eitaa logo
امام زادگان عشق
90 دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
352 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
از شهید یحیی السنوار اخباری مبنی بر حسن نیت نخست وزیر جدید اسرائیل ایهود باراک منتشر شد که رفتن به مذاکرات مربوط به وضعیت نهایی با فلسطینی ها میشد که مورد استقبال مقامات خودگردان قرار گرفت و تحت فشار آمریکایی ها شروع به دستیابی به آن کردند و گفتگوها در مورد چشم انداز عالی راه حل قریب الوقوع و تحقق قريب الوقوع رویاها آغاز شد که عبارت بودند از: دولت فلسطین با پایتختی قدس الشریف تأسیس شد و اشغال با عقب نشینی اسرائیل به مرزها قبل از جنگ 1967 پایان یافت. در واقع، مذاکرات در کمپ دیوید بین ... طرفهای فلسطینی و اسرائیلی و تحت حمایت بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا، اخبار مربوط به مذاکرات را با جدیت و علاقه کامل دنبال کردیم و برای حضور در کنار مادرم برگشتیم. اخبار در تلویزیون. علیرغم غیبت حسن و ابراهیم به دلیل در زندان بودن و در غیاب آنها صدا و نظر مخالفان مخالف مذاکره و صلح با اسرائیل غایب بود. ناراحتی و تأثیر مادرم از زندان حسن و ابراهیم پنهان نبود و محمود بارها تلاش کرد برای دلداری دادن به او دلجویی از او و حتی امیدواری به پایان خوب مذاکرات در کمپ دیوید و شروع اجرای توافقات منجر به آزادی حسن و ابراهیم شود و حتی اسرائیل زندانیان را آزاد کند این یکی از موضوعاتی است که مذاکره کنندگان فلسطینی مطرح کرده اند و اسرائیل دیگر هیچ توجیهی برای نگهداری زندانیان پس از امضا ندارد. توافق راه حل دائم و نهایی و سپس عبدالرحیم نیز آزاد میشود چند روز بعد مذاکرات اوج گرفت و هیچ توافقی حاصل نشد، زیرا اسرائیل آماده گفت و گو یا ارائه هیچ راه حل معقولی برای مسائل عمده باقی مانده مانند مسئله بیت المقدس و پناهندگان مرزهای 5 جون 1967 و بلوک های اسکان نبود. اخباری در مورد فشار وحشتناکی که بر یاسر عرفات رئیس دولت خودگردان فلسطین حتی از سوی بیل کلینتون، رئیس جمهور ایالات متحده، اعمال ،شد به بیرون درز کرد تا در برابر ناسازگاریها این مسائل را بپذیرد. پاسخ اسرائیل از امتناع قاطعانه بود مذاکره کنندگان را به خانههای خود فراخواندند و منطقه وارد بن بست شد و به وضوح منتظر مسابقه یا جرقه بود تا آن را شعله ور .کند جرقه از طریق دیدار آریل شارون رئیس جدید حزب لیکود که رهبر مخالفان دولت اشغالگر شد وارد حیاط مسجد الاقصی گردید که توسط صدها سرباز و پلیس اشغالگر محافظت می.شد. جرقه ای زده شد که منطقه را شعله ور ساخت جمعیت خشمگین و سربلند در مقابل او و علیه دیدارش و هتک حرمت مسجد مبارک الاقصی قیام کردند توده ها با سینههای برهنه در غزه کرانه باختری و بيت المقدس ، برای درگیری شدید با سنگ و بوتل های خالی به پاسگاههای ارتش اشغالگر رفتند. تصاویر انتفاضه اول شروع به تکرار کرد و مشخص شد که واکنش ارتش اشغالگر به ویژه در فضای یک انتفاضه خشن و غیر منطقی بوده است. حکومتی که بسیاری آن را دولت صلح و مذاکره توصیف میکنند باراک سیاستمدار با باراک نظامی هیچ تفاوتی نداشت بلکه در نبرد سیاسی شدیدتر و قوی تر شد و معتقد بود که طرف فلسطینی به طرف فلسطینی فشار آورده است. توده ها به خیابانها آمدند تا او را تحت فشار سیاسی و رسانه ای قرار دهند تا او را وادار کنند که از مواضع خود که در کنفرانس کمپ دیوید ارائه کرده بود دست بردارد تظاهر کنندگان جوان شروع به تجمع در ایست های بازرسی و نقاط اصطکاک کردند که دهها شهید و صدها مجروح بجا گذاشت و تودهها طبق معمول بیشتر و بیشتر فداکاری می کردند مشتاق تر ملتهب تر و تکان دهنده تر میشدند تعداد شهدا و مجروحین افزایش یافت برخی از پلیسهای فلسطینی یا اعضای سرویسهای امنیتی نمیتوانستند اعصاب خود را کنترل کنند که پسران و برادران خود را میدیدند که با تفنگهای سربازان اشغالگر کشته میشوند یا جمجمه هایشان توسط تک تیراندازان اشغالگر باز میشد. موارد کشتار و مجروحیت در ارتش اشغالگر رخ داد و مشخص شد که اوضاع بدتر شده است همانطور که برخی از مذاکره کنندگان اعلام کردند این تلاش طرف فلسطینی برای بهبود موقعیت مذاکره نیست آنها میخواستند این فقط یک تکه کاغذ برای تغییر وضعیت مذاکره باشد تعداد شهدای فلسطینی از چند صد گذشت و سربازان اشغالگر به دستور رهبری خود به آنها و توده های مردم ما جز با بی احترامی رفتار نمیکنند و مرتکب قتل و ترور می.شوند در یکی از اتاقهای زندان مرکزی غزه پانزده زندانی دور تلویزیون جمع میشوند و اخبار عصر را تماشا میکنند که در مورد حوادث درگیری ها و مرگ دهها نفر صحبت میکند صدها شهید و مجروح در این روز نقاط اصطکاک برخوردها درگیری ها و ارقام شهدا و مجروحان در دروازه صلاح الدین شهر رفح ارائه میشد و درگیریها تنشها شهدا و مجروحان در ایست بازرسی طوفاح در غرب شهر خان یونس و همچنین وضعیت شهرک کفر) داروم در نزدیکی شهر دیرالبلاح وضعيت ده ها برابر دشوارتر بود در چهارراه شهدا نزدیک نتزاریم اسکان شهدا و مجروحان در گذرگاه مرزی اریز و شرق شجاعیه و
