eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا ڪوچک بود وقتی رَخت رَزم پوشید ؛ اما با «لبیک یاخمینی» مَـرد شد ... #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 #کلام_شهید °•{فرمانده شهیـــــد #دکتر_عبدالحمید_قاضی_میرسعید🌹 ◽️ما جز به لقای او و اطاعت از ولی او سودای دیگری در سر نداریم پس باید رخت بسته آماده خدمت در هر کجا که انقلاب می طلبد باشیم و خود را به خداوند بسپاریم و دغدغه‌ای از چگونه رقم خوردن سرنوشت نداشته باشیم چه حکمت در دست اوست و ما موظف به انجام وظیفه هستیم. °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ #ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 🔴 #شهیدی‌که‌ماه‌عسلش‌به‌جبهه‌رفت 🔹برای خواندن خطبه عقد، رسيده بودند خدمت حضرت امام. امام بعد از اجرای عقد، مقداری وجه نقد هديه داده بودند بهشان تا با آن بروند مشهد زيارت و به اصطلاح #ماه_عسل. 🔹حسين هديه را از دستان مبارك حضرت امام قبول كرده بود، اما وقتی از محضر ايشان مرخص شده بود، جلوی در پاكت پول را داده بود به مرحوم آقا سيد احمد و گفته بود: خيلی دوست دارم به پيشنهاد آقا عمل كنم و بروم زيارت، اما هر چه فكر می‌كنم می‌بينم زيارت را پس از جنگ هم مي‌شه رفت! و بعد به همراه خانمش راه اهواز شده بودند. °•{علمـــــدار جبهه‌ها #شهید_حاج‌حسین_خــرازی🕊🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_پنجم در اتاق به صدا در اومد... ما
✨﷽✨ ════════ ✾💙✾💙✾ بعد دانشگاه منتظر بودم ڪه سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...😢 پکر و بی حوصلہ رفتم خونہ😩 تارسیدم مامان صدام کرد...🗣 اسماااااا❓ سلام جانم مامان❓ سلام دخترم خستہ نباشے 😘 سلامت باشے ایـن و گفتم رفتم طرف اتاقم مامان دستم و گرفٺ و گفت: کجا؟ چرا لب و لوچت آویزونہ؟ هیچے خستم 😖 آهان اسماء جان مادر سجادے زنگ برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓😳 مامان با تعجب گفت:چیہ؟ چرا انقد هولے کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـن 🙈 اخہ مامان که خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...🙊 گفت ڪه پسرش خیلے اصرار داره دوباره با هم حرف بزنید 😊 مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم 😕 گفت اونطورے نگاه نکن😄 گفتم که باید با پدرش حرف بزنم😄 إ مامان پس نظر من چے❓ خوب نظرتو رو با همون خب اولے که گفتے فهمیدم دیگہ😉 خندیدم و گونشو بوسیدم 😂😘 و گفتم میشہ قرار بعدیمون بیرون از خونہ باشه؟ چپ چپ نگاهم کرد و گفت:😊 خوبہ والا جوون‌هاے الان دیگہ حیا و خجالت نمیدونـن چیہ ما تا اسم خواستگار و جلوموݧ میاوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم😅 دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق🚶 شب که بابا اومد مامان باهاش حرف زد👥 مامان اومد اتاقم چهرش ناراحت بود و گفت 😔 اسماء بابات اصـلن راضے به قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشون...😔 از جام بلند شدم و گفتم چے؟ چرااااااا❓ مامان چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓ شوخے کردم دختر چہ خبرتہ😂 تازه به خودم اومدم لپام قرمز شده بود....🙈 مامان خندید و رفت بہ مادر سجادے خبر بده مثل ایـن ڪه سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود🙊 خلاصہ قرارمون شد پنج‌شنبہ 👌 کلے به مامان غر زدم که پنج‌شنبہ مـن باید برم بهشت زهرا ...☹️ اما مامان گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...😓 خلاصہ که کلے غر زدم و تو دلم به سجادے بد و بیراه گفتم...😖 دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دور و ورم نیومد فقط چهارشنبہ که قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...