part-3.mp3
24.66M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات
#خانم_ایرانِ _ترابی
⚘فصل#سوم⚘
#قسمت_ سوم
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات #بلامانع است .
⚘نثارارواح طیبه شهداء .امام شهداء و اموات⚘
#صلوات ⚘
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
part-4.mp3
24.05M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات
#خانم_ایرانِ _ترابی
⚘فصل#سوم⚘
#قسمت_ چهارم
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات #بلامانع است .
⚘نثارارواح طیبه شهداء .امام شهداء و اموات⚘
#صلوات ⚘
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
part-5.mp3
21.12M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
#کتاب_صوتی
#خاطرات_ایران
#خاطرات
#خانم_ایرانِ _ترابی
⚘فصل#چهارم⚘
#قسمت_ پنجم_ بازرس ساواک
#کپی و #استفاده از صوت با ذکر #صلوات #بلامانع است .
⚘نثارارواح طیبه شهداء .امام شهداء و اموات⚘
#صلوات ⚘
🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷
امام زادگان عشق. محله زینبیه
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
#دلتنگی_های_مادر
#چشم_به_راه
🌷شهید حسین علیزاده🌷
۲۶سال بود که قفل در خونه ش رو عوض نکرده بود...
۲۶سال بود که شبا تلویزیون خونه ش رو خاموش نکرده...
۲۶سال، خودش میگه دنبال حسینم گشته م...
دیوارهای خونه ش ترک برداشته...
از پله های گلی خونه ش نشسته فقط میتونه بالا و پایین بره .
واسه همین بیشتر چله میگرفت و چهل روز از خونه ش بیرون نمیومد و کسی مادرو نمیدید...
ﭘﺴﺮش ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺍﯾﻦ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺤﻤﺪﯼ دم در خونمون ﮔﻞ ﺑﺪﻫﺪ ﺑﺮ میگرﺩﻡ ﻭ ﺁﻥﻫﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ ﮔﻞ ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ ..
ﺭﻭﺯﯼ ﮔﻞﻫﺎﯼ ﻣﺤﻤﺪﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﻠﯿﺰﺍﺩﻩ ﺟﻮﺍﻧﻪ میزﻧﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺷﮑﻮﻓﻪ میکنند و خبر پیدا شدن حسین رو به مادرش میدهند...
شهید حسین علیزاده در عملیات تک دشمن در سال ۱۳۶۷در جزیره مجنون به شهادت رسید .
پلاک هویتی این شهید والا مقام پس از گذشت ۲۶ سال از شهادتش در همان محل کشف شد .
یاد شهدا با #صلوات
🌷🍃🍃🌷🍃🌷🍃🌷
#عنایات_امام_زمان_عج_به_شهداء
#شهید_والامقام
#مهدی_فضل_خدا
در دست نوشته هایش آورده بود: از ناحیه چشم مجروح شده بودم. در بیمارستان بعد از عمل گفتند دیگر بینایی خود را بدست نمی آورید. امیدم برای رفتن به جبهه از بین رفته بود. گریه می کردم و ناراحت بودم. غروب یکی از روزهای جمعه در اوج ناامیدی به #مولایم_متوسل شدم. از عمق جان مولایم را صدا می کردم. در حال زمزمه بودم که صدای پایی شنیدم. تازه وارد سلام کرد و گفت: "آقا مهدی، حالت چطوره؟!" با بی حوصلگی گفتم: "با من چکار دارید. ولم کنید. راحتم بگذارید." فرمودند: "آقا مهدی، شما با ما کار داشتی، مگر #بینایی_چشمت را نمی خواستی!؟" یک لحظه زبان بند آمد.
دستی روی صورتم حس کردم. چشمانم یکباره باز شد. آنچه می دیدم #وجود_نازنینی بود که در مقابلم قرار داشت. به اطراف نگاه کردم. در همین حین احساس کردم آقا در حال خروج از اتاق است. شتابان به دنبالش دویدم. همین طور که می رفتم گفت: "برگرد" گفتم: "نه آقا. بگذارید من با شما بیایم..." سراپا نشناخته به دنبالش از اتاق بیرون رفتم. اما کسی را ندیدم. جلوی راه پله پایم پیچ خورد و از پله ها افتادم. وقتی چشم گشودم روی تخت بیمارستان بودم. آنها با تعجب به چشمان شفا یافته من خیره شده بودند و من دنبال گمشده ام بودم.
📚کتاب وصال، صفحه ۱۰۹ الی ۱۱۱
جهت تعجیل در فرج و سلامتی #امام_زمان_عج و شادی روح شهداء و امام شهداء و اموات
#صلوات
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
امام زادگان عشق
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌷🌷 "معرفی کتاب وقتی مهتاب گم شد"
کتاب وقتی مهتاب گم شد تالیف حمید حسام شرح زندگی سردار شهید علی خوشلفظ و روایتی عینی از یک واقعهی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند.
وقتی مهتاب گم شد قصه نیست. داستان پردازی و اسطوره سازی هم نیست، بلکه واقعیتی است شبیه اساطیر. واقعیت زندگی و رزم مردی که «خود واقعی اش» را در «شبی که مهتاب گم شد»، پیدا کرد.
علی خوش لفظ که نامش را بخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشتهاند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمانها میشود. همین انقلاب درونی باعث میشود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگیاش هم تغییر کند.
علی خوش لفظ یک قهرمان ملی است. این را زخم های نشمرده ای که از او «علی خوش زخم» ساخته گواهی می دهد. علی خوش زخم، نیازی به مدال ملی شجاعت ندارد. بچۀ بازیگوش محلۀ «شترگلوی همدان»، که روزگاری از دیوار راست بالا می رفت، پس از یازده بار مجروحیت با تیر و ترکش و موج و شیمیایی، حالا نمی تواند روی تخت بیمارستان بنشیند. تیر کالیبر تانک در آوردگاه شلمچه و کربلای 5، پس از ۲۶ سال، همسایۀ نخاع اوست.
سردار شهید علی خوش لفظ پس از سالها تحمل درد و رنج ناشی از مجروحیت و صبر در برابر دوری یاران و دوستان، ۲۹ آذر ماه سال ۱۳۹۶ آسمانی شد و به کاروان عظیم شهدا پیوست. او به تعبیر همرزمانش «علی خوش رفیق» بود.
طی هشت سال جنگ، هشتصد نفر از رفقایش شهید شده اند که با نود نفر از آنان رفیق تر و عقد اخوت بسته بود. از این جماعت هشت نفرشان پارۀ تن او بوده اند. برادرانی چون علی محمدی، نادر فتحی، حبیب مظاهری، رضا نوروزی، عباس علافچی، بهرام عطائیان، جمشید اصلیان، و علی چیت سازیان که به رفیق اعلی رسیدند.
علی خوش رفیق برای هیچ کدام از آن ها رفیق نیمه راه نبود. کتاب خاطرات او مرام نامۀ برادری است. علی خوش لفظ، پای دو برادر شناسنامه ای، جعفر و امیر، را نیز به جبهه باز کرد. آن دو نیز خدایی شدند و شیرازۀ کتاب خاطرات علی با آن دو بسته می شود.
"وقتی مهتاب گم شد" اثری است که رهبر معظم انقلاب در تقریظی این کتاب را چنین توصیف کردند:
«کام دل مشتاق را غرق لذّت میکند و آتش شوق را در آن سرکشتر میسازد».
هر روز یک قسمت از این کتاب در کانال "سالن مطالعه محله زینبیه" با آدرس:
https://eitaa.com/salonemotalee/308
بارگزاری میشود.
بخوانید، در گروهها نشر دهید و به دوستانتان توصیه کنید.
با شهدا باشید
یاعلی