eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 لَا خَيْرَ فِي كَثِيرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ ۚ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَٰلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا 🍃 در بسیاری از رازگویی های آنان خیری نیست، جز کسی که [از طریق رازگویی] به صدقه یا کار نیک یا اصلاح بین مردم فرمان دهد، و هرکه برای طلب خشنودی خداوند چنین کند به زودی پاداش بزرگی به او خواهیم داد. #سوره_نساء_آیه_۱۱۴ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 🌺 بغض بهار را; مقدم بارانیت شفاست… ای گل ظهور کن تو نباشی بهار نیست…🍃✨ ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا ✨هر روز روز شماست ڪـــــاش بودیــد ...💔 #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
💫﷽💫 #بر_باݪ_اندیشـــــہ‌ها ☘خدایـــــا... ➣مرا بخاطر گناهانی که در طول روز با هزاران قدرت عقل توجیهشان می‌کنم؛ ببخش..✨ ❣فرمانده قلبـــــها❣ #شهیـد_مصطفـــی_چمـــــران 🌺 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌹🍃🍃 #بــــــر_بــــاݪ_سخــــــن 🔶🔹خدایا به بزرگی چیزهایی که داده ای آگاه و راضی ام کن تا کوچکی آن چیزهایی که ندارم آرامشم را برهم نزند🔸🔷 √مدافــــع‌حــــــرمــ #شهیــــدعلیــــرضانــــورے🌹🍃 《سالروزشھادتــــــ》 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
#سیــــــره_شھیــــــــــد↯↯↯ ❣~~همیشه قبل از خواب، #قرآن می‌خواند و هروقت پدر و مادرش را می‌دید دست‌شان را می‌بوسید. قانع بود و از تجمل فرار می کرد. از نیازمندان دستگیری می‌کرد و خیلی هم شجاع بود...‌!🌸💛 راوے👈همســــرشھیــــــد مدافــــــع‌حــــــرمــ #شهیــــدسجــــادطاهــرنیــــا ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوپنج 👈این داستان⇦《 عناصر آزاد 》 ــــــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 برده 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎به زحمت، خودش رو کنترل کرد ... - نه من که طبیعی بودم ... ولی راست می‌گید ... شاید طراحش خورده بوده ...🍷🍷 و اشکان ول کن نبود ... احتمالا اولش حسابی خورده ... پشت سرش هم حسابی ... خورده ... آخه اونجا هر کی یه اشتباه کوچیک کنه ... به شکر خوردن می‌اندازنش ...😂 🔹آره احتمالا تو هم اونجا بودی ... داشتی کنار طرف، شکر می‌خوردی ... تا یه چی میشه اونجا این طوری ... اونجا اینطوری ... تو تا حالا پات رو از حوزه استحفاضیه استان بیرون گذاشتی❓ ... کنترل اوضاع، حسابی داشت از دستش خارج می‌شد ... دو بار با خودکار زد روی میز ... - بسه دیگه ... ساکت ... تا مودبانه ازتون می‌خوام ... حواستون جمع باشه ...😐 و بعد رو کرد به من و خندید ...😄 - تو هم مخی هستی‌ها ... اشتباهی ایران به دنیا اومدی... باید * به دنیا می‌اومدی ... 🔻محکم زل زدم توی چشماش ... شما رو نمی‌دونم ... ولی من از نسل اون ایرانی‌هایی هستم که وقتی صدام دکل نفتی * رو زد ... و همه دنیا گفتن فقط بزرگ‌ترین مهندس‌های امریکایی می‌تونن اون فاجعه رو مهار کنن ...💥🔥 🔸یه گروه کارگر ایرانی رفتن جمعش کردن ... ایرانی اگر ایرانی باشه ... یه موی کارگر بی‌سوادش شرف داره به هیکل هر چی خارجیه ... برده روحش آزاده، جسمش در بند ...⛓⛓ 🔻اما ما مثل احمق‌ها ... درگیر بردگی فکری شدیم ... برده فکری ... دیر یا زود خودش ... با دست خودش ... به دست و پای خودش غل و زنجیر می بنده ...⛓ 🔹کلاس یه لحظه کپ کرد ... اون مهران آرام و مودب ... که حرمت بداخلاق‌ترین دبیرها رو حفظ می‌کرد ... جلوی اون ایستاده بود ...😳 🍃سکوت کلاس شکست ... صدای سوت و تشویق بچه‌ها بلند شد ... و ورق برگشت ... از اون به بعد هر بار که حرفی می‌زد ... چشم بچه‌ها👀 برمی‌گشت روی من ... 🔻تایید می‌کنم یا رد می‌کنم یا سکوت می‌کنم ... و سکوت به معنای این بود که رد شد ... اما دلیلی نمی‌بینم حرفی بزنم ... جای ما با هم ... عوض شده بود ... و من هم صادقانه ... اگر نقدی که می‌کرد، صحیح بود ... می‌پذیرفتم ... و اگر درباره موضوع، اطلاعاتم کم بود ... با صراحت می‌گفتم ... باید در موردش تحقیق کنم ...✨🍃 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔷 ﷽ 🔷 #روز_پدر_و_جای_خالی_بابا 💔 فرزندانی که در روز پدر هدیه‌هایشان را به گلزار شهدا میبرند؛ 🌺روز پدر به طور خاص متعلق به کودکان و فرزندانی‌ست که پدرانشان در راه عزت و سرافرازی اسلام جانشان را فدا کردند و جز قاب و عکس و خاطره‌ای از آنان چیزی نمانده است. #پدران_آسمانـــــی #نازدانه‌های_شهـــــدا ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🍃﷽🍃 #فــــرازےازوصیتنــــامــہ⇩↯⇩ ✍ خواستم قلم به دست گیرم در خود آن توانایی را ندیدم، خواستم وصیتی کنم دیدم که وصیتها را کردند، خواستم حرفی بزنم دیدم تمام حرفها و سفارشها را کردند رفتند. ولی بر حسب تکلیف شروع خواهم کرد. ✨💫✨💫✨💫✨ 💢 ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع) در محراب شهید شد و مبادا در حال بی‌تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین (ع) و با هدف شهید شدن جان شیرین خود را نثار دین و اسلام کرد. #شهیـد_میرهاشـــــم_مالجـــــو 🌺 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨ ﷽ ✨ ✨🌹✨ 🍃بچـه‌ها تحویـــــل سـال یــادش بخیـــــر شلمچـــــه چیـــــده بودیـم تو سفـــره سربنــد و یـک سرنیـــــــزه ✨🌹✨ 🍃بچـه‌ها خیلی گشتـــــن تو جبهه سیـــــب نداشتیم بجای سیـــــب تو سفـــــره کمپوتـــــش و گذاشتیـــــم ✨🌹✨ 🍃تو اون سفره گذاشتیم یه کاسه سکـــــه و سنــگ سمبـــــه به جای سنجــــد یـه سفـــــره‌ی رنگارنـــــگ ✨🌹✨ 🍃اما یه سیـــن کم اومد همـــــه تو فکـــــری رفتیم مصمـــــم و بـــــا خنـــــده همــه یکصـــــدا گفتیـــــم ✨🌹✨ 🍃به جای هفتمین سیـــن تو سفره "ســـــر" میذاریم ســـــر کمـه، هر چی داریم پــای رهبــــــــــر می‌ذاریم ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 آمدی جانم به قربانت 》 🖇شلوغی‌ها به شدت به دانشگاه‌ها کشیده شده بود ... اونقدر که اوضاع به هم ریخته بود که نفهمیدن یه زندانی سیاسی برگشته دانشگاه ... منم از فرصت استفاده کردم... با قدرت و تمام توان درس می‌خوندم ... 📚 ترم آخرم و تموم شدن درسم ... با فرار شاه و آزادی تمام زندانی‌های سیاسی همزمان شد ... 🍀 🔸التهاب مبارزه اون روزها ... شیرینی فرار شاه ... با آزادی علی همراه شده بود ...🌺🍃 صدای زنگ🛎 در بلند شد ... در رو که باز کردم ... علی بود ... 🔻علی 26 ساله من ... مثل یه مرد چهل ساله شده بود ... چهره شکسته ... بدن پوست به استخوان چسبیده ... با موهایی که می‌شد تارهای سفید رو بین شون دید ... و پایی که می‌لنگید ... 😔 🔸زینب یک سال و نیمه بود که علی رو بردن ... و مریم هرگز پدرش رو ندیده بود ... حالا زینبم داشت وارد هفت سال می‌شد و سن مدرسه رفتنش شده بود ... و مریم به شدت با علی غریبی می‌کرد ... می‌ترسید به پدرش نزدیک بشه و پشت زینب قایم شده بود ...🙁 🔹من اصلا توی حال و هوای خودم نبودم ... نمی‌فهمیدم باید چه کار کنم ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... 😐🙃 دست مریم و زینب رو گرفتم و آوردم جلو ... 🔻- بچه ها بیاید ... یادتونه از بابا براتون تعریف می‌کردم ... ببینید ... بابا اومده ... بابایی برگشته خونه ...✨ 🔸علی با چشم های سرخ، تا یه ساعت پیش حتی نمی‌دونست بچه دوم مون دختره ... خیلی آروم دستش رو آورد سمت مریم ... مریم خودش رو جمع کرد و دستش رو از توی دست علی کشید ... چرخیدم سمت مریم ...😳 - مریم مامان ... بابایی اومده ...🍃 🔹علی با سر بهم اشاره کرد ولش کنم ... چشم‌ها و لب‌هاش می‌لرزید ... دیگه نمی‌تونستم اون صحنه رو ببینم ... چشم هام آتش گرفته بود و قدرتی برای کنترل اشک‌هام نداشتم ... صورتم رو چرخوندم و بلند شدم ...😭 - میرم برات شربت بیارم علی جان ...🍹 🔹چند قدم دور نشده بودم ... که یهو بغض زینبم شکست😭 و خودش رو پرت کرد توی بغل علی ... بغض علی هم شکست ... محکم زینب رو بغل کرده بود و بی امان گریه می‌کرد ... 😭 🔸من پای در آشپزخونه ... زینب توی بغل علی ... و مریم غریبی کنان ... شادترین لحظات اون سال‌هام ... به سخت‌ترین شکل می‌گذشت ... ⚡️ 🔻بدترین لحظه، زمانی بود که صدای در دوباره بلند شد ... پدر و مادر علی، سریع خودشون رو رسونده بودن ... مادرش با اشتیاق و شتاب ... علی گویان ... دوید داخل ... تا چشمش به علی افتاد از هوش رفت ... علی من، پیر شده بود ...😔😭 ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•۷ 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #بهارانـــــہ 🌸به استقبال بهار می‌رویم، در حالیکه ➣نه مثل یمن زیر بمباران دشمنیم ➣نه مثل غزه، در خاک و خون ➣نه مثل سوریه و عراق، داعش زده ➣نه مثل افغانستان، گرفتار طالبان ➣نه مثل پاریس، وحشت‌زده ... 🌹و این همه را مدیون شهدا و مدافعان حرمیم که خون دادند تا ما در آرامش بمانیم...🍃✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1