🏴…🌸…🏴
°•{مدافع وطن
#شهید_محمد_منتظرقائم🕊🌹}•°
#برگی_از_خاطرات
◽️محمد از وقتی که بچه بود عاشق اهل بیت بود، محرم که میشد هیچ شبی نبود به هیئت نرود و گهواره علیاصغر را روی شانههایش نگیرد. بعدها که بزرگتر شده بود در هیئت سینه زنی علیاصغر میرفت. آنقدر بچه بود که جای سینه زدنش کبود میشد تا حدی که مادر برایش با دست ماساژ میداد...
◽️محمد عاشق سپاه بود و میگفت 《پاسداری هنری است بزرگ، گذشتی است بی کرانه، گذشتی چون کوه، دلی دریا و روانی خدایی میخواهد》
راوی 👈 مادر شهید
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴…🌸…🏴
#برگی_از_خاطرات
◾️هر سال محرم که میشد، با بچههای محل تکیهای برپا میکردیم، تو پارکینگ خونه #شهید_ولایتی.
◾️یک سال به خاطر یه سری از مشکلات نمیخواستیم تکیه رو برپا کنیم. تو جمع رفقا، حسین میگفت هر طور شده باید این سیاهیها نصب بشه، باید این روضهها برقرار باشه.
◾️حسینی که از جون و دل مایه میگذاشت در خونه ارباب و نمیخواست هیچ جوره کم بزاره، وقتی دید کسی همراهیش نمیکنه اومد در خونه ما؛ گفت من دلم نمیاد که امسال تکیه نباشه، سیاهیها و پرچم رو ازم گرفت و رفت..
◾️اون شب خودش تکیه رو برپا کرده بود؛ تنهای تنها. از قرار معلوم شب رو هم تو تکیه خوابیده بود. صبح روز بعد سراسیمه و البته با خوشحالی زنگ خونمون رو زد.
بهش گفتم چی شده حسین جان!؟
◾️گفت: دیشب که پرچم ها و سیاهیها رو نصب کردم تو همون تکیه خوابم برد. تو خواب دیدم امام حسین(ع) اومده تو پارکینگ خونمون و به من گفت احسنت! چه تکیه قشنگی زدی و دستی به سیاهیها کشید و بهم خسته نباشید گفت.
◾️وقتی حسین این جملات رو میگفت، اشک تو چشمای قشنگش حلقه زده بود، میدیدم که چقدر خوشحاله از اینکه کارش مورد قبول ارباب واقع شده بود.
🔻عکس مربوط به عزاداری عاشورای سال ۹۷ دو روز قبل از شهادت...
#مدافعان_وطن
#شهید_حسین_ولایتیفر🕊🌹
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴…🌸…🏴
°•{مدافع وطن
#شهید_یوسف_فدایینژاد🕊🌹}•°
#خصوصیات_اخلاقی_شهید
◽️اگر میدید کسی از خط قرمز اسلام عبور میکند، جدی میشد و دفاع میکرد.
◽️هر جمعی که در آن #غیبت میشد؛ اگر غریبه بودند که یوسف پاک و زلال آرام میگفت: " لااله الا الله " فقط جمع رو ترک میکرد ولی اگر جمع آشنا بود، از کسی که غیبتش شده بود دفاع میکرد و میگفت مؤمن که ندانسته و ندیده نباید نظر بدهد، یا برفرض درست باشد، اصلا به ما چه که نظر بدهیم؛ اگر باز هم تأثیر نداشت میگفت: " لااله الا الله "، " لاتغیبوا " غیبت نکنید، و به نشانه اعتراض بیرون میرفت.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴…🌸…🏴
°•{مدافع وطن
#شهید_سیدمحمود_موسوی🕊🌹}•°
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️ای دوستان !
فریب دنیا را نخورید، زیرا این امر، مانع خیر اخروی میشود؛ پس در همه حال سعیتان به دست آوردن خیر اخروی باشد.
◽️کلامتان کلام رهبر باشد و از زبان او بشنوید، چون کلام و زبان رهبر، کلام و زبان آقا امام زمان(عج) است، پس همیشه حامی و پشتیبان رهبر باشید؛ زیرا دل رهبر به شما خوش است و همواره برای سلامتی او دعا کنید.
