فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریخ میگوید؛
هرکجا دست ولی خدا و
دست مردهای مجاهد بسته میشود
خداوند پرچم مبارزه را به دوش زنان میگذارد.
وقتی دست مولایمان علی (ع) را بستند و ولایت مطلق را میان کوچه کشیدند، فاطمه زهرا (س) وارد میدان شد.
وقتی سرهای شهدای کربلا، بالای نیزههای دنیاخواهی و مظلومکشی رفت، زینب کبری (س) و لشکر زنان اسیر وارد میدان شدند.
وقتی دست امام علیبنموسیالرضا (ع) در عرصهی ارتباط با شیعیان و محبان بسته شد، فاطمه معصومه (س) وارد میدان شد...
هرکجا دست ولایت بسته شد،
هرکجا مردان مجاهد را قلع و قمع کردند،
خداوند پرچم جهاد را بر دوش زنان قرار داد، زنانی از جنس فاطمه و زینب و معصومه (ع)
بهقول سید مقاومت
این روزها در غزه نگاهتان به میدان باشد... میدان عمل میکند.
این روزها نگاهتان
به میدان باشد که
زن برای زندگی و آزادی
دارد با تمام توان میجنگد،
پرستاری میکند
یتیمداری میکند.
بالای سر اطفال مجروح ذکر میگوید.
برای اطفال کفنپیچ لالایی میخواند.
از زیر آوار درنیامده روسریاش را سفتتر میکند.
بچههای مرده را با دست خودش به خاک میسپارد، اشکهایش را پاک میکند و با کودکان زنده بازی میکند.
لباسشان را میشوید و بوسهبارانشان میکند که اگر روز آخر زندگیشان بود از عاطفه مادری سیراب باشند و پر بکشند.
آه...
زن...
زن فلسطینی این روزها دارد با دست خالی و قلب محزون
با دست خالی و قلب با ایمان...
با دست خالی و گهواره خالی... استوار و مقاوم و باحجاب جهاد میکند و شهید میشود... 🇵🇸
#نقش_بانوان
#طوفان_الاقصی #غزه
🌺السلام علیک یا بنت امیرالمؤمنین🌺
🌹🌹مراسم جشن میلاد مسعود عقیله بنی هاشم سلام الله علیها 🌹🌹
سخنران: حجت الاسلام والمسلمین سید احمد دارستانی
مداح: برادر محمد اسماعیل ربانی
⏱زمان: شنبه ۲۷ آبان ماه. همزمان با نماز مغرب و عشا
🕌مکان: شهرک شهید زین الدین. خ دکتر حسابی. مسجد حضرت زینب سلام الله علیها
☘ قدوم عاشقان اهل بیت علیهم السلام بر چشم
🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷
◀️ قسمت ۱۳۱م
فصل دهم
نبرد فاو ۲۲.
در سردخانه ۳۵ شهید را که دیدم ۲-۳ بسته کبریت ته کشید و تمام شد
وقتی بیرون آمدم، مسئول سردخانه با لهجهی اصفهانی گفت:
"تو هم انگار مردی!؟"
راست میگفت رنگ به چهرهام نبود
فقط توانستم بگویم:
"به خاطر خدا و این شهدای مظلوم، یک لامپ در این کانکس روشن کنید!"
به همدان برگشتیم
هر پنج اکیپ دست خالی برگشته بودند؛ اما حاجعلی همچنان در انتظار برگشتن ناصر بود
باز با بچههای محل به خانه دیگری رفتیم
به خانه دوست و استادمان حاجحمید ملکی که دو برادرش ارسلان و سعید را از دست داده بود
حاجحمید میخندید
گفتم شاید از ایمان بالا و روحیه قوی باشد؛ اما وقتی ماجرا را تعریف کرد، ما هم خندیدیم
تعریف کرد که پدرش از شهادت پسرانش بیاطلاع بوده
کسی هم جرات نمیکرده به او خبر شهادت دو پسرش را همزمان بدهد
همه چشمشان به عنوان برادر بزرگتر به او بوده که به شکلی پدر را از این جریان مطلع کند، غافل از اینکه بچه محل عزیز ما محمد اصلیان زحمت این کار را کشیده است
محمد اصلیان که خودش داغدار برادرش جمشید بود، وقتی وارد خانه میشود مادرش به او میگوید حاج اوسط از شهادت دو فرزندش بیاطلاع است و کسی جرات ندارد به او خبر بدهد
محمدآقا میگوید همین الان میروم و به او خبر میدهم
پدرش میگوید:
"الان! این موقع شب!"
محمدآقا با جدیت میگوید:
"از دیوار خانهشان بالا میروم. آنها مرا میشناسند."
