شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_چهلوهشتم
《 کیش و مات 》
🖇دستهاش شل و من رو ول کرد … چرخیدم سمتش …صورتش بهم ریخته بود …
🔻چرا اینطوری شدی؟ …سریع به خودش اومد … خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت …
🔹ای بابا … از کی تا حالا بزرگتر واسه کوچیکتر شربت میاره … شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره … از صبح تا حالا زحمت کشیدی …رفت سمت گاز …
🔸راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم … برنامه ناهار چیه؟… بقیهاش با من …دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست … هنوز نمیتونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه … شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم …
💢خیلی جای بدیه؟ …
– کجا؟ …
– سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده …
– نه … شایدم … نمیدونم …دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم …
🍀توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده … این جوابهای بریده بریده جواب من نیست …چشم هاش دو دو زد … انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه… اصلا نمیفهمیدم چه خبره …
🔻زینب؟ … چرا اینطوری شدی؟ … من که …پرید وسط حرفم … دونههای درشت اشک از چشمش سرازیر شد …
▫️به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو … همون حرفی که بار اول گفتم … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم … نه سومیش، نه چهارمیش … نه اولیش … تا برنگردی من هیچ جا نمیرم …اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون… اون رفت توی اتاق … من، کیش و مات … وسط آشپزخونه …
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
۲۶ فروردین ۱۳۹۸
✨﷽✨
#بر_بال_سخـــــن
🔴 #عمامه_انقلابی
این عمامهها تبلیغ یک فرد نیست
ولی تبلیغ یک مرام و مسلک است!
سلبریتیها
تبلیغ چهره خود را میکنند
و طلاب تبلیغ دین خدا را!
#سیل
#عمامه_انقلابی
#جهاد_ادامه_دارد
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
۲۶ فروردین ۱۳۹۸
۲۶ فروردین ۱۳۹۸
۲۶ فروردین ۱۳۹۸
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
🍃 هم آنان که همواره خداوند را در حال ایستادن و نشستن و خوابیدن یاد کرده [و قلباً مورد توجه قرار میدهند]، و پیوسته در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه میکنند، [و از عمق دل میگویند پروردگارا! این [جهانِ با عظمت] را بیهوده نیافریدی، تو [از هر عیب و نقصی] پاک و منزّهی، ما را از عذاب آتش نگاه دار !
#سوره_آلعمران_آیه_۱۹۱
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
۲۷ فروردین ۱۳۹۸
۲۷ فروردین ۱۳۹۸
۲۷ فروردین ۱۳۹۸
✨﷽✨
#سیره_شهیـــــد
💢 ﻣﺤﺴﻦ ﭘﺴﺮ ﭼﺸﻢﭘﺎﮎ ﻭ ﻧﺠﯿﺒﯽ ﺑﻮﺩ. او ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺩﻟﺴﻮﺯ ﺑﻮﺩ. ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﯼ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﭼﻬﺮﻩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﯽﺷﻤﺮﺩ. ﻫﺮﮔﺰ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍﻩ ﻧﻤﯽ ﺭﻓﺖ. ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﻮﻣﻦ، ﺍﻫﻞ ﺩﻋﺎ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ.
🔻ﭘﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ(ﻉ) ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺼﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺖ، محسن میﮔﻔﺖ «ﺍﮔﺮ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺣﺮﯾﻢ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ (ﻉ) ﺩﻓﺎﻉ ﻧﮑﻨﯿﻢ، ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ؟
🔺فرزندم ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺒﻮﺩ، ﭘﺴﺮﻡ ﻭﻗﻒ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ (ﻉ) ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﺮﯾﻢ ﻭﻻﯾﺖ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ.
راوی 👈 مادر شهید
▫️ مدافـــع حــــرم ▫️
#شهیــد_محســـــن_کمالـــــی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
۲۷ فروردین ۱۳۹۸
✨﷽✨
#سیره_شهیـــــد
🔷 او هیچ گاه از مأموریتهای سخت کنار نمیکشید و همیشه آماده مأموریت بود.
