🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 ولَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ
🍃 و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب میشود آتش شما را فرا گیرد؛ و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت؛ و یاری نمیشوید!
#سوره_هود_آیه_۱۱۳
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩
✍ من نيز در پوست خود نمیگنجم.، گمشدهای دارم و خويشتن را در قفس محبوس میبينم و میخواهم از قفس به در آيم؛ سيمهای خاردار مانعند.
☑️ من از دنيای ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم میدارد متنفرم.
#همت_دلها
#شهیـد_محمــدابراهیم_همـــت 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔶﷽🔶
#بر_باݪ_سخـــــن
♦️جنگیدن در راه خدا شیرین است و #شهادت به مراتب شیرین تر.
🔻شهادت فوز عظیمی است که افراد بشر و خاکی از درک آن عاجزند و آنان که رفتند و با روی خونی به حق و اصل گردیدند لذت این امر عظیم را میدانند.
#شهیـــد_داوود_احمــدیبیغـش 🌺
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_نــود_و_یکــم۹۱ 👈این داستان⇦《 تنهایم نگذار 》 ــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_نــود_و_دوم۹۲
👈این داستان⇦《 نت برداری 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎امتحانات آخر سال هم تموم شد ... دلم پر میکشید برای مشهد و امام رضا ... تا رسیدن به مشهد، دل توی دلم نبود...❤️😍
🔹مهمانیها و دورهمیها شروع شد ... خونه مادربزرگ پر شده بود از صدای بچهها ... هر چند به زحمت ۱۵ نفر آدم... توی خونه جا میشدیم ... اما برای من ... اوقات فوقالعادهای بود ... اون خونه بوی مادربزرگم رو میداد ... و قدم به قدمش خاطره بود ...🍃✨
بهترین بخش ... رفتن سعید به خونه خاله معصومه بود ... و اینکه پدرم جرات نمیکرد جلوی دایی محمد چیزی بهم بگه... رابطه پدرم با دایی ابراهیم بهتر بود ... اما دایی ابراهیم هم حرمت زیادی برای دایی محمد قائل بود ... و همه چیز دست به دست هم میداد ... و علیرغم اون همه شلوغی و کار ... مشهد، بهشت من میشد ...✨🌺🍃
🌙شب، خونه دایی محسن دعوت بودیم ... وسط شلوغی ... یهو من رو کشید کنار ...
- راستی مهران ... رفته بودم حرم ... نزدیک حرم، پرده پناهیان رو دیدم ... فردا بعد از ظهر سخنرانی داره ...
گل از گلم شکفت ...😍
جدی؟ ... مطمئنی خودشه❓...
🔸نمیدونم ... ولی چون چند بار اسمش رو ازت شنیده بودم با دیدن پرده ... یهو یاد تو افتادم ... گفتم بهت بگم اگه خواستی بری ...
محور صحبت درباره "جوانان، خدا و رابطه انسان و خدا " بود... سعید، واکمنم رو شکسته بود ... هر چند سعی میکردم تند نت برداری📝 کنم ... اما آخر سر هم مجبور شدم فقط قسمتهای مهمش رو بنویسم ... بعد از سخنرانی رفتم حرم ... حدود ساعت 8 بود که رسیدم خونه ...✨
دایی محمد، بچهها رو برده بود بیرون ... منم از فرصت و سکوت خونه استفاده کردم ... بدون اینکه شام بخورم، سریع رفتم یه گوشه ... و سعی کردم هر چی توی ذهنم مونده رو بنویسم 📝... سرم رو آوردم بالا ... دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده ...😳
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
🎇 تصویر بـــــاز شود 👆👆 《 #جواب_نامه 》 #شهیـــد_دکترقاسم_صادقـــــی ⭕️با ما همراه باشید با روایات
✨﷽✨
#کرامـــات_شهـــــــدا
《 #جواب_نامه 》
♻️ شهید دکتر قاسم صادقی از منتظرین واقعی حضرت بقیة الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) محسوب میشد.
🔴 گاهی که مشکلی یا سؤالی برایش پیش میآمد، آن را روی کاغذی مینوشت و به نماز میایستاد. بعد از اتمام نماز، جواب سؤال خود را بر آن کاغذ نوشته مییافت.
راوی 👈 دوست شهید
#شهیـــد_دکترقاسم_صادقـــــی 🌺
📚 منبع⇦روایت عشق، سیمین وهاب زاده مرتضوی، ص۵۴
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
💓﷽💓
#دلنــوشتـــــہ
|•"یازینــب" گفت وقتی افتاد حسیـــن•|
|•"زینب زینب" گفت و جان داد حسین•|
|•حتّـی نگذاشـــت تا که تنـــــها بــــرود•|
|•با او ســر ِ خویش را فرستاد حسیــن•|
♥ از عمق وجود مسرورم که تو برای دفاع از زینب حسین رفتی، محرمهایی که شریک نفس کشیدنت بودم میدیم که چه سوز و گدازی در سینه داری😔
|~• نمیدانم کـی؟!
|~• نمیدانم کجا؟!
|~• و نمیدانم در چه ماه و سال و ساعتی دوباره تو خواهی آمد؟!
|•° ایمان دارم به ظهور منتقم
|•° و ایمان دارم به رجعت شما شهیدان به همراه ایشان..
دلنوشته 👈 همسر شهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیـد_صـادق_عدالــت_اکبری 🌺
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی و دخترشان زینب السادات حسینی •┈┈┈••✾•🔸
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_نهم
《 غذای مشترک 》
🖇اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم ... من همیشه از ازدواج کردن💞 میترسیدم و فراری بودم ... برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در میرفتم ...
♨️ بالاخره یکی از معیارسنجهای دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود ... هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم ... از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس میریخت ...😬
🍜🍲غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت ... بوی غذا کل خونه رو برداشته بود ... از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید ...♨️
- به به، دستت درد نکنه ... عجب بویی راه انداختی ...😋
🔸با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانهای به خودم گرفتم ... انگار فتحالفتوح کرده بودم ... رفتم سر خورشت ... درش رو برداشتم ... آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود ... قاشق رو کردم توش بچشم که ...😱
▫️نفسم بند اومد ... نه به اون ژست گرفتنهام ... نه به این مزه ... اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ...😞
گریه ام گرفت😭 ... خاک بر سرت هانیه ... مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر ... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد ...
🍃✨خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ ... پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت ...
- کمک می خوای هانیه خانم⁉️ ...
💠با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم ... قاشق توی یه دست ... در قابلمه توی دست دیگه ... همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود ...
🔹با بغض گفتم ... نه علی آقا ... برو بشین الان سفره رو می اندازم ...
😒یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ...
- کاری داری علی جان؟ ... چیزی میخوای برات بیارم؟ ... با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن ... شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت ...😔
- حالت خوبه❓ ...
- آره، چطور مگه❓ ...
- شبیه آدمی هستی که میخواد گریه کنه😢 ...
🔹به زحمت خودم رو کنترل میکردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه❓ ...
▫️تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... چیزی شده❓ ...
🔸به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ...😱
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1