😟 ایـن از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے که میگذشت کنجکاوتر میشدم😨 بالاخره پنج شنبہ از راه رسید..... قرار شد سجادے ساعت ۱۰ بیاد دنبالم ساعت ۹/۳۰ بود وایسادم جلوے آینہ خودمو نگاه کردم 😊 اوووووم خوب چے  بپوشم حالااااااا🤔 از کارم خندم گرفت😂 نمیتونستم تصمیم بگیرم همش در کمد و باز و بستہ میکردم 😑 داشت دیر میشد کلافہ شدم و یه مانتو کرمی👗 با یہ روسرے همرنگ مانتوم برداشتم و پوشیدم 👜 ساعت ۹:۵۵ دیقہ شد 😃 ۵ دیقہ بعد سجادے میومد اما مـݧ هنوز مشغول درست کردݧ لبہ‌ے روسریم بودم کہ بازے در میورد😣 از طرفے هم نمیخواستم دیر کنم ساعت ۱۰:۰۰ شد زنگ خونہ بہ صدا دراومد 😱 وااااااے اومد مـݧ هنوز روسریم درست نشده گفتم بیخیال چادرمو سرکردم و با سرعت رفتم جلو در 🏃 تا من و دید اومد جلو با لبخند سلام کرد  و در ماشیـݧ و برام باز کرد 🚗 اولیـݧ بار بود کہ لبخندش و میدیدم🙈 سرم و انداختم پاییـݧ و سلامے کردم و نشستم داخل ماشیـݧ🚗 تو ماشیـݧ هر دوموݧ ساکت بودیم من مشغول ور رفتـݧ با روسریم بودم سجادے هم مشغول رانندگے 🚗 اصـلݧ نمیدونستم کجا داره میره بالاخره روسریم درست شد یہ نفس راحت کشیدم  کہ باعث شد خندش بگیره😂 با اخم نگاش کردم 😑 نگام افتاد بہ یہ پلاک کہ از آیینہ ماشیـݧ آویزوݧ کرده بود 🤔 اما نتونستم روشو بخونم بالاخره به حرف اومد نمیپرسید کجا میریم❓ 😊منتظر بودم خودتوݧ بگید بسیار خوب پس باز هم صبر کنید حرصم داشت درمیومد اما چیزے نگفتم جلوے یہ گل فروشے نگہ داشت و از ماشیـݧ پیاده شد 🌷 از فرصت استفاده کردم پلاک و گرفتم دستم و سعے کردم روشو بخونم یہ سرے اعداد روش نوشتہ اما سر در نمیاوردم تا اومدم ازش عکس بگیرم .. از گل فروشے اومد بیروݧ...💐 هل شدم و گوشے از دستم افتاد...😰😰 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی ════════ ✾💙✾💙✾ 👇👇 🆔 @Zahrahp http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🍃🌸 #پنجشنبه‌های_دلتنگی …•°[شڪستہ گشته‌ام و خمـــــود]°•… ✨مرا #شفـــــاعت ڪن✨ همسـر #شهید_سیدمحمدنبی و مادر #شهید_سیدمحمدباقر_نیکویی #یاد_شهدا_با_صلوات #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 °•{ســـــردار والامقام 🕊🌹}•° 🔹تا حالا من مرده بودم و این لحظه آغاز جهاد و شهادت است و این احساس را درخود می بینم که تازه متولد شدم و زندگی جدید را آغاز میکنم 🔹شهادت انسان را به درجه اعلای ملکوتی می‌رساند و چقدر شهادت در راه خدا زیباست و مانند گل محمدی می‌ماند که وارثان خون پاک شهید از آن می‌بویند. 🔹خدایا شهادتم را در راه اسلام و قرآن که خاری در چشم دشمنان است بپذیر. °•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ 💚}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 °•{سردار بی‌نشان دستگاه دیپلماسی کشور #شهید_محمدناصر_ناصری🕊🌹}•° #فــــرازےازوصیتنـــــامہ ◽️چه بگویم زبان قادر به گفتن نیست و دلم از نوشتن عاجز است من در طول زندگی آنقدر شما را آزردم که نمی‌توانم پوزشی بطلبم فقط از خدای بزرگ برای شما اجر و پاداش خواهانم ◽️شما امانت داران خوبی بودید امانت خدای را خوب نگهداری و ترتیب نمودید امروز روزی است می‌باید امانت را به صاحب امانت باز گردانید درود بر تو پدری که ابراهیم گونه فرزندت را به قربانگاه عشق می‌فرستی و درود بر تو مادری که فاطمه گونه فرزندت را تربیت نموده و روانه کربلا می‌کنی .... 🔻شهید محمدناصر ناصری، در روز ۱۷ مرداد ماه سال ۱۳۷۷ توفیق این را یافت تا در شهر مزار شریف، به نحوی بسیار مظلومانه و به دست نیروهای طالبان که افرادی شقی و بی منطق هستند، شهد شیرین #شهادت را بنوشد. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 #سیـــــره | #شهـــــدا #شماره_یک《۱》 🔴 #ندایی_از_حلقوم_بریده ◽️از ولایت فقیه غافل نشوید و بدانید من به یقین رسیدم که #امام_خامنه‌ای نائب بر حق امام زمان عجل‌الله‌فرجه است. ◽️از همه خواهران عزیزم و از همه زنان امت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌خواهم روزبه‌روز حجاب خود را تقویت کنید، مبادا تار مویی از شما نظر نامحرمی را به خود جلب کند؛ مبادا رنگ و لعابی بر صورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید... همیشه الگوی خود را حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و زنان اهل بیت قرار دهید؛ ◽️همیشه این بیت شعر را به یاد بیاورید آن زمانی که حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) خطاب به پدرش گفتند: غصه چادر من را نخوری بابا جان، چادرم سوخته اما به سرم هست هنوز... ◽️از همه مردان امت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌خواهم فریب فرهنگ و مدهای غربی را نخورید؛ همواره علی‌بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین (سلام‌الله‌علیه) را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از شهدا درس بگیرید. #حجت_خدا #شهید_محسن_حججی🕊🌹 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 🔴 🔹۱۷ مرداد ۱۳۷۷، محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی مستقر در مزار شریف افغانستان، به همراه ۸ نفر از کارکنان سرکنسولگری ایران در این شهر توسط عوامل گروه طالبان به شهادت رسیدند. 🔹این ۹ نفر عبارت بودند از ⇩↯⇩ سرپرست مسئول امور مالی کارشناس امور فرهنگی کارشناس امور کنسولی کارشناس امور کنسولی کارشناس امور کنسولی کارشناس امور کنسولی کارمند فنی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی 🔹تا مدتها از سرنوشت این ۹ نفر گزارشی منتشر نشد، تا این که اجساد آنان در یک گور جمعی در خرابه‌های پشت کنسولگری به دست آمد. پیکر آنان ۲۲ شهریور ۱۳۷۷ به تهران منتقل شد و به خاک سپرده شد. 🔻آخرین پیام مخابره شده از شهید محمود صارمی: «مزار شریف سقوط کرد. هفدهم مرداد ماه ۱۳۷۷، اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند. خبر فوری، فوری مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عده‌ای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده می‌شوند به من بگویید که چه وظیفه‌ای …» ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ 💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
4_5933997502725358874.mp3
4.2M
🎧🎧🎧 #فایل_صوتی 🔳 #شهادت_امام_محمدباقر (ع) 🌴بــــــــــارون بــــــــــارون شبیـــه ابـــــر آسمـــــون 🌴میریزه از چشمام رو لب انـــــاالیـــــه‌راجــعـــــون 🎤 #حمید_علیمی ⏯ #واحد 👌فوق زیبا #پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔻مدافـــــع وطـــــن🔻 #شهید_مهـــــدی_خاطـــــری🌷 《ســـــالروز شهـــــادت》 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽ #حدیـــــث_روز ⇧⇧ #جمعـــــہ ☀️ ۱۸ مـــــــرداد ۱۳۹۸ 🌙 ۷ ذی‌الحجه ۱۴۴۰ 🌲 9 اوت 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 #اَللَّهُـمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّـدٍﷺوَآلِ‌مُحَمـَّدﷺ 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️حضرت بقیة‌الله الاعظم (عجل‌الله تعالی فرجه الشریف) #اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یااَباعَبْدِاللَّه‌ِالْحُسَیْنْ #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهــدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا #شهـــــادت جاودانہ‌ترین زیستن است! و شما چہ خوب این راز را فهمیــــــدیــــــد!.. #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴ــــــــــ🏴ــــــــــ🏴 ای آشنا با تشنگی، ای هم صدای العطش دل بردی از اهل ولا، ای یادگار کــــــربلا ◼️شهادت جانگداز بنیان‌گـــذار نهضـت عــلمی علــوی و شکافنده علوم الهـــــی #امــام_محمـــــد_بـــاقر علیـــــه‌السلام تسلیت باد. ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 🔻کلام زیبای درباره شهید محسن حججی 《خداوند شهید حججی را سخنگوی شهیدان کرد و حجت خداوند در مقابل چشم همگان شد》 👈 ادامه مطلب ⇩↯⇩ ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
°•|🍃🌸 #کلام_ناب 🔻کلام زیبای #رهبری درباره شهید محسن حججی 《خداوند شهید حججی را سخنگوی شهیدان کرد و
‍ °•|🍃🌸 🔴 🔰عکسی که از لحظه اسارت این شهید منتشر شد حرف‌های بسیاری را در پس خود نهان کرده بود، دود و آتش، چشمان وحشت زده دست نشانده داعشی و البته چهره مصمم و سرشار از ایمان شهید حججی هزاران قصه را در ذهن میسازد. 🔹یکی از نکات مهم در این عکس اتیکتی که عنوان"" داشت و راز آن را همسر این بازگو کرد 🔹وی در خصوص که روی سینه شهید حججی نصب شده بود گفته است : "شب رفتن خودم برایش اتیکت《جؤن خادم المهدی》را به لباس قبلش زدم. دوباره از لباس نگرفت تا نفر دیگری بتواند از لباس استفاده کند". 🔹چون غلام سیدالشهدا(ع) وقتی که همه بزرگان سیاسی و نام آواران پشت (ع) را خالی کردند، در حالی که اجباری به همراهی امام نداشت و به نوعی آزاد شده بود، در سخت‌ترین انتخاب بشر، طرف حق را گرفت و شهید شد. 🔹شاید آن روز کسی را حتی ذره‌ای هم حساب نمی‌کرد، شاید که چه عرض کنم، واقعا هم به حساب نمی‌آمد ؛ جؤن به راهی که باید می‌رفت، رفت و صاحب مقامی شد که امروزه بزرگان نیز به آن غبطه می‌خورند. 🔹تاریخ دوباره تکرار شد و این بار "جؤن خادم المهدی (عج)" در حالی که بزرگان و نام آوران، این بچه بسیجی را حتی اگر می‌دیدند، به حساب هم نمی‌آوردند به راهی رفت که مورد غبطه عالم و آدم شد... همه مردم ما و همه کشور ، امروز تحت الشعاع نام کسی قرار گرفته است که راه درست را انتخاب کرد و برای آن جانش را نیز تقدیم کرد. 🔻 امروز دیگر یک انسان ساده نیست. او امروز نمادی از جریانیست که برای (عج) پا در میدان گذاشته، و بر پایی ایشان، به آب و آتش می‌زند... ◽️والله هنوز مات و مبهوتم که این عزیز چه کاری برای خدا انجام داده بود که این همه شدند... هر چه فکر کردم فقط به این آیه رسیدم ، و من کان یرید العزة فلله العزة جميعا... ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ 💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_ششم بعد دانشگاه منتظر بودم ڪه سجا
✨﷽✨ ════════ ✾💙✾💙✾ تعریف گذشته... رامین پشتش چیزے قایم کرده بود... اومد طرف مـن و با لبخند سلام کرده یہ دستہ گل💐 و گرفت سمت مـن _با تعجب بہ بچہ‌ها نگاه کردم😳 زیر زیرکے  نگاهمون میکردن و میخندیدن جواب سلامشو دادم و گفتم: بابت؟؟ چند قدم🚶 رفت عقب و گفت بابت امروز ک قراره چهره‌ے منو بکشید اما... _دیگہ اما نداره اسماء خانم لطفا قبول کنید ایـن گلها رو هم بگیرید اگہ قبول نکنید ناراحت میشم😔 _گل هارو ازش گرفتم یہ دستہ گل قرمز بزرگ💐 گل و گذاشتم رو صندلے  و کاغذ و تختہ شاسے و برداشتم رامیـن کلے ذوق کرد و پشت سرهم ازم تشکر میکرد🙏 _خندم گرفتہ بود😄 بچہ‌ها ازمون دور شدن و هر کس به کارے مشغول بود فقط من و رامین موندیم به صندلے روبروم که ۵-۶ متر با صندلے مـن فاصلہ داشت اشاره کردم و ازش خواستم اونجا بشینہ و در سکوت شروع کردم ب کشیدن✍ رامیـن شروع کرد بہ حرف زدن اسماء خانم میدونید گل رز قرمز🌹 نشانہ‌ے علاقست❓❓ _با سر حرفشو تایید کردم وقتے بہ یہ نفر میدے ینے بهش علاقہ دارے بہ روے خودم نیوردم و خودمو زدم ب اون راه مـن دانشجوے عکاسے📸 هستم و ۲۳سالمہ وقتے مینا گفت یکے از دوستاش استعداد فوق‌العاده‌اے تو طراحے داره مشتاق شدم ک ببینمتون شما خیلے میتونید به مـن کمک کنید _حرفشو قطع کردم و گفتم: ببخشید میشہ حرف نزنید شما نباید تکون بخورید وگرنہ من نمیتونم بکشم.😐 بلہ بلہ چشم. معذرت میخوام نیم ساعت بعد کارم تموم شد رامیـن هم تو ایـن مدت چیزے نگفت به نقاشے یہ نگاهے کردم خیلے خوب شده بود از جاش بلند شد و اومد سمتم تختہ شاسے و ازم گرفت و با اخم نگاهش کرد 😖 بعد تو چشام نگاه کرد و گفت:ایـن منم الان❓❓ _با تعجب گفتم بله شبیهتون نشده؟؟ خوب نشده؟ خندید و گفت: ینے قیافہ ے مـن انقد خوبه😅 واے عالیہ کارت اسماء مینا الکے ازت تعریف نمیکرد تشکر کردم🙏 و گفتم محمدے هستم خندید و گفت نه همون اسماء خوبہ انقد سروصدا کرد که بچہ‌ها دورمون جم شدن و کلے سر و صدا کردن و از نقاشے تعریف میکردن👌 _و در گوش هم یہ چیزایے میگفتـن کلے ذوق کردم و از همشون تشکر کردم🙏 هوا کم کم داشت تاریک میشد وسایلمو از روے صندلے برداشتم و از همہ خدافظے کردم _مخصوصا گلها💐 رو بر نداشتم تو اون شلوغے دیگہ رامیـن و ندیدم مینا هم نبود که ازش خدافظے کنم منتظر تاکسے🚕 بودم که یہ ماشیـن مدل بالا  که اسمشم نمیدونستم جلوم نگہ داشت😳 توجهے نکردم ولے دست بردار نبود با صداے مینا ک داخل ماشیـن بود به خودم اومد اسماء بیا بالا _إ شمایید مینا جون ببخشید فکر کردم مزاحمہ پیداتون نکردم خدافظے کنم ازتون ایرادے نداره بیا بالا رامیـن میرسونتت ممنون با تاکسے🚕 میرم زحمت نمیدم به شما بیا بالا چرا تعارف میکنے مسیرامون یکیہ اخہ.... رامیـن حرفمو قطع کرد و با خنده گفت😁 بیا بالا خانم محمدے _سوار ماشیـن شدم🚙 وسطاے راه مینا ب بهانہ ے خرید پیاده شد کلے تو دلم بهش بدو بیراه گفتم کہ مـن و تنها گذاشتہ استرس گرفتہ بودم .یاد حرفهاے امروز رامیـن هم کہ میوفتادم استرسم بیشتر میشد رامیـن برگشت سمتم و گفت بیا جلو بشیـن در برابرش مقاومت کردم و همون پشت نشستم نزدیک خونہ بودیم ترجیح دادم سر خیابون پیاده شم که داداشم اردلان نبینتم ازش تشکر کردم🙏 داشتم پیاده میشدم که صدام کرد اسماء ؟؟؟؟ 📝 ... ⇩↯⇩ ✍ خانم علی‌آبـــــادی ════════ ✾💙✾💙✾ 👇👇 🆔 @Zahrahp http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🍃🌸 °•{آخرين دست نوشته‌ی ســــــــــردار و معلــــــــم 🕊🌹}•° 🔹الهي لاتکلني الي نفسي طرفه عين ابدا «خدايا، ما را به اندازه يک چشم به هم زدنی به خودمان وا مگذار» 🔹خداوند انشاءالله ما را از خاصان درگاهش قرار دهد و ما را از ريا و خود بزرگ بينی و شيطان نجات دهد و ما را در خط اسلام و ولايت فقيه ثابت قدم بدارد و از در رحمش با ما برخورد نمايد نه از رو‌ی عدلش و خودش را به ما بشناساند تا به سويش بشتابيم و توفيق را به عاشقان راهش عنايت بفرمايد. به اميد زيارت کربلا و قدس عزيز .. 🔻فرمانده گروه تخریب تیپ ۲۱ امام رضا(ع‌) ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ 💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 °•{بسیجی ۱۶ ساله #شهید_احمـــــد_عارفـــــی🕊🌹}•° #فــــرازےازوصیتنـــــامہ ◽️تو خواهرم! تو هم زینب گونه باش و در راه خدا مبارزه کن که شیرین مبارزه‌ای است. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 °•{بسیجی دلاور #شهید_علیرضا_مذهب‌شناس🕊🌹}•° #دست‌نوشته_شهید ⇩↯⇩ 🔻اگر زنده ماندم بعد از زیارت کربـــــلا می‌آیم و به درســــم ادامه می‌دهم و اگر هم سعادت شهــادت را داشتم می‌روم تا در پیش #آیت‌الله_بهشتی درس شهامت و شهـــــادت را بیاموزم، می‌روم پیــــش #رجایــی تا درس مظلومیت را بیاموزم، می‌روم پیش #چمران تا درس چیریکی و دلاوری بیـــــاموزم، مـــی‌روم پیـــــش فرمانده‌ام #امـــام_زمــان (عج) تا درس عدالــت بیاموزم و بالاخره می‌روم پیش خدا تا جزو #شهدا، صدیقین و صادقین باشم. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 #عشق_قیمت_نداره ▫️دختـــــری! نگاهش خیره ماند به دری آن در هیچ گاه باز نشد! دختر تا صبح در تب سوخت، تو بگو این لحظه چند؟! ▫️و پـــــدری! هر شب اینجا می‌آید به دیدار، می‌آید ڪه ببندد موهای دخترش را! °•{دختـــــر #شهید_محمدحسین_عطری🕊🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 #برگـــــےازخاطـــــراتـــــ #شهید_محسـن_حججـــــی🕊🌹 ◽️بعضـــی از روزهای جمعـــــه تلفـــــن همراهـش خاموش بود. وقتی دلیلش رو می‌پرسیدم می‌گفت : 《ارتباطم را با دنیا کمتر می‌کنم تا کمی زمانم را برای #امـــــام زمانـم اختصاص بدم‌》 راوی 👈 همسر شهید ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
4_904241124346953763.mp3
1.59M
🎧🎧🎧 《منـــــــاجــــات↑↑》 🎤 با صدای جاودانه و به یاد ماندنی 🎙 🌹 👈 💯 ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. 👈میخوانیـــــم #دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩ 🔻دفاع مقدس🔻 #شهید_محمدحسین_درخشان‌راد🌷 《ســـــالروز ولادت》 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨ #شبتـــــان_بخیـــــر #عاقبتتان_شهدایی ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽ #حدیـــــث_روز ⇧⇧ #شنبـــــہ ☀️ ۱۹ مـــــــرداد ۱۳۹۸ 🌙 ۸ ذی‌الحجه ۱۴۴۰ 🌲 10 اوت 2019 ذڪــــــر روز ⇩⇩ 《 #یار‌َبّ‌َالْعالَمیــــٖـن 》 ✨روز زیارتی ⇩⇩ ▫️پیامبـــــر اکرم (ﷺ) #اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ‌یااَباعَبْدِاللَّه‌ِالْحُسَیْنْ #السلام‌علیک‌یا‌اباصالح‌‌المهــدی #الّلهُــمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَــ‌الْفَـــــــرَج ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌸🍃 #سݪام_بر_شھـــــدا صُبــــــح صدای توست در نـــــوار دلتنگـی که خورشید پَخشش می‌کند ... #شهید_سـردار_علــی_تجلایــــی #ســــــلامــ #صبحتـــون_بخیـــــر #دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 ✍ #دست‌نوشته_شهید ◽️حب‌الحسین (؏) اســـــرار شهــــــداست ... در مسیر شهـــــدا بایستے از راه حسین (؏) پیروی نمود ڪہ دوست داشتن ولایت ، همان دوست داشتن حسین (؏) مےباشد. °•{مدافـــــع حـــــرم #شهید_مهـدی_اسحاقیـان🕊🌹}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🍃🌸 °•{سرتیــــپ، آزاده #شهید_حسیــــن_لشگــــری🕊🌹}•° #برگـــــےازخاطراتـــــ #فـــــراق ◽️سرتيپ لشگری غرق در افكار و انديشه‌های خود بود كه نگهبان وارد شد و او را به اتاق افسر نگهبان برد. در آنجا سرگردی پشت ميز نشسته بود و يك سروان هم روی مبل لم داده بود. با ورود لشگری آنها بلند شدند و خوش آمد گفتند! ◽️سروان كه از كميته قربانيان جنگ آمده بود می‌گفت: ممكن است تا يكی دو هفته ديگر به ايران و نزد خانواده‌ات بازگردی. ◽️بارقه‌ای از اميد در دل لشگری جرقه زد و گفت: خدا بزرگ است هر چه او بخواهد همان می‌شود. و خدا می‌خواست او همچنان در كوره اسارت آبديده‌تر شود. ‌°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ #ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•° ╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮ 🆔➣ @shahidane1 ╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