Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze26.mp3
7.97M
🍃✨🍃✨🍃
💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧
《تندخوانی》
◀️ #جزء_بیستوششم
🎙 استاد #معتز_آقایی
✨التماس دعا✨
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#خاطـــــراٺ_ماندگار
#عاشق_شهادت
◽️چندین مرتبه مشاهده کردم که شهید هنگام تماشای صحنه شهادت رزمندگان در فیلمهای دفاع مقدس اشک میریزد و میگوید، دوست دارم روزی من را با نام شهید صدا کنند. من فقط شنونده حرفهای شهید بودم و این سخن را آرزوی کلامی میدانستم، هرچند که برای من دلهره و نگرانی به همراه داشت.
راوی 👈 همسر شهید
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_امیـــــر_کاظـــــمزاده🌹
《ســــالروز شهــادتــــ》🕊
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#معـــــرفے_شهیـــــد
●نام⇦ زهـــــره بنیانیـــــان
●تاریخ تولد⇦ ۱۳۳۶
●تاریخ شهادت⇦ ۱۳۵۸/۲/۹
●محل تولد⇦ اصفهان
●مزار شهید⇦ گلزار شهدای اصفهان
🔻محل شهادت: اصفهان، درگیری با گروهکهای ضد انقلاب
🌹➼┅═🕊═┅┅───┄
#زندگے_نامـــــہ
▫️او متولّد دیماه ۱۳۳۶ بود. خیلی قرآن میخواند، از هر فرصتی برای دعا و نیایش استفاده میکرد.
▫️در دبیرستان به خاطر حفظ حجاب، دو هفته از رفتن به مدرسه محروم شد.
▫️ابتدا در لبنان یک دورۀ آموزش نظامی میبیند و در سال ۱۳۵۶ به ایران باز میگردد و فعالیتهای فرهنگی انقلابی خود را به اوج میرساند و حتی توسط ساواک هم دستگیر میشود.
▫️در همین دوران با یکی از همرزمانش ازدواج میکند؛ زندگی جدید او شامل مهرالسنه حضرت زهرا بود و یک اتاق کوچک برای زندگی و یک چمدان کوچک لباس با یک فرش و چند پتو.
▫️بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، زهره در ادامه راه خویش به عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و به فعالیت خود ادامه داد.
▫️سرانجام روز ۲۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۸ در حین انجام مأموریت به عنوان سرپرست گروه ضربت که برای خنثی کردن توطئه ضدانقلاب راهی شده بودند، هدف اصابت گلوله ضد انقلاب قرار گرفت و در سن ۲۲ سالگی روحش به سوی ملکوت اعلی پرواز نمود.
#شهیده_زهـــــره_بنیانیان🌹
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_دهم 🔹دیدن صالح در کت و شلوار سفی
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_یازدهم
🔹یک هفته بود که نامزد صالح بودم. یک هفته بود که تمام فکر و ذکرم شده بود صالح و دیدن او. همسایه بودیم و دیدارمان راحتتر بود. هر زمان دلتنگش میشدم با او تماس میگرفتم. یا روی پشت بام میآمد یا توی حیاط. خلاصه تمام وقت کنار هم بودیم.💑
🔸حس میکردم وابستگیام به او لحظه به لحظه بیشتر میشد. آن روی سکه را تازه میدیدم. صالح سر به زیر و باحجب و حیا، به پسربچهی پرشیطنتی تبدیل شده بود که مدام مرا با شیطنتها و کارهای خارق العادهاش غافلگیر میکرد. تنها زمانی که به محل کار می رفت او را نمیدیدم.😔
🔹لابه لای دیدارهایمان خرید هم میکردیم.👗👠👛 قرار بود بعد از ماه صفر عقد کنیم. باورم نمیشد خواستگاری و نامزدیمان عرض یک هفته سرهم بیاید.
🔸چیزی به موعد عقدمان نمانده بود. با هم به خرید حلقه💍 رفتیم. سلما کار داشت و نتوانست همراهمان بیاید زهرا بانو هم بهانهای آورد و ما را تنها به خرید فرستاد. بابا عابر بانکش را به من داد که حلقهی صالح را حساب کنم.
🔷روسری سفیدم را مدل لبنانی بستم و چادر عربی را سرم انداختم و بیرون رفتم. صالح ماشینش🚙 را روشن کرده بود و منتظر من بود. سوار که شدم با لبخندی تحسین برانگیز😊 نگاهم کرد و گفت:
ــ سلااااام خانوم گل...😍 حال و احوالت چطوره؟ خوش تیپ کردی خانومم...