◽️اگر میخواهید از فتنه آخرالزمان در امان باشید، فقط پشت سر ولایت فقیه باشید.
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
توبه حر .mp3
1.81M
🏴…🏴…🏴
#فایل_صوتی
🎙حجت الاسلام # دارستانی
◾️توبه حُر بن یزید ریاحی
🍃مردم فکر نکنید اگه گناه کارید نباید بیاید در خونه امام حسین!!
#بسیار_شنیدنی👆👆
#پیشنهاد_ویژه_دانلود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
👈میخوانیـــــم
#دعــاےفرج را به نیابت از ⇩⇩
🔻مدافـــــع وطـــــن🔻
#شهید_خلیـــــل_عسکـــــری🌷
《سالروز شهـــــادت》
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#شبتـــــان_بخیـــــر
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیـــــث_روز ⇧⇧
#چھارشنبـــــہ
☀️ ۱۳ شهریور ۱۳۹۸
🌙 ۴ محـــرم ۱۴۴۰
🌲 4 سپتامبر 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یاحَـــــےّیـاقَیـّــــوُمـ 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️امام ڪاظم (ع)
▫️امام رضــــا (ع)
▫️امام جــواد (ع)
▫️امام هــادی (ع)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴…🏴…🏴
#سلام_بر_محرم
#چهارم_محرم
#حر_بن_یزید_ریاحی
◾️شب چهارم عزاداری محرم اختصاص به یکی از شهیدان سربلند کربلا یعنی حربن یزید ریاحی دارد؛ البته این شب را به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب کردهاند.
◾️حر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع) چنین جایگاه وارستهای نداشت و به گفته خودش مأمور بود و معذور! اما ادب و تواضع حر در مقابل سالار شهیدان، سبب رهایی او شد.
◾️حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. حر، جذاب ترین الگوی توبه برای خطاکاران است.
#ســــــلامــ
#صبحتون_حسینـی
#رزقتـــــون_کربلایــــی
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴…🌸…🏴
°•{سردار
#شهید_یدالله_کلهر🕊🌹}•°
#فرازی_از_وصیتنامه
◾️خدایا شاهد باش که از تمامی مظاهر مادی دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیک شوم و به تو بپیوندم.
◾️خدایا من خواهان شهادتم، نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شدهام و یا خواسته باشم خود را از دست این سختیها و نابسامانیهای دنیوی خلاص سازم، بلکه میخواهم گناهان زیادی را که انجام دادهام به وسیله رنج کشیدن در راه تو و دادن چند قطره خون ناقابلم به خاطر تو پاک گردد.
◾️میخواهم شهید شوم تا اگر زندهام، موجودی نباشم که جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران نماید و نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند.
◾️میخواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان حسین(ع) گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بودهام.
🔻علمدار رشيد لشكر ۱۰ سيدالشهدا(ع)
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨ #داستان_مذهبی #رمان_عاشقانه_دو_مدافع ════════ ✾💙✾💙✾ #قسمت_سیودوم رفیقم شهید شده مات ومبهوت
✨﷽✨
#داستان_مذهبی
#رمان_عاشقانه_دو_مدافع
════════ ✾💙✾💙✾
#قسمت_سیوسوم
کنار قبرها نشستیم فاتحہ خوندیم
چند دیقہ بینموݧ سکوت بود😐
علے سکوت و شکست و بدوݧ هیچ مقدمہاے گفت:
پیکر مصطفے رو نتونستݧ بیارݧ عقب، افتاده دست داعش😔
چشماش پر از اشک شد و سرش رو تکیہ داد بہ دیوار
دو هفتہ بعد از عقدش دوباره رفت...
دلم خیلے هوایے شده بود
اکثرا تو مراسم تشییع پیکر شهداے🌷 مدافع حرم شرکت میکردم.
