eitaa logo
شـھیـــــــدانــــــہ
1.2هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم تبلیغات ارزان در کانال های ما😍😍 مجموعه کانالای مذهبی ناب👌👌 💠 تعرفه تبلیغات 👇 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 http://eitaa.com/joinchat/2155085856Cb60502bb59 🍂 🍂 🌸🌷🌸اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈سردار‌ مــدافـــع حـــرم🔻 #شهیــد_رضـــــا_مراثـــــی🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 و قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ 🍃 پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند!» #سوره_غافر_آیه_۶۰ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 خودت گفتے وعده در بهــار اسٺ بهار آمد دلـــــم در انتــــظار اسٺ بهار هر ڪسے عید اسٺ و نوروز بهار عاشقـــــان دیدار یــــار اسٺ ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا در نقطه‌ای از زمین حتی نهال‌ها هم دست بلند کرده‌اند و ستاره می‌چینند ▫️شهید علی سیفی #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ ابریترین هواست دلـم بی هوای تو دل را سپرده‌ام به دلِ مبتـــــلای تو هر روز می‌روم به مسیـــر همیشگی آنجا که مانده است به جا ردپای تو #شهید_میثـــــم_علیجانی🌷 ●شهادت ۱۳۹۶ مرز سیلوانا ●لشکر عملیاتی۲۵ کربلای مازندران ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 💠 صادق عاشق خدا بود. ارادت خاصی به اهل بيت(ع) داشت. ▫️صادق ذره‌ای به مادیات ارزش قائل نبود فقط در حدی به دنبال مادیات بود که معاش عادی زندگی‌اش را تأمین کند و تا لحظه مرگ مادیات نتوانست صادق را به سمت خود بکشاند. راوی 👈 همسر شهید ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ 🌷 《ســــالروز ولادتـــــ》🎊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #فرازے‌از‌وصیتـــــنامہ ✍ مُردن مؤمن باید مردن خدایی باشد انسان وقتی می‌میرد باید طوری زندگی کرده باشد که نه از کسی آزار ببیند و نه به کسی آزار برساند و مردم از او راضی باشند.. ●تاریخ شهادت⇦۱۳۶۶/۰۲/۰۲ ●محل شهـادت⇦ ماووت عراق 🔹سردار والامقام🔹 #شهیــد_حاج‌حسیـــن_بصیـــــر🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #فرازے‌ازوصيتـــــنامہ ✍ خدايا! به تو شکايت می‌آورم از کسانی که خود را مسلمان می‌دانند لکن همانند کوفيان امام را نمی‌شناسند ▫️خدايا به تو شکايت می‌کنم از کسانی که خود را مسلمان تصور می‌کنند در حالی که ذره‌ای از ثواب و پاداش و وعده داده شده تو را باور ندارند ▫️خدايا شکايت می‌کنم از کسانی که قرآن، کتاب پاک تو را می‌خوانند اما به گفته‌هايش اعتماد نمی‌کنند. قرآن تو را تلاوت می‌کنند اما حق و باطل را جدا نمی‌کنند. قرآن را می‌شنوند لکن به جان و گوش نمی‌کنند و آيات قرآن را نازل می‌فروشند . . . #شهیـد_میرهــادی_خوشنویــس🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسی‌وچهار 👈این داستان⇦《 والله خیر حافظا 》 ــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 جذام...!!! 