🔸گونه هایم گل انداخت☺️ و چادرم را مرتب کردم.
ــ سلام صالح جان. چشمات خوش تیپ میبینه...
ــ تعارف که ندارم. این مدل روسری و چادر عربی بهت میاد. قیافتو تغییر داده.
🔹از توجهاش خوشحال بودم. نفسی عمیق کشیدم و گفتم:
ــ نمی خوای حرکت کنی❓
ــ نمیذاری خانووووم. نمیذاری از دیدنت لذت ببرم.😒
'دنده را عوض کرد بسم ا... گفت و حرکت کرد.
🔸هر کاری کردم حلقهی طلا برنداشت. اصلا متقاعد نشد. گفتم فقط یادگاری نگهش دار اما قبول نکرد. در عوض انگشتر نقرهای برداشت که نگین فیروزه نیشابوری داشت💍.
🔹من هم اصرار داشتم نقره بردارم اما اصرار صالح کارساز تر بود و به انتخاب خودش حلقهی طلای سفید پر نگینی برایم خرید. واقعا زیبا بود اما از خرید حلقهی صالح ناراضی بودم.😔
🔸ــ چیه مهدیه جان؟ چرا تو هم رفتی
ــ مردم چی میگن صالح❓😔
ــ بابت چی؟
ــ نمیگن نتونستن یه حلقه درست و حسابی برا دومادشون بخرن؟
🔹دستم را گرفت و گفت:
ــ به مردم چیکار داری؟ طلا واسه آقایون حرومه. تو به این فکر کن.❌
🔸اخمی ساختگی به چهرهاش نشاند و بینیام را فشار داد و گفت:
ــ در ضمن... بار آخرت باشه که به حلقهی من توهین میکنی خانوم خوشگله.😜
🔹راضی از رضایتش سکوت کردم و باهم راهی رستوران شدیم. خسته بودم و زیاد میلی به غذا نداشتم. سر میز شام به من خیره شد و گفت:
ــ مهدیه جان...
ــ جانم.
🔸ــ تصمیمی دارم. امیدوارم جیغ جیغ راه نندازی.😂 و ریسه رفت و سریع خودش را جمع کرد. بی صدا به او زل زدم که گفت:
ــ بابا گفت آخر هفته مراسم عقد رو راه بندازیم. قراره با پدرت صحبت کنه. من نظرم اینه که... خب... یعنی... میشه اونجوری بهم زل نزنی❓😅
🔹دستمال را از روی میز برداشت و عرق پیشانیاش را پاک کرد. خندهام گرفته بود. ما که محرم بودیم پس اینهمه شرم برای چه؟ سرم را پایین انداختم و گفتم:
ــ اینجوری خوبه❓😏
ــ نه بابا منظورم این بود شیطنت نکن. به چشمام که زل می زنی دستپاچهام میکنی.
ــ ای بابا صالح، جون به لبم کردی. حرفتو بزن دیگه.😫
ــ باشه باشه... نظرم اینه که عقد و عروسی رو باهم بگیریم.
🔸لقمه توی گلویم پرید. کمی آب توی لیوان ریخت و مضطرب از جایش برخاست. با دست به او اشاره دادم که حالم خوب است. آرام نشست و سکوت کرد.😐
حالم که جا آمد طلبکارانه به او خیره شدم و گفتم:
ــ تنهایی به این نتیجه رسیدی⁉️
🔹موهای مرتبش را مرتب کرد و گفت:
ــ خب چیکار کنم؟ طاقت این دوری رو ندارم. دوست دارم زودتر خانوم خونهام بشی😅
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #قانون_دوم ◽️پروردگارا! اعتراف میكنم از اينكه نمازم را بیمعنی خواندم و حواسم جای ديگری بود، د
🔷🔹🔹
#قانون_سوم
◽️خدايا! اعتراف میكنم از اينكه مرگ را فراموش كردم و تعهد كردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم؛ حداقل هر شب قبل از خواب بايد دو ركعت نماز تقرب بخوانم.
⚠️ اگر به هر دليلی نتوانستم اين دو ركعت را بجا بياورم روز بعد بايد ۲۰ ريال صدقه و ۸ ركعت نماز قضا بجا بياورم.
