#در_محضر_شهداء
#فرازی_از_وصیت_نامه
#شهید_داوود_عابدی
این انقلاب و این پیروزی ها با حرف بدست نیامده برای لحظه لحظه آن جوانان #غیورمان خون داده اند و جان داده اند تا به اینجا رسیده ایم
پا روی این خون ها نگذارید.
#امت_حزب_اللّه :
دلخوش باشید که این دلقک هایی که در گوشه و کنار مملکت دست به خرابی ها می زنند نمی توانند این #خون ها را پایمال کنند و نمی توانند مقابل چرخ عظیم انقلاب بایستند.زیرا که این مملکت به فرموده امام:
مملکت #امام_زمان_عج است.
و هر صاحبخانه ای، خود از خانه اش محافظت می کند و ان شاءاللّه به زودی همگی آنها از بین خواهند رفت. از کرم مولا در خط #رهبر_قدم بردارید و به پدر و مادرتان #احترام_فراوانی قائل شوید.با کسانی که در خط رهبر قدم بر نمی دارند و #ولایت_فقیه را قبول ندارند، قطع رابطه کنید.
اگر می خواهید که راه ما را ادامه دهید
درس هایتان را بخوانید که مملکت اسلامی شدیداً احتیاج به افراد با سواد دارد.از همگی شما #حلالیت می طلبم و عاجزانه تقاضای حلالیت می کنم.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی_با_ذکر_صلوات
‼️نحوۀ جبران غیبت
🔷س 5294: اگر در مورد شخصی #غیبت کرده باشیم، آیا می توان با اهدا ثواب اعمال مستحبی و واجب، گناه آن را جبران کنیم؟
✅ج: اهداء ثواب اعمال کافی نیست، بلکه اگر زنده است و طلب #حلالیت از او ممکن هست و مفسده ندارد، بايد از او حلالیت بطلبید و اگر در قيد حيات نيست يا #طلب_حلالیت از او امکان ندارد، برايش استغفار کنید.
#احکام_گناهان #احکام_غیبت #وظیفه_غیبت_کننده
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت هفتاد و نه
📝ّحــــق الناس♡
☘محمّد پس از چند سال تحصیل در حوزۀ علمیّۀ محمودیّه از فاروج به شهرستان کاشان منتقل شد و در تعطیلات به جبهه می رفت
فصل تابستانی ما را برای زیارت حضرت کریمۀ اهل بیت(ع)به شهرستان#قم مسافرت برد
🌷 بچه ها در پوست خود نمی گنجیدند چون تا آن زمان ما به مسافرت طولانی مدّت نرفته بودیم.
به محض رسیدن به مقصد، زیارت کردیم و در راه بازگشت در پیاده رو قدم می زدیم که بچه ها احساس تشنگی کردند. محمّد گفت: می دانم هوا بسیار گرم است ولی کمی تحمّل کنید تا به بستنی خوری برسیم.
☘بچه ها از ذوق تندتند قدم بر می داشتند . دختر دو سال ام طبق معمول در آغوش عمویش جا گرفته بود و سر به شانۀ او گذاشته، همه جا را از همان بالا رصد میکرد.
خلاصه به بستنی فروشی رسیدیم محمّد دخترم را از بغلش جدا کرد و زمین گذاشت تا برای بچه ها بستنی بخرد
🌷یک مغازۀ میوه فروشی هم کنار بستنی خوری قرار داشت. گرم گفت وگو بودیم هیچکدام حواسمان به معصومه نبود و با خیال راحت روی نیمکتها نشستیم و مشغولِ خوردن بستنی شدیم ناگهان محمد از جا پرید و با دستپاچگی گفت: وای وروجک! این چکار زشتی است که تو کردی؟
☘سرم را چرخاندم نفهمیدم چگونه بچه دو سالۀ خودش را از لا به لای نیمکتها به میوه فروشی رسانده و در عرض چند لحظه#غفلتِ ما از فرصت سوء استفاده کرده بود و از جعبۀ چوبی جلو مغازه یک جفت آلبا لوی قرمز را برداشته و فوراً به دهانش گذاشته و تا محمّد خود را به او رساند، از ترس گرفتنِ طعمه ،اش آلبالوها را با هسته قورت داد،
🌷محمّد دست پشتِ دست می زد و دخترم با کمال پر رویی دوباره آلبالویی دیگر را نشانه گرفته بود و ما از دیدن این صحنه می خندیم ولی محمد این بار مچش را گرفت داخل همان مغازه برد
☘فروشنده بعد از اینکه مشتری اش را به راه انداخت محمّد او را کنار کشید و با شرمندگی حقیقت ماجرا را برای میوه فروش تعریف کرد و از ایشان#حلالیّت گرفت، فروشنده نگاهی به دخترم کرد و با خوشرویی پاسخ داد: عیبی ندارد بچه است، گوارای وجودش باشد وقتی برگشت همه گفتیم :سخت نگیر او یک بچه است معنی گناه را نمی فهمد.
🌷محمّد با ناراحتی گفت: ما که می فهمیم، بدانید برای سرقت کودکانه هم باید#رضایت جلب کرد.
ما تا آن زمان فکر نمی کردیم، انسان برای چنین چیزهای کوچکی روز قیامت باز خواست شود...
ادامه دارد .....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