مادر آن شب منصرفش میکند، ولی محمدآقا صبح علیالطلوع کار خودش را میکند
وقتی با پیراهن سیاه پیش حاجاوسط میرود، حاجی به خاطر شهادت برادر او جمشید به او تسلیت میگوید و دلداریاش میدهد
دست آخر میپرسد: "چه خبر!؟"
محمدآقا هم بیمقدمه میگوید:
"خداوند همه شهدا را رحمت کند! جمشید ما را. ارسلان شمارا. سعید شما را"
حاجاوسط همانجا روی صندلی میافتد
نوبت به سرکشی به منزل شهیدان عنایتی رسید
آنجا هم سومین خانهای بود که داغدار پسر دومش میشد
حاجاسماعیل عنایتی آن شیرِ پیرِ جبهه، وقتی مرا دید لب به گلایه باز کرد؛ اما از نوع عاشقانهی آن:
"ای خوشلفظ! دیدی آن شب تو و علیآقا چیتساز مرا از جمال جدا کردید و از خط به عقب فرستادید؟! اگر من آن شب در جاده بصره کنار پسرم میماندم الان هم کنارش بودم."
منزل بعدی از بچههای محل برای سرکشی؛ منزل شهید جعفر منتقمی، همان "جعفرعارف" بود
پدرش مثل کوه استوار بود
آنجا قرار شد که من صحبت کنم
گفتم که جعفر چند روز قبل از شهادت، آرزوی شهادت داشت و برایم درد دل کرد
گفتم که چطور پیکر او را داخل قایق گذاشتم
سجاده کوچک و مهر و تسبیح را که تمام دارایی او بود را به پدرش دادم
پدرش گفت:
"شهادت حق جعفر بود.
شهادت مزد اخلاص جعفر بود.
او باید چهار سال پیش در سرپلذهاب شهید میشد
اما امام زمان نجاتش داد؛ تا بماند و حجت باشد برای بقیه
من همیشه میدانستم که با یک شهید زندگی میکنم.
روح او سالها بود که جلوتر از جسمش از این دنیای خاکی بریده بود.
من به حال او حسرت میخوردم"
پدر جعفر به ما انرژی داد
جان گرفتیم و با بچههای محل و گاهی با بچههای واحد اطلاعات-عملیات به خانههای سایر شهدا سر زدیم
🔗 ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
امام رضا علیه السلام:
صاحِبُ النِّعمَةِ يَجِبُ أن يُوَسِّعَ عَلى عِيالِهِ؛
بر صاحب نعمت واجب است كه به نانخورَش گشايش رساند.
گزیده تحف العقول، ح۲۳۳
هدایت شده از قرارگاه خادمیاران مهدوی
🍃🌸🇮🇷🌸🍃
امام مهدی ارواحنافداه:
فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ
تنها چیزی که بین ما و امام جدایی میاندازد سبک زندگی ماست
سلسله مباحث
سبک زندگی منتظرانه
در شب پربرکت میلاد اسوهی صبر و نماز؛
عقیله بنیهاشم حضرت زینب کبری علیهاالسلام
شنبه ۲۷ آبان؛
مسجد حضرت فاطمهالزهرا علیهاالسلام
درخدمت استاد حجةالاسلام حسن محمودی
بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود ارواحنافداه
🔸🌺🔸--------------
قرارگاه مردمی خادمیاران مهدوی
@khademyaran_mahdavi
👊👊👊هرچه اشک در چشمانت جمع شد از کودکان و زنان و مظلومین داغدار غزه
😭🥺😮💨
هر چه غیض و نفرت و غضب داری جمع کن
😡😡😡
امروز ساعت ۱۵ در راهپیمایی علیه اسرائیل به فریاد خشمگین تبدیل کن
همصدا با تمام مردم آزادیخواه دنیا
فریاد بزنیم
مرگ بر اسراییل✊✊✊
🌱🌱🌱🌱
وعده دیدار ما در جبهه مبارزه با اسرائیل
در جمع تظاهرات علیه رژیم غاصب و
حمایت و همدردی از مظلومین داغدار فلسطینی✅
🇮🇷❤️🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️نماهنگ زیبا و طوفانی #ته_ماجرا ✳️
🎤شعر و نوای:
عبدالحسین شفیع پور
همخوانی:
گروه سرود محیصا
پر از مفاهیم ناب
فقط آخرش که میگن:
این نفسای آخره
به پایانت بگو سلام
اینجا ته ماجراس
سه، دو، یییییک، تمام😉
تا میتونید پخش کنید که برسه به گوش مخاطبش
❇️حتما با بچهها کار کنید، براشون بگذارید میبینید که چقدر جذابه واسشون
هزینه دانلود ۵ ذکر #صلوات
🔰 #اطلاعیه | 💥نور افشانی💥 بمناسبت شب #میلاد_حضرت_زینب سلام الله علیها
🔻 امشب(شنبه) ساعت ۲۱
🔻جوار شهدای گمنام کوه خضر نبی(ع)
با ما همراه باشید👇
قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام کوه خضرنبی(ع)
زینب اگر نبود اثر از کربلا نبود
زینب اگر نبود علم حق به پا نبود
زینب اگر نبود کتاب خدا نبود
یک یا حسین بر لب ما و شما نبود
بیخود که نیست عاشق و مجنون زینبیم
این یا حسین را همه مدیون زینبیم
ولادت حضرت زینب کبری (س) و روز پرستار بر مسلمین جهان مبارک باد💐
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷 #وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷
◀️ قسمت ۱۳۲م
فصل دهم
نبرد فاو ۲۳.