《تاريخ اجراء ۱۳۶۹/۵/۲۶》
#قوانین_دهگانه
#تزکیه_تهذیبنفس
#شهید_سیدمجتبی_علمـــــدار
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#فرازےازوصیتنـــــامہ
《به امید ظهور نزدیک
آقا صاحبالزمان》
❥ #اےڪاش به کربلا میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به کربلا نرسیده به اسرای کربلا میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به خیمه آتش گرفته میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به گوش پاره شده میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به زنجیر در بدن فرو رفته میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش بـه خرابـه نشین شام میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به سه ساله دلتنگ پدر میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به تشت حامل سر مبارک میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به خیزران به لب نشسته میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به سه ساله به غم پدر نشسته میرسیدیم ...
❥ #اےڪاش به زینب در جوانی پیر شده میرسیدیم ...
■ولـی چـه حـیف که نرسیدیم ولی میدانیم که مادری هست که هنوز هم مدافع نـدارد میرویـم کـه ثابت کنیم که بانوان این آلالله مـدافع دارنـد و مـیرویم کـه ثابت کنیم این چنین است...
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_سجـــــاد_دهقـــــان🌹
《ســــالروز ولادتـــــ》
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#طنـــــز_جبھـــــہ
♨️ آی شربتـــــه...
🔶از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی لهله میزدیم. دم مقر گردان چشممان افتاد به دیگ بزرگی که جلوی حسینه گذاشته شده بود و یکی از بچهها با آب و تاب داشت ملاقه را به دیگ میزد و میگفت:
آی شربته! آی شربته!...😍😋😋
🔷بچهها به طرفش هجوم آوردند، وقتی بهش نزدیک شدیم دیدیم دارد میگوید: آی شهر بَده!... آی شهر بَده!!!😂😂
🔶معلوم شد آن قابلمه بزرگ فقط آب دارد و هر کس که خورده بود ته لیوانش را به سمتش میریخت. یکی هم شوخی و جدی ملاقه را از دستش گرفت و دنبالش کرد...😱😂
#لبخندهای_خاکی
#شوخ_طبعیها
#طنز
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌾💚🌾
#شھــــداےمــــداح
مداحان اهل بیت (ع) ⇩⇩
☜《 #شهید_مسعـــــود_مـــــلا》
☜《 #شهید_ابراهیـــــم_هـــــادی》
دهر بر محور حق و عدل میچرخد
و تا تـــــو کربلایـــی نشوی
تا ســـــلاح در کـــف نگیری
و پـــــای در میــــدان ننهی
و بر غربـت و مظلومیـــــت
و جـــــراحـــــــــــــت و درد
و سختی و شدت و اسارت
صبـــــــــــــــــر نـَـــــــــورزی
تو را به خیل عاشوراییــــان نمیپذیرند
یاران حقیقی حسیـن (ع) این دلاورانند
نه آنکه در خانه عافیـــــت نشسته است
و به زبان زیــارت عاشــــــورا میخواند
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
💚🕊
#یَا_أَیُّهَا_النَّاسُ
#أَنْتُمُ_الْفُقَرَاءُ_إِلَی_اللَّهِ . . .❣
🔸پرثمرترین لحظاتِ عمرما؛
لحظههای ایستاده به قنوتِ گدایی
در سحرهای رمضان است🔸
#عاشق_شویم
#عاشـق_خدا
#خدایا_ما_دوباره_آمدیم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
12_Reza_Narimani-Golchin_Shab_01_Ta_Shab_06_Ramzan1395-006_(www.rasekhoon.net).mp3
11.2M
🎧🎧🎧
🎵 #نوحه_شهدایی
✨میخوام امشب با
دوستای قدیمیم
هم سخن باشم
✨شاید من هم بتونم
عاقبت مثل شهیدا شم😔
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
🌺 نوحه شور بسیار زیبا 👌👌
👈 #پیشنهاد_ویژه_دانلـــــود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
May 11
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze27.mp3
8.04M
🍃✨🍃✨🍃
💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧
《تندخوانی》
◀️ #جزء_بیستوهفتم
🎙 استاد #معتز_آقایی
✨التماس دعا✨
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#یکشنبـــــہ
☀️ ۱۲ خــرداد ۱۳۹۸
🌙 ۲۷ رمضـان ۱۴۴۰
🌲 2 ژوئـــــن 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاذَالْجَـــــلاٰلِوَالاِڪْـــــرٰامْ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امیرالمؤمنین علی (ع)
▫️حضرت فاطمة الزهرا (س)
#السلامعلیکیااباصالحالمهدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#فرازےازوصیتنـــــامہ
📄مادرم، مانند مادر وهب باش. چیزی که در راه خدا دادی پَس نگیر. دعایم کن مانند هميشه...