🔹او در ورزش کوهنوردی توان بالایی داشت و همیشه در همه لحظات با لبخند جلو میآمد و خاطرات زیبایی برای بچهها به یادگار گذاشته است.
راوی 👈 دوست شهید
♿️ جانباز دفاع مقدس
▫️ مدافـــع حــــرم ▫️
#شهید_علیرضا_صفرپور_جاجرمی🌷
《ســــالروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
۲۷ فروردین ۱۳۹۸
۲۷ فروردین ۱۳۹۸
شـھیـــــــدانــــــہ
✨﷽✨
🔰 لوح | حرکت امداد به سیلزدگان درسِ شهدا به ما است
🔻 رهبرانقلاب:
🔹️ همین حرکتی که شما در امداد به سیلزدگان میبینید، این آموزش شهدای ما است؛ این یک پدیدهی مهمّی است.
🌷 #جوانهای_عزیز!
اغلب شماها جوانید آن روزها را ندیدهاید. در دههی شصت، در دوران دفاع مقدّس همینجور جوانها با شوق و ذوق حرکت میکردند، #فداکارانه میرفتند.
🔺️ این #درس_شهدای_ما است. ۹۸/۱/۲۶
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
۲۷ فروردین ۱۳۹۸
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوبیستوهشت 👈این داستان⇦《 دربست، مردونه 》 ـــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوبیستونه
👈این داستان⇦《 به من بگو 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎نمیدونستم کاری که میکنم درسته یا نه ... یا اگه درسته تا چه حد درسته ... اما این تنها فکری بود که به ذهنم میرسید ...
🖥⌨سیستم رو خریدم و با سعید رفتیم دنبال ارتقای کارت گرافیک و ...
تقریبا کل پولی رو که از ۲ تا شاگرد اولم ... موسسه پیش پیش بهم داده بود ... رفت ... ولی ارزشش رو داشت ... اصلا فکر نمیکردم اینقدر خوشحال بشه ... حتی اگر هیچ فایده دیگهای نداشت ... این یه قدم بود ... و اهداف بزرگ ... گاه با قدمهای ساده و کوچک به نتیجه میرسه ...🍃✨
رفیقهاش رو میآورد ... منم تا جایی که میشد چیزی میخریدم ... غذا رو هم مهمون خودم ... یا از بیرون چیزی میگرفتم ... یا یه چیز ساده دور همی درست میکردم ...🍜🍝
🔸سعی میکردم تا جایی که بشه ... مال و پول اونها از گلوی سعید پایین نره ... چیزی به روی خودم نمیآوردم ... ولی از درون داغون بودم ...😔
🔹نماز مغرب تموم شده بود ... که سعید با عجله اومد توی اتاق مامان ...
مهران ... کامران بدجور زرد کرده ...
🔻سرم رو آوردم بالا ...
واسه چی؟ ...
هیچی ... اون روز برگشت گفت ... باغ، پارتی مختلط داشتن و ... بساطِ ... الان که دید داشتی وضو میگرفتی... بد رقم بریده ...😳
💢دوباره سرم رو انداختم پایین ... چشم روی تسبیح و مهرم ... و سعی میکردم آرامشم رو حفظ کنم ...
💠خیلیها قپی خیلی چیزها رو میان ... فکر میکنن خالی بندیها به ژست و کلاس مردونهشون اضافه میکنه ... ولی بیشترش الکیه ... چون مد شده این چیزها باکلاس باشه میگن ... ولی طبل تو خیالین ... حتی ممکنه یه کاری رو خودشون نکنن ... ولی بقیه رو تحریک کنن که انجام بدن... خیلی چیزها رو باید نشنیده گرفت ...
▫️سعید از در رفت بیرون ... من با چشمهای پر اشک😭، سجده... نمیدونستم کاری که میکنم درسته یا نه ... توی دلم آتشی به پا بود ... که تمام وجودم رو آتش🔥 میزد ...
🍃خدایا ... به دادم برس ... احدی رو ندارم که دستم رو بگیره ... کمکم کن ... بهم بگو کارم درسته ... بگو دارم جاده رو درست میرم ...🍃✨
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
۲۷ فروردین ۱۳۹۸