پدر جعفر به ما انرژی داد
جان گرفتیم و با بچههای محل و گاهی با بچههای واحد اطلاعات-عملیات به خانههای سایر شهدا سر زدیم
به منزل شهیدان نظری، هادی، رحیمی، مصطفوی، شیرینی و حسن ترک که هر کدام از آن دیدارها برای ما درس و کلاس بود
دست آخر هم به منزل همرزم صبور و بیادعایم محمود حمیدزاده رفتیم
او که در آن عملیات؛ خود خالق یک حماسه در جاده فاو-ام القصر بود
چشمش ترکش خورد و برادر کوچکش سعید همچنان میان بیابانهای جاده بصره مانده بود
خانواده او از پدر مادر و برادران نیز وقف جبهه و جهاد بودند
خواهرش در تهران بود
به اصرار محمود برای من وقت دکتر گرفت که از زخم معدهای که سالها عذابم میداد خلاص شوم
میدانستم برای آندوسکوپی معده، مریض باید ناشتا باشد و چیزی نخورد
با حمیدزاده عازم تهران و دکتر شدیم
عصر رسیدیم
از شب گذشته تا صبحانه و ناهار چیزی نخورده بودم
در مطب در نوبت انتظار نشسته بودیم که طاقتم تمام شد
به حمیدزاده گفتم که سری به بیرون میزنم و برمیگردم
سر خیابان یک دکه ساندویچی بود
سه تا ساندویچ و دوتا نوشابه گرفتم
دلی از عزا درآوردم
ساندویچی و شاگردش که این حرص و پرخوری را دیدند گفتند؛ "چند روز است که چیزی نخوردهای!؟"
گفتم: "آنقدر که اگر نمیخوردم، میمردم!"
وقتی برگشتم منشی مرا صدا زد
داخل رفتیم
دکتر از بوی دهانم فهمید که چیزی خوردهام
دست به شکمم کشید
برآمده بود
با عصبانیت پرسید:
"مگر نگفته بودند که نباید چیزی بخوری!؟"
از خجالت سرم را پایین انداختم
حمیدزاده هم نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت
دکتر گفت:
"پاشو! پاشو! تو که نمیتوانی جلوی شکمت را بگیری؛ چطوری میخواهی جلوی عراقیها را بگیری؟!"
سال ۱۳۶۵ فرا رسید
لشکر خطی را در کارخانه نمک بین دو جاده امالقصر و بصره تحویل گرفته بود
چپ و راست ما لشکر های امام حسین، عاشورا و کربلا بودند
علیآقا باز هم داشت یارگیری میکرد
از آن روز کار ما در کارخانه نمک دو چیز بود؛
یا به خط می رفتیم و کنار نیروهای پیاده گردان بودیم
یا به عقب برمیگشتیم و بنا به تاکید علیآقا آموزش غواصی میدیم
لباس تنگ و چسبان غواصی در آن هوای سرد و آب سردتر اروندرود میچسبید
علیآقا ما را در گروههای ده نفری تا دهانه خلیج فارس میبرد
آنجا که عرض رودخانهی وحشی اروندرود در دلتای خود، بیش از همهجا و حدود ۲ کیلومتر است
سرعت آب هم به دلیل ورود آب رودخانه به خلیج وحشتناک است
کنار ساحل میریختمان داخل آب
گاز قایق را میگرفت و میرفت آن طرف،در سمت ساحل خسروآباد و اروندکنار
دو کیلومتر فین میزدیم
با آب شور و سرد و موّاج میجنگیدیم
پایمان به گِلهای لب ساحل نرسیده؛ میگفت: "برگردید جای اول!"
باید از کتوکول میافتادیم و دو کیلومتر دیگر فین میزدیم
🔗 ادامه دارد ...
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