▪️هر کوچه یه حسینیه است
یکی از نکاتی که این روزا ذهن خیلی از رفقا رو درگیر کرده محدودیتهای کروناییه و بعضا شاهد غرغر کردن هستیم اما غافل از اینکه محدودیتها همیشه باعث ایجاد فرصتهای جدید میتونن باشن
اینکه بشینیم غر بزنیم فایدهای نداره
اینکه بخوایم شیوهنامه بهداشتی رو قبول نکنیم هم کلا ضرره
اینکه بخوایم به تعطیلی هیات هم فکر کنیم که کوتاهی و کمکاریه
باید به دنبال فرصتهای جدید گشت
یه چیزی که به ذهنمون رسید اینه که مجالس اباعبدالله باید تو فضای باز باشه اما الزامی نیست مجالس طبق عادت ما برگزار بشه، الزامی نیست اونطور که ما دوست داریم برگزار بشه، مهم اینه که روضه سیدالشهدا خونده بشه و درسها و عبرتهای کربلا به مردم منتقل بشه
خب حالا که نمیشه مردم بیان مسجد و حسینیه، ما که میتونیم بریم بین مردم.
🔻به ذهن ما رسید میشه هر کوچه یه حسینیه باشه به این شکل که مردم خانوادگی جلوی خونههاشون بشینن و ما براشون مراسم اجرا کنیم، برا همین امروز با حاج اقای موسی بیگی از روحانیون و مداحان مهران رفتیم تست کردیم دیدیم مردم هم خوششون اومد، من که لیاقت روضه خونی ندارم دوتا حدیث گفتم و حاج اقا روضه خوند کلا شاید یه ربع شده باشه
تازه ما تو شهری این کارو کردیم که هوا پنجاه درجه است طبیعتا تو شهرهای دیگه بهتر میشه برگزار کرد
فقط یه کم اراده و همت میخواد
💬 محمد صدرات
@Fars_plus
ketabrah.ir07.06.mp3
زمان:
حجم:
8.83M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#کتاب_صوتی
#آب_هرگز_نمی_میرد
تاریخ شفاهی #دفاع_مقدس
روایت خاطرات
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_میرزا_محمد_سلگی
قسمت # سی و هفتم
#فصل_هفتم
✍ # عارضه ی شیمیایی
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر صلوات ، #بلامانع است .
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃
ketabrah.ir08.02.mp3
زمان:
حجم:
13.26M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#کتاب_صوتی
#آب_هرگز_نمی_میرد
تاریخ شفاهی #دفاع_مقدس
روایت خاطرات
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_میرزا_محمد_سلگی
قسمت # سی و هشتم
#فصل_هفتم
✍ # گرمای سوزان جزیره مجنون
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر صلوات ، #بلامانع است .
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃
ketabrah.ir08.03.mp3
زمان:
حجم:
14.69M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#کتاب_صوتی
#آب_هرگز_نمی_میرد
تاریخ شفاهی #دفاع_مقدس
روایت خاطرات
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_میرزا_محمد_سلگی
قسمت #سی_نهم
#فصل_هفتم
✍ # قرارگاه نصر
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر صلوات ، #بلامانع است .
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
#خاطرات_اسارت
#راوی
#سرلشكر_خلبان
#شهيد_حسين_لشگری
✍شکنجههای روحی در دوران اسارت
به جایی رسیدیم که زمین پوشیده از شن و ماسه بود و صدای خِشخِش آن را زیر پایم میشنیدم.
حس غریبی داشتم و به نظرم رسید باید این مکان میدان تیر یا میدان اعدام باشد.
با توجه به ذهنیتی که داشتم مبنی بر اینکه دشمن هر کاری با من بکند، مرا نخواهد کشت؛ در آن لحظه برایم مسجل شده بود آنها میخواهند مرا تیرباران کنند.
به یاد صحبتهای بازجو افتادم که میگفت ایران گفته است تو کشته شدهای و ما تو را میکشیم و آنها هیچ مدرکی برای زنده ماندن تو ندارند.
در دلم مرتب ذکر خدا را میگفتم و به یاد ملت و مردم خوبم افتادم.
همسر، فرزند و پدر و مادرم را به یاد آوردم. آیا میشد یک بار دیگر آنها را ببینم؟
عرق سرد تمام بدنم را فرا گرفته بود و لبهایم خشک شده بود.
خدایا زمان چه سخت میگذرد! هر ثانیه حکم یک سال را دارد؛ چرا وقت تمام نمیشود؟
یکی آمد جلو، دست مرا گرفت و به درختی تکیه داد.
لحظاتی به همان شکل مرا نگه داشتند.
دیگر برایم یقین شده بود حکم اعدام من نوشته شده است و اینها منتظر فرمان آتش و یا رسیدن مأمور اجرای حکم هستند.
تا کسی پای چوبه دار نرفته باشد نمیتواند لحظاتی را که بر من گذشته است درک کند.
دیگر از همه جا و همه کس بریده بودم و فقط به خداوند فکر میکردم: