﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#جمعـــــہ
☀️ ۱۲ مهــــــر ۱۳۹۸
🌙 ۵ صفـــــر ۱۴۴۱
🌲 4 اکتبـــــر 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
#اَللَّهُـمَّصَلِّعَلیمُحَمَّـدٍﷺوَآلِمُحَمـَّدﷺ
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️حضرت بقیةالله الاعظم (عجلالله تعالی فرجه الشریف)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🏴…🏴…🏴
#تسلیت
#شهادت_حضرت_رقیه_س
◽️حضرت رقیه (سلامالله علیها) دختر اباعبدالله الحسین (علیهالسلام)، سه یا چهار سال پیش از واقعه کربلا (میان سالهای ۵۷ و ۵۸ هجری قمری) در مدینه منوره دیده به جهان گشود.
هنگامی که امام حسین علیهالسلام از مدینه منور هجرت کرد و به سوی مکه معظمه و از آن جا به کربلا روانه شد، این دختر چهار ساله نیز همراه با فرزندان آن حضرت در این سفر بزرگ حضور داشت و تمام رنجها و سختیهای ایام هجرت و دوری از وطن و ناملایمات زندگی را تحمل کرد.
◽️وی پس از شهادت امام حسین (علیهالسلام) به همراه بازماندگان واقعه کربلا به اسارت سپاه یزید درآمد و از کربلا به کوفه و از کوفه به شام برده شد.
پس از چند روز اقامت در شام و مشاهده سنگدلیهای یزید و یزیدیان و تحمل سختترین ایام اسارت در دمشق به شهادت رسید.
#ســــــلامــ
#صبحتون_حسینـی
#رزقتـــــون_کربلایــــی
#دلاتـــــون_شھـــــدایـــــے
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#شهید_حسن_ترک
🔺جانشین طرح و عملیات لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مناجات_شهید
◽️آمال و آرزوهای انسان نشان دهندۀ انگیزههای کار و عمل اوست، بیایید آمال و آرزوهایمان را خدایی کنیم.
◽️خدایا! در این دنیای بزرگ سرگردان و حیرانم، مرا آن گونه که خود میخواهی تکامل ده.
◽️خدایا! آنچه که برای قرب تو لازم است عطایم کن! این بندۀ گنهکارت را یاری کن!
◽️بارالها! دلم سخت به حال کسانی میسوزد که تو را نشناختند و به خطا رفتند، این ندای پشیمانی را به آنها برسان و کاری کن که هرچه میخواهند از تو طلب کنند و تو خود سرپرستیشان را بپذیر و مراقب رفتارشان باش!
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_مجنون_من_کجایی؟ ══🍃💚🍃══════ #قسمت_اول از خواب پاشدم تو آینه به خودم نگاه
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_دوم
صبحونه دو تا لقمه به زور خوردم که حالم تو مزارشهدا🌷 بد نشه
به سمت کمدم حرکت کردم
بهترین مانتو و روسریم و درآوردم
بعد از پوشیدن کامل لباس
چادرم و برداشتم
اول بوش کردم بعد بوسیدمش 😘
عطر چادر مادرم خانم زهرا رو میده..🍃 همیشه چادرم حالم رو خوب میکرد با اون، حسی داشتم که هیچ جای جهان پیدا نمیشه😍 با یک حرکت چادرم رو روی سرم گذاشتم
کیف پولم رو چک کردم
گوشیم و برداشم و با آژانس🚕 تماس گرفتم ماشینی برای گلزار شهدا گرفتم
زنگ در به صدا در اومد برای اخرین بار تو آینه خودم رو برنداز کردم
ماشین به سمت جایی حرکت کرد که پدر قهرمانم✌️💪 انجا ارام به خواب رفته بود
توی راه کل حرفهایی که قرار بود به باباییم بگم مرور میکردم
از ورودی مزار گلاب خریدم و چند شاخه گل یاس💐 اخه از مامان شنیدم که بابا خیلی گل یاس رو دوست داشت مامان میگفت بابا برای خواستگاری یه دست گل بزرگ گل یاس اورده بود
به سمت مزار🌷 پدر حرکت کردم
وقتی درست رسیدم رو به روی مزار پدر اروم کنار مزارش زانو زدم
گلاب رو، روی مزار ریختم
و با دست مزار رو شستم
درحال چیدن گلها روی مزارش شروع کردم به صحبت کردن
-سلام بابایی دلم برات تنگ شده بود😢😢
بابا یه عالمه خبر برات دارم
یسنا کوچولو نوهات راه میره🚶♀
بابا انقدر جیگره😍
راستی بابا کارنامهام رو دیدی این ترمم همه نمراتم بالا ے۱۷ است
بابا
حسین داداشی بازم رفته
بازم دلشوره نگرانی شروع شد😔
بابا تو رو خدا دعا کن داداشم سالم بگرده
راستی فدایی بابا بشم از امشب نذرت میدیما🍃
خم شدم مزار و بوسیدم 😍
اشکم پاک کردم و تمام قد جلوی بابا ایستادم کمی چادرم رو با دستم پاک کردم تا گردو خاکش برطرف شه
و به سمت خونه خاله راه افتادم
دیگ دیگ
-سلام زهلا دون
خم شدم لپشو بوسیدم😘
سلام خانم
خوبی؟
-مرشی
دختر خاله یلدا ۵ سالش بود
عاشقش❤️ بودم
بعضی از حروف نمیتونه بگه
-خب یلدا خانم بقیه کجان
سرش و خاروند و گفت: تو حیاطن..
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#طلبه
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔴 #شهید_مدافع_حرمی که مزارش در مسیر زوار اربعین است
#فرازی_از_وصیتنامه
◽️من را در ايران دفن نكنید و اگر شد ببرید حرم امام رضا(ع) طواف بدهید و برگردانید و همينطور در نجف و سامرا و كربلا و كاظمين طواف بدهید و در وادی السلام دفن كنید.
◽️ازاين رو دوستانش در حشدالشعبی عراق پيكر شهيد مدافع حرم «محمدهادی ذوالفقاری» را بنا به وصيتش در بارگاه منور پنج امام طواف كردند و در وادیالسلام نجف به خاك سپردند.
◽️ #اربعینیها زیارت مزار #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری در وادیالسلام، واقع در عمود ۳۹۴ نزدیک مزار هود و صالح یادتان نرود..
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_حاجحسین_میررضی
🔺علمدار لشكر ۱۰ سیدالشهداء
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔴 #در_وصف_شهادت
◽️صبح روز اول بهمن ماه ۶۵ بود. شب قبل را تا صبح با حاج یدالله کاهر تو كانال پرورش ماهی بودم. ۱۰ روزی از شهادت حاج حسین گذشته بود و هنوز كسی لبخندی رو صورت حاجی ندیده بود. بد جوری بی طاقت شده بود و مدام تو خودش بود.
◽️تازه هوا كمی روشن شده بود كه یك رزمنده بسیجی به طرف حاج یدالله آمد و گفت: برادر كلهر، من دیشب خواب دیدم حاج حسین میر رضی سر راهی ایستاده، جلو رفتم و به او سلام كردم و گفتم: حاج حسین مگه تو شهید نشدی؟ اینجا چه میكنی؟ گفت: چرا من شهید شدم، اما منتظر كسی هستم. پرسیدم: منتظر چه كسی؟ گفت: قرار است حاج یدالله بیاید، منتظر او هستم.
◽️حالت حاج یدالله دگرگون شد، او كه پس از حاج حسین لبخندی به لب نیاورده بود خندهای شیرین بر لبانش نشست و دست چپش را كه سالم بود دور گردن بسیجی حلقه نموده و از پیشانی او بوسهای گرفت.
◽️هنوز ظهر نشده بود كه خبر شهادت علمدار لشكر ۱۰ سیدالشهداء (علیه السلام) را آوردند.
راوی 👈 همرزم شهید
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💚}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#حجت_خدا
#شهید_محسن_حججی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️شهید محسن حججی دو سال از نجف آباد به اصفهان میرفت برای خدمت در حسینیهای.
◽️او از مدیر حسینیه خواسته بود کارش در جای سخت هیأت و مخفیانه باشد.
◽️یک شب که برمی گشت برود شهر خودش، مسئول هیأت گفت: ببخشید خیلی خسته میشوی..
◽️محسن گفت: اینها که چیزی نیست،
برای امام حسین(علیه السلام) فقط باید سر داد...
#یادش_با_ذکر_صلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان..
در این شب عزیز و مقرب میخوانیم
#دعــاےفرج را به نیت ⇩⇩
تعجیل در فرج آقا امام زمان، شفای تمام بیماران، عاقبت بخیری تمام مسلمین و ...
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــ_الْفَــرَج🍃✨
#التماس_دعـــــا
#شبتون_مهدوی
#عاقبتتان_شهدایی
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
﷽
#حدیث_روز ⇧⇧
#شنبـــــہ
☀️ ۱۳ مهــــــر ۱۳۹۸
🌙 ۶ صفـــــر ۱۴۴۱
🌲 5 اکتبـــــر 2019
ذڪــــــر روز ⇩⇩
《 #یارَبَّالْعالَمیــــٖـن 》
✨روز زیارتی ⇩⇩
▫️پیامبـــــر اکرم (ﷺ)
#اَلسَّلامُعَلَیْکَیااَباعَبْدِاللَّهِالْحُسَیْنْ
#السلامعلیکیااباصالحالمهــدی
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَــالْفَـــــــرَج
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_مهدی_حسینی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️به او میگفتند «مهدی بلدیه» یا «بلدیه حما»
◽️آقا مهدی خیلی تودار بود و چیز زیادی از سوریه برایمان نمیگفت. به او میگفتم: «مهدی تو این همه میروی و میآیی، آنجا چه میکنی؟ مسئولیتی داری؟» میگفت: «نه من فقط یک راننده هستم.»
◽️رفقا که رفتند سوریه و برگشتند به من میگفتند: «برادرت آنجا چه کارهایی که نمیکند.» میگفتند: آنجا به او میگفتند «مهدی بلدیه» یا «بلدیه حما» یعنی شهردار حما؛ چون آنجا را مثل کف دستش بلد بود و به کارش وارد بود.
راوی 👈 برادر شهید
°•{نــشــــربمنــــــاسبتــــــــ
#ســالــــروزشھــــادتــــــــــــــ💔}•°
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
🆔➣ @shahidane1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #داستان_مذهبی #رمان_مجنون_من_کجایی؟ ══🍃💚🍃══════ #قسمت_دوم صبحونه دو تا لقمه به زور خوردم که حا
﷽
#داستان_مذهبی
#رمان_مجنون_من_کجایی؟
══🍃💚🍃══════
#قسمت_سوم
دست یلدا رو گرفتم تو دستم
وارد حیاط پشتی شدیم
چادرم و گذاشتم رو تخت🛏
-سلامممممممم✋
بر همه
خسته نباشید
خاله: سلام زهرا جان
خوبی خاله❓
-ممنون شما خوبی؟
خاله؛ شکر
-خاله مامان کجاست؟
رفته از داخل خونه خلال پرتقال، بادام .... بیاره😊
یهو صدای مامان اومد: رقیه جان اومدی دخترم؟😳
دستام و دور گردنش حلقه کردم
بوسیدمش😘 مامان تو راهم معلوم نیست❓
خخخخخخ
مامان: ای شیطون
صدای زنگ بلند شد
حتما آقاسید و زینب هستن
خانما حجابتون رعایت کنید😐
به سمت در رفتم
در و که باز کردم
یسنا فنقل گرفتم بغلم جوجه خاله ۱۴ ماهشه 👶
گرفتم بغلم لپش و محکم بوسیدم😘
توپول خاله
عشق خاله
صدای جیغش دراومد: ماما
ماما 😵
صدای خنده سیدجواد بلندشد
خخخخخ
آجی خانم مارو دیدی❓
-ای وای خاک عالم سلام آقاسید
فاطمه آجی: این خواهرزادهاش و میبنه
خواهر و شوهر خواهرش و یادش میره😥 سیدجان
-حالا بفرمایید داخل
سیدجواد: یاالله یاالله
سلام مادر✋
مامان: سلام پسرم
فاطمه: سلام مامان خسته نباشید
ممنون
بچهها بیاید میخام برنج بریزم تو آب
خاله: برای شادی روح شهید محمدجمالی صلوات📿
🍃اللهم صلی محمد و ال محمد🍃
سیدجواد: برای سلامتی تمام مدافعین حرم از جمله حسین آقا صلوات📿
🍃اللهم صلی علی محمد و ال محمد🍃
مادر زیر لب صلوات میفرستاد و از چشمای نازنینش قطرات اشک جاری بود 😢
سید جواد: مادر از حسین چ خبر؟
مادر: 😢😢😢 یه هفته است صداش و نشیندم جوادجان
سید: غصه نخورید مادر
انشاءلله زنگ میزنه
مادر:صد رحمت به صدام😳
این نامردا اون ملعونم میذارن تو جیبش
سید: مادر بخدا اوضاع سوریه خوبه
از رفقا پرسیدم
آرومه
مادر:خودت بچه داری
میفهمی منو
به خدا با هر زنگ تلفن☎️ قلبم میایسته
علیاکبرم وسط حرمله است😔
با این حرف مادرم
جلوی چشمام سیاه شد
داشتم از حال میرفتم
که یهو یلدا گفت روقله (رقیه)
همه دویدن سمت من
مامان :وای خاک تو سرم😱 باز فشارش افتاد مادر بمیره براش
بچهام از وقتی حسین رفته افت فشارش بیشتر شده
زینب: مادر من هیچیم نیست 😢
الان میبرمش دکتر
سید ماشین روش کن..
📝 #ادامـــــهدارد ...
#نویسنـــــده⇩↯⇩
✍ بانو............ش
══🍃💚🍃══════
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال👇👇
🆔 @Zahrahp
http://eitaa.com/joinchat/2033647630C22e0467286