💠"یک نکته دیگر تشویق دانش آموزان به حضور در مراکزی است که آن مراکز برکت آفرین است، نور آفرین است؛ مثل #مساجد ، مثل هیئت ها.
🌺 به تجربه ثابت شده است که جوانی که با #مسجد سروکار دارد و ارتباط دارد خیرش بیشتر به جامعه می رسد.
🔺یعنی احتمالش بیشتر است نه این که منحرف نمی شود آدم جوان یا غیرجوان #مسجدی، چرا همه احتمالات وجود دارد لکن این زمینه یک زمینه بسیار باارزشی است."
🎙رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با معلمان ؛ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
─┅─🍃🌸🍃─┅─
پدر شهید علیاکبر نظری ثابت نقل میکند به گلزار شهدا که رسیدم دیدم خانم مسنّی دارد سنگ قبر فرزندم را میشوید. بالای سرش رسیدم گفتم: «خانم شما این شهید را میشناسید؟ گفت: تا یک هفته پیش او را نمیشناختم. گفتم: پس چی شد که شناختید؟ در پاسخ گفت: من خودم سیدهام و مادر شهید هستم. فرزندم در ردیف دوم پیش پای شهید زینالدین مدفون است. بیماری لاعلاجی گرفتم و مدتها دنبال مداوا بودم. هرکاری کردم خوب نمیشدم؛ خیلی ناراحت بودم. از خدا خواستم تا حداقل خواب فرزند شهیدم را ببینم. وقتی به خوابم آمد، به پسرم گله کردم که مگر تو شهید نیستی؟ من مادرت هستم و سیدهام! کاری بکن و از خدا بخواه شفا بگیرم. پسرم گفت: برو سر قبر علیاکبر. گفتم: کجاست تا پیدا کنم؟ گفت: عصر پنجشنبه پدرش میآید سر قبرش، بگرد پیدا میکنی. چند بار آمدم تا پیدا کردم. به شهید شما متوسل شدم و شفا گرفتم. بار دیگر از خدا خواستم تا خواب پسرم را ببینم. به خوابم آمد. از او پرسیدم: چرا مرا به آن شهید حواله دادی؟ گفت: در این عالم شهداء درجه و جایگاههای متفاوتی دارند. هرکسی در دنیا اخلاص و تلاش بیشتری داشته در اینجا درجه و مقام بالاتری دارد. به همین خاطر شما را به شهید علیاکبر نظری ارجاع دادم.
🌹نقل کرامات این شهید بزرگوار 🌹
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
17.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فرق
دخترایی که ما بهشون افتخار میکنیم
با دخترایی که اونا بهشون افتخار میکنند..
#نشر_حداکثری
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
3.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدها کشیش مسیحی دسته جمعی در یک کلیسا مسلمان شدند و شهادتین را به عربی و انگلیسی قرائت کردند.
19.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلیل ندبه خواندن صبح جمعه ها کجایی؟🥺💔
🔻معرفی کتاب؛
⭕️ «خاتون و قوماندان» نخستین اثر مکتوب درباره زندگی فرمانده لشکر فاطمیون
🔹کتاب «خاتون و قوماندان» روایت زندگی ام البنین حسینی همسر شهید توسلی فرمانده لشکر فاطمیون و نخستین اثر مکتوب درباره زندگی شهید ابوحامد است.
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🇮🇷🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت چهارم؛
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/324
فصل اول
کوچه باغهای محله شترگلو (۲)
خرمشهر آن سالها، یعنی روزگاری که من پنجشش سال بیشتر نداشتم، مثل یک تصویر سرسبز و باطراوت در ذهنم نقش بسته است.
همان روزهایی که در کنار شط، دستم از چادر مادرم جدا شد و در هیاهوی پر ازدحام حاشیهی کارون گم شدم.
پلیس من را پیدا کرد.
جایی را بلد نبودم اسم.
مامان و بابا را با زبان کودکانهام گفتم.
بعد از ساعتی ماندن در پاسگاه پلیس، پدر و مادرم مرا پیدا کردند.
محله ما در همدان، در انتهای باغ های کمالآباد بود. با چشمهای پرآب و زلال که قدیمیها به دلیل قوس و پیچ چشمه به آن شترگلو میگفتند.
زنها ظرفها و دبههای خالیشان را از سرچشمه پر میکردند، و کمی پایینتر عدهای دیگر لباسهایشان را داخل تشت می شستند.
و پایین تر از آنجا، بچههای بازیگوش مثل من با بستن مسیر آب حوضچهای ساخته بودیم و زیر برق آفتاب تابستان تن به آب میزدیم.
گاهی زنها کلافه میشدند و لنگه کفش یا دمپایی برایمان پرت میکردند. ما هم با همان لنگهکفشها فوتبال بازی میکردیم.
زنها به بزرگترهای ما شکوه میکردند و ما هم به خاطر اینکه دوباره مجال و آمدن به چشمهی شترگلو را پیدا کنیم مثل بچههای خوب، دبههایشان را از آب پر میکردیم و کشانکشان تا خانههایشان میبردیم.
آن زمان هیچ خانهای آب لولهکشی نداشت و آب شرب از همین چشمه شترگلو بود
هفت ساله که شدم، پدرم مادرم نفس راحتی کشیدند و مرا در مدرسهای به نام عارف گذاشتند.
همان سال از فرط بازیگوشی یکضرب مردود شدم.
سال بعد که کمی بزرگتر و مثلاً عاقلتر شدم.
باز هم سر به هوا بودم و البته پر از انرژی و تشنه مردمآزاری از نوع کودکانهی آن.
با بهرام عطائیان یکییکی زنگ خانهها (بیشتر خانه پولدارها) را میزدیم و فلنگ را میبستیم.
یک روز یکی از همان همسایههای کلافه، مراقب و فالگوش پشت در خانهاش ایستاده بود. به محض این که دست من روی زنگ رفت در را باز کرد و مچم را گرفت.
یک آدم هیکلی و گنده که به چشم من به غول چراغ جادو میمانست.
با زور دستم را کشیدم و این بار هم قصر در رفتم.
حرفهای شده بودیم. هر دفعه به یک کوچه و محله ناشناس سرک میکشیدیم و زنگ میزدیم.
برای برگشتن ناچار بودیم از مسیر کوچهباغها مسافت زیادی را طی کنیم تا به خانه برسیم. آن وقت بود که میوههای رسیده و نرسیده و کال از دست ما در امان نبودند.
گناه ما کودکانه بود. اما همین مسیر از اراذل و اوباش پر بود که به هر خلافی دست می زدند.
در همین روزها با پنجهبوکس آشنا شدم تا برای دفاع از خودم در مواجهه با خطرات احتمالی به ویژه اراذل توی باغها از آن استفاده کنم.
باغها به گونهای به هم پیوسته و در هم تنیده بود که گاهی گم میشدیم ولی بالاخره راه پیدا می کردیم و از هر باغی هرچه دستمان میرسید و میلمان میکشید میخوردیم...
◀️ ادامه دارد ..
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#جامعه_منتظر
✅امام علی علیه السلام میفرمایند :
💠بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ💠
⬅️ميان شما و پندپذيرى، پرده اى از غرور و خودخواهى وجود دارد
📚حکمت 282 نهج البلاغه