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎به هر طریقی بود ... بالاخره برنامه معرفی تموم شد ... منم که از ساعت ۲ بیدار بودم ... تکیه دادم به پشتی صندلی و چشم‌هام رو بستم ... هنوز چشم‌هام گرم نشده بود ... که یه سی دی ضرب دار و بکوب گذاشتن ... صداش رو چنان بلند کردن که حس می‌کردم مغزم داره جزغاله میشه ... و کمتر از ده دقیقه بعد یکی از پسرها داد زد ... 🔹بابا یکی بیاد وسط ... این طوری حال نمیده ... و چند تا از دختر، پسرها اومدن وسط ... 🔸دوباره چشمها رو بستم ... اما این بار، نه برای خوابیدن ... حالم اصلا خوب نبود ... 🔻وسط اون موسیقی بلند ... وسط سر و صدای اونها ... بغض راه گلوم رو گرفته بود ... و درگیری و معرکه‌ای که قبل از سوار شدن به اتوبوس توی وجودم بود ... با شدت چند برابر به سراغم برگشته بود ... 🍃✨خدایا ... من رو کجا فرستادی؟ ... داره قلبم میاد توی دهنم... کمکم کن ... من ... تک و تنها ... در حالی که حتی نمی‌دونم باید چی کار کنم؟ ... چی بگم؟ ... چه طوری بگم؟ ... اصلا ... تو، من رو فرستادی اینجا❓ ... ▫️چشم‌های خیس و داغم بسته بود ... که یهو حس کردم آتش گداخته‌ای🔥☄ به بازوم نزدیک شد ... فلز داغی که از شدت حرارت، داشت ذوب می‌شد ... ⚡️از جا پریدم و ناخودآگاه خودم رو کشیدم کنار ... دستش روی هوا موند ... مات و مبهوت زل زد بهم ...😳 💠جذام که ندارم این طوری ترسیدی بهت دست بزنم ... صدات کردم نشنیدی ... می‌خواستم بگم تخمه بردار ... پلاستیک رو رد کن بره جلو ... 💢اون حس به حدی زنده و حقیقی بود ... که وحشت، رو با تمام سلولهای وجودم حس کردم ... و قلبم با چنان سرعتی می‌زد که ... حس می‌کردم با چند ضرب دیگه، از هم می‌پاشه ...💓 🔹خیلی بهش برخورده بود ... از هیچ چیز خبر نداشت ... و حالت و رفتارم براش ... خیلی غریبه و غیرقابل درک بود ... 🔸پلاستیک رو گرفتم ... خیلی آروم ... با سر تشکر کردم ... و بدون اینکه چیزی بردارم ... دادم صندلی جلو ... 🔻تا اون لحظه ... هرگز چنین آتش🔥 و گرمایی رو حس نکرده بودم ... مثل آتش گداخته‌ای☄ ... که انگار، خودش هم از درون می‌سوخت و شعله می‌کشید ... آروم دستم رو آوردم بالا و روی بازوم کشیدم ... 💢 هر چند هنوز وحشت عمیق اون لحظه توی وجودم بود ... اما ته قلبم گرم شد ... مطمئن شدم ... خدا حواسش بهم هست ... و به هر دلیل و حکمتی ... خودش، من رو اینجا فرستاده ... با وجود اینکه اصلا نمی‌تونستم بفهمم چرا باید اونجا می‌رفتم ... ❤️قلبم آرام‌تر شده بود ... هر چند ... هنوز بین زمین و آسمان بودم ... و شیطان هم ... حتی یک لحظه، دست از سرم برنمی داشت ... 🍃✨الهی ... توکلت علیک ... خودم رو به خودت سپردم ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #برگے_از_خاطراٺ 🔴 #اولاد_خلـــــف 🍀ابراهیم می‌گفت: من توی مکه، زیر ناودون طلا، از خدا خواستم که نه زخمی بشم و نه اسیر، فقط #شهادتم را از خدا خواستم. 🍃مادرش بی‌تابی می‌کرد و می‌گفت: ننه، آخه این چه حرف‌هاییه که میزنی؟ چرا مارو اذیت می‌کنی؟ 🍀می‌گفت: نه مادر، مرگ حقه و بالاخره یه روزی همه‌مون باید از این دنیا بریم. این حرفش در ذهن من باقی مانده بود. 🍃یک روز ولی‌الله آمد و گفت: ظهر اخبار رو گوش کردی؟ گفتم: نه، مگه چی شده؟ گفت: از ابراهیم خبری، چیزی داری؟ گفتم: نه، چطور مگه؟ گفت: میگن ابراهیم زخمی شده، تا گفت زخمی شده، فهمیدم #شهیـــــد شده است. 🍀حرف آن روزش همیشه در ذهن بود و می‌دانستم که خدا به خاطر اخلاصی که دارد، دعایش را برآورده می‌کند. آمدم خانه و خبر دادم. مادرش در حالی که گریه می‌کرد، گفت: یادت میاد که این بچه رو توی ۳ماهگی کی به ما داد؟ 🍃گفتم: بله. گفت: یه خانم بلند بالا #حضرت_زهرا(س). این بچه، هدیه‌ی امام حسین بود؛ همون کسی که اون روز این بچه رو به ما داد، امروز هم در 29 سالگی اونو ازمون گرفت. 🍀بعدش هم گفتیم: ✨انا لله و انا الیه راجعون✨. خداوند اولاد خلفی به ما عطا فرمود که همواره مایه‌ی افتخار و سربلندی ماست و ما همیشه به خاطر این نعمت شرمنده و شکرگزار او هستیم.. 📚 کتاب: برای خدا اخلاص بود مجموعه‌ای از خاطرات ⇩⇩ #شهیــد_محمدابراهیم_همت🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #دلنــوشتــــــــــہ 🔷 آسمان . . . فرصت پرواز بلندیست، ولی قصه این است چه‌ اندازه پرستو باشی؟! 🔹 بـی‌شـک #شهــادت زیبـاتریـن کـلمه در زنـدگی هر کـسی مـی‌توانـد بـاشد ... 🔻والله اگر شهیـد نمی‌شد حیف بود!!! نگاهش کنید؛ روی زمین نیست اصلا" .. ... ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیـد_حسیـــن_جوینـــده🌷 ●از فرماندهان و مربیان دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین(ع) ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #فرازےازوصیتـــــنامہ ✍ باید با تلاش فعالانه، توطئه‌های دشمنان اسلام را خنثی کنیم و روز به روز برای پیشبرد انقلاب اسلامی‌مان بکوشیم. #شهیــد_حمیـــــد_غیبـــــی🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
﷽ #رمان_بــدون_تـــو_هرگـــز #زندگے_نامه شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَ
شهید سیدعلی حسینی •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 《 من یک دختر مسلمانم 》 🖇سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود … چند لحظه مکث کردم … 🔸یادم نمیاد برای اومدن به انگلستان و پذیرشم در اینجا به پای کسی افتاده باشم و التماس کرده باشم … شما از روز اول دیدید … من یه دختر مسلمان و محجبه‌ام … و شما چنین آدمی رو دعوت کردید … حالا هم این مشکل شماست، نه من… و اگر نمی‌تونید این مشکل رو حل کنید … کسی که باید تحت فشار و توبیخ قرار بگیره … من نیستم …🍃✨ 🔹و از جا بلند شدم … همه خشکشون زده بود … یه عده مبهوت … یه عده عصبانی … فقط اون وسط رئیس تیم جراحی عمومی خنده‌اش گرفته بود …😁 ▫️به ساعتم نگاه کردم … 🔻این جلسه خیلی طولانی شده … حدودا نیم ساعت دیگه هم اذان ظهره … هر وقت به نتیجه رسیدید لطفا بهم خبر بدید … با کمال میل برمی‌گردم ایران …🇮🇷 💢 نماینده دانشگاه، خیلی محکم صدام کرد … 💠دکتر حسینی … واقعا علی‌رغم تمام این امکانات که در اختیارتون قرار دادیم … با برگشت به ایران مشکلی ندارید و حاضرید از همه چیز صرف نظر کنید⁉️ 🔻این چیزی بود که شما باید … همون روز اول بهش فکر می‌کردید … 🍀جمله‌اش تا تموم شد … جوابش رو دادم … می‌ترسیدم با کوچک‌ترین مکثی … دوباره شیطان با همه فشار و وسوسه‌اش بهم حمله کنه … 🔹این رو گفتم و از در