حالم خیلے خراب میشد یاد مصطفي میافتادم
مطمعن بودم کہ شهید میشہ خودمو تو مراسم تشییعش تصور میکردم😔
اما بخودم میگفتم مصطفے بدوݧ مݧ نمیپره بهم قول داده هواے منو هم داشتہ باشہ
ایـݧ سرے ۷۵ روز اونجا موند.
_وقتے کہ برگشت رفتم پیشش و پا پیچش شدم کہ باید هر جورے شده سرے بعد مݧ هم باخودش ببره
اما اوݧ برام توضیح میداد کہ ایراݧ خیلے سخت نیروهاشو میفرستہ اونجا و منو ظاهرا متقاعد میکرد اما فقط ظاهرا
قلبم آروم نمیشد. هر چقدر هم کہ میگذشت مشتاقتر میشدم کہ برم🍃
_همش از اونجا اتفاقاتے کہ میوفتاد کاراهایے کہ میکردݧ و میپرسیدم
خیلے مقاومت میکرد کہ نگہ اما اونقد پاپیچش میشدم کہ بالاخره یچیزایے میگفت😁
اسماء نمیدونے کہ اونجا چہ مظلومانہ بچہها بہ شهادت🌷 میرسـݧ ...
علے آهے کشید و ادامہ داد...
مصطفے میگفت بچہها کہ شهید میشدݧ تا درگیرے تموم شہ دشمـݧ پیشروے میکرد و توے شرایطے قرار میگرفتیم کہ دسترسے بہ جنازهها امکاݧ پذیر نبود😔
بدݧ بچہها چند روز زیر آفتاب میموند
بچہها هر طور شده میخواستݧ جنازهها رو برگردونݧ عقب، خیلےها هم تو ایݧ قضیہ شهید🌷 میشدن.
بعد از کلے درگیرے و عملیات کہ بہ جنازه میرسیدیم بدناشوݧ تقریبا متلاشی شده بود از هر طرفے کہ میخواستیم برشوݧ داریم اعضا بدنشوݧ جدا میشد😭😭
بعضی موقعها هم کہ جنازه شهدا🌷 میوفتاد دست دشمن
چشماش پر از اشک شد😭 و رفت تو فکر میدونستم یاد مصطفے و جنازش کہ برنگشتہ افتاده
مݧ هم حال خوبے نداشتم اصلا تاحالا ایݧ چیزایے و کہ میگفت و نشنیده بودم
چادرم رو کشیدم رو سرم و چند قطره اشک از چشمام جارے شد😭
دیدݧ علے تو اون شرایط چیزایے کہ میگفت، نبود اردلاݧ و میلش براے رفتݧ نگران و داغونم کرده بود😔
چادر و از رو صورتم کنار زدم و نگاهش کرد صورتش خیس خیس بود😭
با چادرم اشکاشو پاک کردم
نگاهم نمیکرد تو حال هواے خودش بود و بہ رو برو خیره شده بود😐
دلم گرفت از نگاه نکردنش ولے باید درکش میکردم
دستش رو گرفتم و بہ بقیہے حرفاش گوش دادم
۶ماه طول کشید تا براے بار سوم بره تو ایݧ مدت دنبال کارهاے عروسیش💞 بود یک ماه بعد از عروسیش باز هم رفت
دیگہ طاقت نیوردم دم رفتن رو کردم بهش و گفتم: مصطفے دفعہے بعد اگہ منو بردے کہ هیچے نوکرتم هستم اما اگہ نبردے رفاقتموݧ تعطیل❌
دوتا دستش و گذاشت رو شونہهام و محکم بغلم کرد و در گوشم👂 طورے کہ همسرش نشنوه گفت:
علے دیر گفتے ایشالا ایندفعہ دیگہ میپرم🕊 بعد هم خیلے آروم پلاکشو گذاشت تو جیبمو گفت: اما داداش بامعرفتم میسپرم بیارنت پیش خودم ایݧ پلاک هم باشہ دستت بہ عنواݧ یادگارے
آخریـݧ بارے بود کہ دیدمش😔
آخریـݧ بارے بود داداشمو بغل کردم
اسماء آخرم مثل امام حسیݧ روز عاشورا شهید🌷 شد
بچہها میگفتݧ سرش از بدنش جدا شد و جنازش سہ روز رو زمیݧ موند آخر هم تو مرز تدمر افتاد دست داعش کہ هیچ جوره برنمیگرده😭
_حالا مݧ بودم کہ اشکام ناخودآگاه رو گونہهام میریخت و صورتمو خیس کرده بود
علے دیگہ اشک نمیریخت
میبینے اسماء رفیقم رفت و منو تنها گذاشت😔
از جاش بلند شد رفت بیروݧ
بعد از چند دیقہ مݧ هم رفتم
کهف شلوغ شده بود
علے و پیدا نمیکردم
_گوشے و برداشتم و بهش زنگ زدم📱
چند تا بوق خورد با صداے گرفتہ جواب داد
الو❓
الو کجایے تو علے❓
اومدم بالاے کوه⛰ اونجا شلوغ بود
باشہ مݧ هم الاݧ میام پیشت
اسماء جاݧ برو تو ماشیݧ🚙 الان میام
إ علے میخوام بیام پیشت
خوب پس وایسا بیام دنبالت
باشہ پس بدو.
