✨﷽✨
#بر_باݪ_سخـــــن
💢 شهید چادرم را در دست گرفت و گفت به خاطر این چادرت میروم تا این چادر محکمتر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند.
🔻گفت: من میروم ولی رسالت زینبی به دوش شما است.
راوی 👈 همسر شهید
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_سعیـــــد_مسافـــــر🌹🍃
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدونوزده 👈این داستان⇦《 مارگیر 》 ــــــــــــــــــــــــ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــ_صدوبیست
👈این داستان⇦《 مرغ عشق؟... 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎اول باور نمیکردن ... آخر در کیسه رو باز کردم و گفتم ... خوب بیاید نگاه کنید ... این که دیگه این همه سر به سر گذاشتن نداره ...😳
🔹کیسه رو از دستم گرفت ... تا توش رو نگاه کرد ... برق از سرش پرید⚡️ ...
- بچه ها راست میگه ... ماره ... زنده هم هست ...
🔸یکیشون دستکش دستش کرد ... و مار رو از توی کیسه در آورد ... و بعد خیلی جدی به ما دو تا نگاه کرد ...👀
🔹- این مار رو کی بهتون فروخته؟ ... این مار نه تنها مار آبی نیست ... که خیلی هم سمیه ... گرفتنش هم حرفهای میخواد ... کار راحتی نیست ...
🔸سعید بدجور رنگش پریده بود ...
- ولی توی این چند روز ... هر چی بهش دست زدم و هر کاریش کردم ... خیلی آروم بود ...😳
🔹خدا به پدر و مادرت رحم کرده ... مگه مار ... مرغ عشقه ... که به جای حیوون خونگی خریدی بردیش؟ ...🐍
🔸رو کرد به همکارش ...
مورد رو به ۱۱۰ اطلاع بده ... باید پیگیری کنن ... معلوم نیست طرف به چند نفر دیگه مار فروخته ... یا ممکنه بفروشه .
🔹سعید، من رو کشید کنار ...
- مهران من دیگه نیستم ... اگه پای خودم گیر بیوفته چی❓...
💔دلم ریخت ...مگه دروغ گفتی یکی بهت فروخته؟ ...
نه به قرآن ...
قسم نخور ... من محکم کنارتم و هوات رو دارم ... تو هم الکی نترس ...
🚨خیلی سریع ... سر و کله پلیس پیدا شد ...
۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
🎉سرزمين مكــــه هم در ناز شد
🎊از حرا درهاى رحمـــت باز شد
🎉روز ميـــــــلاد كـــــلامالله شـد
🎊مصطفى امروز رسول الله شد
🌾🌸اَللّهُمَ
🌾🌸صَلَّ
🌾🌸عَلی
🌾🌸مُحَمَّدٍ
🌾🌸وَآلِ
🌾🌸 مُحَمَّد
🌾🌸وَعَجِّل
🌾🌸فَرَجَهُم
🌾🌸وَ اَهلِک
🌾🌸عَدُوَّهُم...
🌾🌸 اَللّهُــــمَّ
🌾🌸عَجـِّل لِوَلیِّکَ
🌾🌸الفَـرَج
🌸عیدبزرگ مبعث مبارک باد🌸
🌸زندگیتون مُحَمَّدی🌸
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#برگـــــے_از_خاطراٺ
💢 آقاجواد یه اخلاقی داشت که از روح بزرگش نشأت میگرفت.
🔹جاهایی که باهاش بودم گه گاه میدیدم کسی دست نیاز به سمتش دراز میکنه، دست خالی بر نمیگشت.
🔸یک بار در بازار کربلا غذا خوردیم که شخصی آمد و گفت من گشنه هستم و او همهی آنچه برای خودمان سفارش داده بود، بدون کاستی برایش سفارش داد.
🔹بهش گفتم آخه تو از کجا میدونی یارو فیلم بازی نمیکنه؟
🔸گفت: من به فیلمش کاری ندارم. مگه وقتی ما از خدا چیزی میخواهیم، او نگاه میکنه که ما لیاقتش را داریم یا نه؟ خدا کریمه و به کرمش میبخشه نه لیاقت ما.
🔻- تمام محاسباتم از دنیا به هم ریخت...
راوى 👈 دوست شهید
🔹فرمانده والامقام🔹
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_جوادعلـــــی_حسناوی🌹🍃
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
#بر_باݪ_سخـــــن
💠 روسیاهم که با ۲۵ سال سن نتوانستم تو رابطه عبد و معبودی اونجوری که باید و شاید وظیفه عبد را به نحو شایسته و بایسته انجام بدم.