سالن رفتم بیرون و در رو بستم … پاهام حس نداشت … از شدت فشار … تپش قلبم💓 رو توی شقیقه هام حس می‌کردم … ✍ ادامه دارد ... •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈• 🔰 👉 @MODAFEH14 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #برگے_از_خاطراٺ 💠 قرار بود بریم مسافرت، همه وسایلامون و جمع کرده بودیم دانیال‌ام خودش وسایلشو جمع کرده بود، همین که خواستیم از در بریم بیرون یادش افتاد کمربندش و جا گذاشته بهم‌ گفت مامان کمربند منم بردار جا‌گذاشتم منم حواسم نبود و کمربند نظامیش و برداشتم! 🔹 وقتی رسیدیم لباساشو پوشید که عکس بگیریم، هی بغل کتشو میزد کنار ژست میگرفت و میگفت: ببین مادر من کمربند چی برام آورده ... کمربند نظامی ....!! و میخندید... و این عکسِ یادگاری ماندگار شد براش... راوی 👈 مادرشهید ▫️مدافع حریم ولایت▫️ #شهید_دانیـــــال_صفـــــری🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #برگے_از_خاطراٺ 💢 جواد دیده‌بان توپخانه بود‌، طبیعتا  متناسب با شغلش می‌بایست خیلی از خط مقدم جبهه عقب‌تر می‌بود، ولی به خاطر دغدغه‌ای که داشت و برای اینکه کارش رو با دقت هر چه تمام تر انجام بده تا نزدیکی‌های خط اول پیش می‌رفت. 🔻خیلی مخلصانه کار می‌کرد و در حین کار واقعا وقف کار و خدمت بود، انقدر مخلصانه کار کرد و زحمت کشید تا اجرش رو از خود خانم زینب کبری (س) گرفت و فدایی خانم شد. راوی 👈 همرزم شهید ▫️مدافـــــع حـــــرم▫️ #شهیـد_جـــــواد_محمـــــدی🌷 ●|زمان شهادت: خرداد ماه ۱۳۹۶   ●|مکان شهادت: سوریه؛ حماه ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
کشاورز و امام رضا .mp3
3.69M
🎧🎧🎧 ✔️حیدر #خمسه 📜مرد کشاورز و ملاقات با امام رضا (ع) #السلام‌علیک‌یا‌علی‌بن‌موسی‌الرضا #پیشنــــهاد_ویژه_دانلــود💯 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🌙به رسم هر شب انتظار، برگی دیگر از شبهای انتظار را ورق میزنیم، به امید ظهور مولای غریبمان.. #دعــاےفرج به نیابت از 👈ســرداررشیــــــداســلام🔻 #شهیــد_اکبـــــر_زجاجـــــی🌷 🔶 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🔶 #عاقبتتان_شهدایی💔🍃 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔅✨ ﷽ ✨🔅 #کلام_نور 🌺 وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَىٰ وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا 🍃 و خدا را بپرستيد، و چيزى را شريك او قرار ندهيد، و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و همسايه نزديك و همسايه دور و همنشينان و همراهان و در راه ماندگان و بردگان نيكى كنيد؛ يقيناً خدا كسى را كه متكبّر و خودستاست، دوست ندارد. #سوره_نساء_آیه_۳۶ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #اول_هر_سپیده #سلام_امام_زمانم💗 کاش هر روز صبح یادمان بیوفتد که چه‌قدر دوست‌مان داری و برایمان دعا می‌کنی..‌ ✨الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج✨ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا شـهادٺ‌↓ داستانــ ݥـاݩدگارِ•♡• آنـهایـے اَسـت ڪِـه فَـهمـیدن... 《 دݩیا جای ݥاݩدن نِیستــــــ 》 #ســــــلامــ ... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨‌‌﷽✨ #بر_باݪ_سخـــــن 💢 هر موقع در مناطق جنگی راه رو گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می‌کوبد همان جبهه خودی است. ▫️سردار دلهـــــا▫️ #شهیـد_محمدابراهیم_همــــت 🌺 #شهادت_نصیبتان ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #فرازے‌ازوصیتـــــنامہ ✍ خدایا من خجالت می‌کشم در روز قیامت سرور شهیدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم. 🔹بار پروردگارا از تو می‌خواهم هر زمان که صلاح دانستی #شهید شوم ضمن این که به تمام مقربانت قسمت می‌دهم که مرگ در رختخواب را نصیبم نکنی و اگر #شهادت را نصیبم گردانی، بدنم را تکه تکه شود که در صحرای محشر شرمنده نباشم. 💠 سردار گمنام عملیات رمضان 💠 #شهیــد_غلامحسین_حمید_عارف🌷 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ 🔴 قسم‌نامه به روح بزرگ پیمبــــــــــر قســـــــم به تیغ علی روز خیبــــــر قســــــــم به نوح و به خضر و به الیــاس پیر به ناموس زهرای اطهــــر قســـــــم به تیــــری که بر قلب دشمن زننــــد به میگ افکنان مظفــــــر قســــــــم که ما را اگر جان شود صد هــــــزار نماییـــــم در راه قـــــــــرآن نثــــــار به ارتش به ملت به مذهب به دیــن به تانک و به توپ و نفربر قســـــــم به هر تیپ و اقشار این سرزمیـــــن به هر لحظه هر دم مکرر قســـــــــم که ما را اگر جان شود صد هــــــزار نماییم در راه قـــــــــــرآن نثـــــــــار به ارض فیلیپین و افغان و قبــرس به لبنانِ با خونْ مظفــــر قســـــــــم به روحانیون بلنــــــــد اقتــــــــــدار به آن پـــاک بازان میهــــن قســــــم به روح شهیــــــدان گلگــــــون کفـن به آن سرفرازان برتــــــــر قســــــــم که ما را اگر جان شود صد هـــــــزار نماییم در راه قــــــــرآن نثـــــــــــــار به خون جوانان کشــــــور قســـــــم به این مرزو بوم وبه این آب و خاک به دریانورد و شنــــــــاور قســـــــــم به پاســداران و سربــاز و ژاندارمری که مأمور رزمیــــــم و فرزنــــد جنگ به اینها که گفتــم مکــرر قســــــــــم که ما را اگر جــان شود صد هــــــزار نماییم در راه قـــــــــرآن نثـــــــــــــار شعر 👈 شهید حبیب پاشایی ▫️سردار والامقام▫️ ●فرمانده محور عملیاتی تیپ سه لشگر ۳۱ عاشورا 🌷 《ســــالروز ولادتـــــ》🎊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
شـھیـــــــدانــــــہ
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_صدوسی‌وپنج 👈این داستان⇦《 جذام...!!! 》 ــــــــــــــــــ
🔻 👈این داستان⇦《 مروارید غواص 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎اتوبوس ایستاد ... خسته و خواب آلود ... با سری که حقیقتا داشت از درد می‌ترکید ... از پله‌ها رفتم پایین ... چند قدم رفتم جلو و از جمع فاصله گرفتم ... هوای تازه، حالم رو جا آورد و کمی بهتر کرد ...🍃✨ 🔹همه دور هم جمع شدن و حرکت، آغاز شد ... سعید یکم همراه من اومد ... و رفت سمت دوستهای جدیدش ... چند لحظه به رفتارها و حالتهاشون نگاه کردم... هر چی بودن ولی از رفقای قبلیش خیلی بهتر بودن ...