_گوشے رو قطع کرد.
۵ دیقہ بعد اومد
دستم و گرفت از کوه⛰ رفتیم بالا خیلے تاریک بود چراغ قوهے گوشیو روشݧ کرد
یکمے ترسیدم، خودمو بهش نزدیک کردم و دستشو محکم تر گرفتم
یکمے رفتیم بالا روے صخره نشستیم
هیپچکسے اونجا نبود
تمام تهراݧ از اونجا معلوم بود
سرمو بہ شونہے علے تکیہ دادم هوا سرد بود 🌬
دستش رو انداخت رو شونم
آهے کشید و ایݧ بیت و خوند
"مانند شهر تهران شدهام...
باران زدهای ک همچنان الودست..
به هوای حرمت محتاجم..."
بعد هم آهےکشید و گفت انشااللہ اربعیݧ باهم میریم کربلا...🍃✨
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ خانم علیآبـــــادی
════════ ✾💙✾💙✾
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
🏴…🌸…🏴
°•{مدافع حرم
#شهید_قدیر_ســـــرلک🕊🌹}•°
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️کاش صحبتهای حاجاحمد کاظمی سر لوحهی کار امثال بنده که خادمی مجموعهای را عهدهدار شدیم قرار گیرد.
◽️کاش وصیت شهدا که قاب اتاقهای ما را اشغال کرده، دلمون و اشغال میکرد.
◽️کاش صحبتهای ولی امر مسلمین که سر لوحهی روزمرمون شده سر لوحهی اعمالمون میشد.
◽️کاش دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) با اعمال ما خون نمیشد.
◽️کاش مهدیِ فاطمه (عجل الله تعالی فرجه شریف) با اعمال ما ظهورش به تأخیر نمیافتاد.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴…🏴…🏴
#سلام_بر_محرم
#چهارم_محرم
#طفلان_زینب_کبری
◾️شب و روز چهارم محرمالحرام متعلق به بزرگانی چون فرزندان حضرت زینب علیهاالسلام نیز میباشد.
◾️ #محمد و #عون نیز دو شهید روز عاشورا هستند که آنها فرزندان حضرت زینب کبری(س) و عبدالله بن جعفرطیار (ع) بودند.
◾️در روز عاشورا، وقتی نوبت به جوانان هاشمی رسید، فرزندان حضرت زینب (س) نیز همانند دیگر اصحاب اباعبدالله (ع) خود را آماده نبرد کردند.
◾️حضرت زینب (س) در این موقع که فرزندان دلبند خود را راهی میدان جنگ میکرد، حالتی دگرگون داشتند. علیرغم مخالفتهای سیدالشهدا (ع) در نهایت اجازه نبرد به آن دو داده میشود. آن دو بزرگوار پیاده به میدان نبرد رهسپار میشوند. ابن سعد آنها را شناخته و با صدای برخاسته از شگفتی میگوید: (عَجَبا لِلرَحِمِ) یعنی شگفت از این پیوستگی خواهر و برادری بین حسین و زینب (علیهما السلام).
#السلام_علیك_على_قلب_زينب_الصبور
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