🔸 تیپ فاطمیون 🔸
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیـد_مهـــــدی_صابـــــری🌹🍃
《ســــالــــروزولادتــــــــ》
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
﷽
#رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز
#زندگے_نامه
شهید سیدعلی حسینی
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ ••
🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸
#قسمت_سیوششم
《 اشباح سیاه 》
🖇حالم خراب بود … میرفتم توی آشپزخونه … بدون اینکه بفهمم ساعتها فقط به در و دیوار نگاه میکردم … قاطی کرده بودم … پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت …🔥
🔹برعکس همیشه، یهو بیخبر اومد دم در … بهانهاش دیدن بچهها بود … اما چشمش توی خونه میچرخید … تا نزدیک شام هم خونه ما موند … آخر صداش در اومد …😮
🔸این شوهر بیمبالات تو … هیچ وقت خونه نیست …
🔻به زحمت بغضم رو کنترل کردم …
▫️برگشته جبهه …
🍀حالتش عوض شد … سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره… دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه …چهرهاش خیلی توی هم بود … یه لحظه توی طاق در ایستاد …😖
🔹اگر تلفنی باهاش حرف زدی … بگو بابام گفت … حلالم کن بچه سید … خیلی بهت بد کردم …
🔸دیگه رسما داشتم دیوونه میشدم … شدم اسپند روی آتیش🔥 … شب از شدت فشار عصبی خوابم نمیبرد …
🍃اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد … خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند،👽 ریخته بودن سر علی … هر کدوم یه تیکه از بدنش رو میکند و میبرد …
🔻از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت … سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونهمون … بابام هنوز خونه بود … مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد… بچهها رو گذاشتم اونجا … حالم طبیعی نبود …چرخیدم سمت پدرم…
🔻باید برم … امانتیهای سید … همهشون بچه سید …🍀
✨و سریع و بیخداحافظی چرخیدم سمت در … مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید …
▫️چه کار می کنی هانیه❓ … چت شده❓ …
💢نفس برای حرف زدن نداشتم … برای اولین بار توی کل عمرم… پدرم پشتم ایستاد … اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون …
💠برو … و من رفتم ..
✍ ادامه دارد ...
•┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
#ارسال_انٺقاداٺ_و_پیشنهاداٺ_به
#آیدی_خادم_کانال🔰
👉 @MODAFEH14
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
✨﷽✨
بخشی از #زندگینامـــــہ
🍀 شهید هادی شریفی عضو تیپ زرهی ۲۰ رمضان در ۳۰ شهریور ۱۳۶۱ در شهر قم متولد میشود و در تاریخ ۲۷ بهمن ۹۴ برای نبرد با جبههی کفر عازم سوریه میشود و در تاریخ ۱۴ فروردین ماه ۹۵ در نبرد گروههای تکفیری در منطقه خانطومان سوریه مفقود میشود و در تاریخ ۵ مرداد ماه خبر شهادت ایشان به قطعیت میرسد، پیکر مطهر این شهید بزرگوار به وطن باز نگشته است
🌹شهیدان ، عشق مدیون شماست
🍃هرچه ما داریم از خون شماست
🌹ای شقایـــــقها و ای آلالههـــــا
🍃دیدگانم دشت مفتون شماست
▒ مدافـــع حــــرم ▒
#شهیــد_هـــــادی_شریفـــــی🌹🍃
《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅
#کلام_نور
🌺 هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَىٰ أَجَلًا وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ
🍃 ﺍﻭﺳﺖ ﺧﺪﺍﻳﻰ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﮔِﻠﻰ ﺁﻓﺮﻳﺪ، ﭘﺲ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﺟﻞ ﻭ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻛﺲ ﻣﻌﻴﻦ ﻛﺮﺩ، ﻭ ﺍﺟﻠﻰ ﻛﻪ ﻣﻌﻴﻦ ﻭ ﻣﻌﻠﻮم ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﺳﺖ، ﺑﺎﺯ ﺷﻤﺎ ﺷﻚ ﺩﺭ ﺁﻳﺎﺕ ﺍﻭ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﺪ.
#سوره_انعام_آیه_۲
____✨🌹✨____
🆔 @shahidane1