرتی برای حرف زدن و پاسخ به هیچ سوالی رو نداشتم ... آشفته‌تر از کسی که عزیزی رو دفن کرده باشه ... یه گوشه خودم را قایم کردم ...😔😔 💢تا آروم می‌شدم ... دوباره وجودم آتش🔥 می‌گرفت ... من ... امامم رو تنها گذاشته بودم ...😭😭 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹 #شهیـــــدانہ قرار ِ هر پنجشنبه‌ی دلــ💔ـــم؛ گوشه‌ای از شهر ، که آسمانش تو را در بر گرفته است . . . #پنجشنبه‌های_دلتنگی #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦ عبـــــاس شعـــــف ●تاریخ تولد⇦ ۱۳۳۸/۲/۲ ●تاریخ شهادت‌⇦ ۱۳۶۱/۳/۲ ●محل تولد⇦ ‌شیراز ●مزار شهید⇦ تهران، بهشت زهرا (س) ■فرمانده گردان میثم لشگر محمد رسول الله (ص) 🔻محل شهادت: شلمچه ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #معـــــرفے_شهیـــــد ●نام⇦ عبـــــاس شعـــــف ●تاریخ تولد⇦ ۱۳۳۸/۲/۲ ●تاریخ شهادت‌⇦ ۱۳۶۱/۳/۲ ●م
🔻🔻🔻 🔴 ! 🍃دشمن از همه سمت ما را زیر آتش گرفته بود، ناغافل ضربه‌ای محکم به سینه‌ام خورد، دود و بوی باروت همه جا را پر کرده بود. من خودم را میان زمین آسمان دیدم و بعد به زمین کوبیده شدم. از همه جای بدنم خون جاری بود. چشم‌هایم جایی را نمی‌دید و دست و پایم به فرمان من نبودند. فقط صداهایی را می‌شنیدم که می‌گفتند: - بچه‌ها! برادر شعف شهید شده. - بعثی‌ها دارن میان. - عقب‌نشینی کنید. - مجروحا را به عقب ببرین. 🍃دیگر هیچ چیز نفهمیدم. بعثی‌ها بالای سرم آمدند. یکی از آنها می‌خواست تیر خلاصی ‌به من بزند؛ اما دیگری لگدی به پهلویم زد و با پوتین دست شکسته‌ام را فشار داد. درد تمام وجودم را گرفت، ولی صدایی از دهانم بیرون نیامد. همین کار باعث شد تا به من تیر خلاص نزنند اما من چقدر مشتاق آن تیر خلاصی بودم. 🍃آنها که رفتند، سرما و درد به سراغم آمد. یکی از پاهایم خرد شده بود، دست راستم شکسته بود، ترکشی پهلویم را سوراخ کرده بود و چند تا ترکش ریز و درشت هم سر و صورتم را غرق خون کرده بودند. 🍃در آن ظلمت شبانه، خودم بودم و خدا. غرق مناجات بودم که از دور شبحی دیدم. اول فکر کردم دوباره بعثی‌ها هستند. نزدیک که شد، دیدم تو ( محسن وزوایی) هستی! فکر کرده بودی من شهید شدم و آمده بودی تا جسدم را به عقب ببری. اول کلی گریه کردی و بعد یک سجده طولانی انجام دادی. جنازه مرا روی دوش خودت انداختی و از میان خطوط پدافندی بعثی‌ها عقب بردی و به دست نیروهای معراج شهدا سپردی. غافل از اینکه من هنوز زنده بودم و توفیق شهادت نصیبم نشده بود. 🍃در معراج شهدا علایم حیاتی را در من دیدند و سریع مرا به بیمارستان منتقل کردند. نقل از 👈 زبان خود شهید ■ فرمانده گردان میثم ■ از لشکر حضرت رسول(ص) 🌹 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