😊 🔸دخترها وسط گروه و عقب‌تر از بقیه راه می‌رفتن ... یه عده هم دور و برشون ... با سر و صدا و خنده‌های بلند ... سعید رو هم که کاری از دستم برنمی‌اومد ... که به خاطرش عقب گروه حرکت کنم ... منتظر نشدم و قدم‌هام رو سریع تر کردم ... رفتم جلو ...🏃🏃 🔻من ... فرهاد ... با ۳ تا دیگه از پسرها ... و آقایی که همه دکترا داشت و دکتر صداش می‌کردن ... جلوتر از همه حرکت می‌کردیم ... اونقدر فاصله گرفته بودیم که صدای خنده‌ها و شوخی‌هاشون ... کمتر به گوش می‌رسید ... 💢 فرهاد با حالت خاصی زد روی شونه ام ... ای ول ... چه تند و تیز هم هستی ... مطمئنی بار اولته میای کوه؟ ... ولی انصافا چه خواب سنگینی هم داری ... توی اون سر و صدا چطور خوابیدی⁉️ ... ♻️و سر حرف زدن رو باز کرد ... چند دقیقه بعد از ما جدا شد و برگشت عقب‌تر ... سراغ بقیه گروه ... و ما ۴ نفر رو سپرد دست دکتر ... جزو قدیمی‌ترین اعضای گروه‌شون بود ... 🍀با همه وجود دلم می‌خواست جدا بشم ... و توی اون طبیعت سرسبز و فوق العاده گم بشم ... هوا عالی بود ... و از درون حس زنده شدن بهم می‌داد ... 💠به نیمچه آبشاری که فرهاد گفته بود رسیدیم ... آب با ارتفاع کم ... سه بار فرو می‌ریخت ... و پایین آبشار سوم ... حالت حوضچه مانندی داشت ... و از اونجا مجدد روی زمین جاری می‌شد ... ▫️آب زلال و خنکی ... که سنگ‌های کف حوضچه به وضوح دیده می‌شد ... منظره فوق العاده‌ای بود ... محو اون منظره و خلقت بی‌نظیر خدا بودم ... که دکتر اومد سمتم ... شنا بلدی❓ ... 🔻سرم رو آوردم بالا و با تعجب بهش نگاه کردم ... گول ظاهرش رو نخور خیلی عمیقه ... آب هر چی زلال‌تر و شفاف‌تر باشه ... کمتر میشه عمقش رو حدس زد ... به نظر میاد اوجش یک، یک و نیم باشه ... اما توی این فصل، راحت بالای ۳ متره ... 🔹ناخودآگاه خنده‌ام گرفت ... - مثل آدم هاست ... بعضی‌ها عمق وجودشون مروارید داره... برای رفتن سراغشون باید غواص ماهری باشی ... چشم دل می‌خواد ...❤️ ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1
✨﷽✨ #برگے_از_خاطراٺ 🔴 #تانکی_که_به_صاحبش_برگشت! 🔷 حتی اگر دشمن بخواهد... 《اگر بخواهند مرا با گلوله بزنند، نمی‌توانند》، این جمله‌ای است که بارها هم‌رزمان شهید از او نقل می‌کردند. 🔹محمدمهدی، زمانی هم کنترل تانکی را که تحویل خودش بوده به عهده داشته است که عراقی‌ها تانکش را می‌زنند و با خود می‌برند. 🔹او هم شبانه راه می‌افتد و بدون ترس به سمت عراقی‌ها می‌رود، به‌طوری که رزمنده‌ها ابتدا فکر می‌کنند محمدمهدی موجی شده! 🔹به مقر عراقی‌ها که می‌رسد، سوار تانک می‌شود و آن‌ها هم که گمان نمی‌کرده‌اند نیروهای ایرانی برای گرفتن یک تانک این‌طور خطر کرده باشند، ابتدا کاری به تانک ندارند ولی وقتی می‌بینند تانک دارد از محل استقرارشان خارج می‌شود، شروع به تیراندازی می‌کنند. 🔹شهید هم بعد از اینکه تانک را به مقرّ خودی می‌آورد و از تانک پیاده می‌شود، مسیر را زیگزاگ می‌دود تا نتوانند او را هدف بگیرند و سالم به محدوده ایرانی‌ها برمی‌گردد. راوی 👈 برادر شهید ▫️سردار والامقام▫️ ●قائم مقام، فرمانده گردان زرهی لشکر۵نصر #شهیــد_محمدمهدی_حمیـــــدی🌷 《ســــالروز شهــادتــــ》🕊 ____✨🌹✨____ 🆔 @shahidane1