یا حسین، تو مثل من سر کویت هزارها داری ولی بدان که نوکرت فقط تو را دارد.
●روی سنگ قبرم بنویسید⇩⇩
گرچه از خاکیم و مشتی خاک زیرانداز ماست
آسمـــــان کوچکترین بازیچهی پــــرواز ماست
گوشـــوار گوش گردون حلقـــــهی آواز ماست
مدعـــی هرگز نداند مـــــرگ ما آغـــــاز ماست
▫️مدافـــــع حـــــرم▫️
#شهیـد_عقیـــــل_بختیـــــاری🌹
《ســــالروز شهــادتــــ》🕊
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#خاطراٺ_ماندگـــــار
#فرماندهی_که_خبر_شهادتش_را_امام_زمان_عج_داد
💠 مادر شهید نقل میکند: روزی برای تمیز کردن اتاق محمدابراهیم به داخل اتاقش رفتم؛ عطر بسیار خوشی به مشامم رسید و احساس کردم نور خاصی در اتاق است محمد بسیار خوشحال بود و حال خاصی داشت.
➖به او گفتم: «مادر چرا اتاق تو حال دیگری دارد؟» گفت: «چیزی نیست» خیلی اصرار کردم ولی چیزی نمیگفت، پس از کلی خواهش گفت: «به شرطی میگویم که تا زمانی که من زندهام به کسی نگویید.»
➖من قول دادم و محمدابراهیم گفت: همین الان حضرت ولی عصر (عج) تشریف آورده بود در اتاق من و با هم صحبت کردیم.
▫️اول خوشحالم که سعادت دیدار مولایم نصیبم شد، دوم اینکه آقا مرا به عنوان سرباز اسلام بشارت دادند و سرانجام کارم را شهادت در راه خدا نوید دادند.
░ ســـــردار والامقام ░
#شهید_محمدابراهیم_موسیپسندی🌹
《ســــالروز ولادتـــــ》
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_از_سوریه_تا_منا ══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾ #قسمت_یازدهم 🔹یک هفته بود که نامزد صال
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_از_سوریه_تا_منا
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#قسمت_دوازدهم
🌸"دوست دارم زودتر خانوم خونهام بشی"🌸
🔹طنین صدایش مدام توی گوشم میپیچید. مطمئن بودم زهرابانو هم نسبت به این تصمیم واکنش نشان میدهد. چرا که مدام به فکر تهیهی جهیزیهام بود آن هم به بهترین شکل ممکن.
🔸چیزی که زیاد برای خودم مهم نبود.🙄 حتی به صالح نگفتم که خانه را چه کار کنیم❓خیلی کار داشتیم و این پیشنهاد صالح همه را سردرگم میکرد.🤔
🔹درست مثل تصورم زهرا بانو کلی غر زد و مخالفت کرد اما بابا آنقدر گفت و گفت و گفت که سکوت کرد و کم و بیش متقاعد شد.😑
🔸اینطور که فهمیدم هنوز قرار بود با سلما و پدرش توی خانهی پدرش زندگی کنیم. مشکلی نداشتم اما از صالح دلخور بودم که در مورد این مسائل به من چیزی نمیگفت. از طرفی هم نگران بودم. از این همه اصرار و عجله واهمه داشتم و سردرگم بودم برای تشکیل زندگی جدید.😔
🔹دو روز بود که صالح را ندیده بودم. انگار لج کرده بودم که حتی به او نمیگفتم یک لحظه به دیدارم بیاید و خودم هم با او تماسی نداشتم. اصلا این سکوت صالح هم غیر طبیعی بود. انگار چند شهر از هم فاصله داشتیم و همسایهی دیوار به دیوار هم نبودیم.😶
🔸بیحوصله و بغض آلود بیرون رفتم. مدتی بود به پایگاه نرفته بودم. هنوز پیچ کوچه را رد نکرده بودم که ماشین صالح🚙 از جلویم رد شد. بیتفاوت به راهم ادامه دادم.😒 صالح نگه داشت و صدایم زد🗣. توجه نکردم.
🔹ــ مهدیه جان... مهدیه خانوم...😳ایستادم اما به سمت او نچرخیدم. ماشین را خاموش کرد و به سمتم دوید.
ــ خانومی ما رو نمیبینی؟😅
🔸بدون حرکتی اضافی گفتم:
ــ سلام...
ــ سلام به روی ماهت حاج خانوم
ــ هنوز مشرف نشدم. پس لطفا نگو حاج خانوم.
ــ چی شده خانومم؟ با ما قهری؟ نمیگی همسایهها ببینن بهمون میخندن⁉️
ــ همسایه ها جای من نیستن که بدونن چی تو دلم می گذره😔
🔹ــ الهی من فدای دلت بشم که اینجوری دلخوری. میدونم... به جان مهدیه که میخوام دنیاش نباشه خیلی سرم شلوغ بود. الان هم باید برگردم محل کار. فقط چیزی لازم داشتم که برگشتم. قول میدم شب بیام باهم حرف بزنیم. باشه خانومم؟!😊
🔸مظلومانه به من خیره شده بود. گفتم:
ــ لطفا شرطمون یادت نره.
با تعجب به من نگاه کرد. گفتم:
ــ اینکه مواظب خودت باشی.😒 لبخند زد و دستش را روی چشمش گذاشت. سوار ماشینش🚙 شد و با عجله دور شد. آهی کشیدم و راهی پایگاه شدم.
#فدایی_خانم_زینـــــب
✍ ادامه دارد ...
══💖══════ ✾💖 ✾ 💖✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
➣ @MODAFEH14
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
🔷🔹🔹 #قانون_سوم ◽️خدايا! اعتراف میكنم از اينكه مرگ را فراموش كردم و تعهد كردم مواظب اعمالم باشم ولی
🔷🔹🔹
#قانون_چهارم
◽️خدايا! اعتراف میكنم از اينكه شب با ياد تو نخوابيدم و بهر نماز شب هم بيدار نشدم؛ حداقل در هر هفته بايد دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شبهای پنجشنبه و شب جمعه باشد.
⚠️ اگر به هر دليلی نتوانستم شبی را بجا بياورم بايد بجای هر شب ۵۰ ريال صدقه و ۱۱ ركعت تمام را به جا بياورم.
《تاريخ اجراء ۱۳۶۹/۶/۱۶》
#قوانین_دهگانه
#تزکیه_تهذیبنفس
#شهید_سیدمجتبی_علمـــــدار
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#گذری_بر_زندگی_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضـــــائی
#قسمت_اول
◽️پاییز سال ۶۰ بود سالهای آغازین جنگ. خانوادهی بیضائی با احمدرضای سه سالهشان در تبریز زندگی میکردند. آنها منتظر تولد فرزند دومشان بودند.
در ۱۸ آذر انتظارشان به پایان یافت و "محمودرضا" به دنیا آمد.🎊
◽️ورزش کار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از ۱۰ سالگی به این ورزش پرداخته بود. در سال ۷۲ همراه تیم استان آذربایجان شرقی در مسابقات چهارجانبهی بینالمللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد.
◽️فوتبال، دیگر ورزش مورد علاقهی او بود. به دنبال تعقیب حرفهای این ورزش بود که به خاطر پرداختن به درس از پیگیری آن منصرف شد.
👈 ادامه دارد ...
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#ڪلام_شهـید
#شهید_حاجحسین_خرازی
💠 ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم. اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم:
✨اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد✨
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🔷🔹🔹
#شھــــــداےمــــــداح⇩⇩
#فرازےازوصیتنـــــامہ
#شهید_جـــــواد_رسولـــــی
📄خدای من، کدامین جستجوگر به جستجوی تو برخواست و تو را پیدا نکرد و کدامین عاشق دلباخته به سوی تو پر کشید و به وصال تو نرسید
آنان که در این دریای پرخروشِ حیات، به جستجویت برخواستند و تو را یافتند و با دیده جان به دیدارت آمدند..
#یاد_شهدا_با_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
#دعــاےفرج به نیابت از ⇩⇩
🔻ســرداررشیــــــداســلام🔻
#شهید_محمدحسین_پورقاسمـــی🌷
《ســــالروز شهــادتــــ》
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze28.mp3
7.97M
🍃✨🍃✨🍃
💿 #تحدیر_قرآن_کریم ⇧⇧
《تندخوانی》
◀️ #جزء_بیستوهشتم
🎙 استاد #معتز_آقایی
✨التماس دعا✨
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