از شهید یحیی السنوار سر قبر یوسف در نابلس و اطراف جنین و اردوگاه آن در حین پخش اخبار سکوت مطلق در اتاق حکم فرما بود و به محض پایان آن ابراز خشم از سوی آن مردان جوان در آن اتاق و اتاق های دیگر زندان ظاهر شد این ظلم تا کی باقی می ماند؟ دومی با پایش به تخت می زند و فریاد می زند سومی سرش را بین دستانش گذاشت و بدون هیچ حرفی فشار داد چهارمی با کف دست به سرش می زند و عبارات عصبانی یا ناشایست دیگر. ابراهیم روی لبه تخت نشسته بود و پاهایش را روی زمین آویزان کرده بود دستانش را روی زانوهایش گذاشته بود و سرش را روی دستانش گذاشته بود ساکت بود یکی از جوانان به او نزدیک شد و گفت: نظرت چیست ابراهیم؟ ابراهیم نگاهی به او کرد و گفت وضعیت ما اینگونه است جان و خون مردم ما میدان آزمایش های اسلو شده است اگر در آن موفق می شدند خوشبخت بودند و حالا که موفق نشدند چرا از آن خراش شروع نکنیم ؟ این راه حل است همه فداکاری های انتفاضه اول بیهوده بود و اکنون کار به سیاستمداران و مذاکره کنندگان رسیده است به بن بستها پس چرا تجربه را دوباره شروع نکنیم!! صدها یا حتی هزاران شهید خواهند افتاد و دهها هزار نفر مجروح خواهند شد و شما می یابید که کسی می آید دوباره برای رفتن به اسلوی جدید پیشنهاد می دهد یا اسمش را هر چه می خواهید بگذارید و به همین ترتیب بعد از هر دور جهاد و مبارزه مردم ما، سیاستمداران میآیند تا میوه را درو .کنند چون در چیدن میوه قبل از وقتش عجله می کنند، با محرومیت از آن می شتابند میوه بر درخت نمی ماند و وقتی چیده شود چون هنوز نرسیده است، فایده ای ندارد. این راه حل با قیام اول مردم ما بود و چون باید دوباره شروع کنیم مبادا کسی به سراغ ما بیاید که تصور کند میوه رسیده است وقت آن است که هر چه مردم ما برای آن فدا کرده اند از بین می رود. جوان پرسید یعنی فکر می کنی اوضاع تا مدت ها به همین منوال ادامه پیدا می کند ابراهیم لبخندی زد و گفت: بله، ادامه خواهد داشت و ادامه خواهد داشت چون همه چیز پر از مواد منفجره است و همه چیز به چیز دیگری مرتبط است و هر انفجاری انفجارهای پی در پی را به همراه دارد؟ نه در مورد بیت المقدس نه مرزهای 1967 ، نه پناهندگان نه شهرک ها و نه آب و در میان مردم فلسطین کسی را نمی یابید که تا زمانی که این مسائل حل نشده ،باشد قدمی به جلو بردارد. جوان گفت :چه کسی جرات انجام این کار را دارد؟ هزار نفر بر سر او فریاد میزنند و او را به خیانت متهم می.کنند بنابراین همه چیز پیچیده است و زخم مرد جوان همچنان خونریزی می کند و همینطور این پسرها بدون غرامت خود را جلوی اسلحه و تانک اشغالگر می اندازند که حرام و جایز نیست و باید از این کار جلوگیری کرد یک نفر باید جسارت و جرأت داشته باشد که بایستد و برای آنها تشویق کند، دیگر بس است این بیهوده است. ابراهیم خندید و گفت نه برادر این بیهوده نیست این پسرها پیروز می شوند با شهادت خدا زیرا نیتشان پاک و خالصانه است و این ضربهای است که باید سهم خود را از خون ما بگیرد و بی شک کارها پیش خواهد رفت فردا درمی یابی که تودهها بیشتر خشمگين شده اند و با وجود آنها چیزها بر می دارند که هر که حمل کند پرچم و شمشیر در مقابل جلاد می کشد و دشمن تاوان این خونی را که از خون خود و آسایش او ریخته است از امنیت و ثبات و اقتصاد و آب چشمه اش خواهد پرداخت. مرد جوان با تعجب گفت :در حالی که توهم صلح با اشغال نفرت انگیز فرو ریخته است تا کی به بازداشت ما در زندان ها ادامه می دهند؟ ابراهیم خندید و گفت: چند هفته طول نمی کشد، فقط چند هفته. فعالیت های انتفاضه ادامه یافت تشدید شد و شدیدتر شد نیروهای اشغالگر توانایی ها و همه روش های خود را جمع آوری کردند و مشخص شد که گرانه هایی از تک تیراندازان نیروهای اشغالگر در بالای برجهای مراقبت در ایست های بازرسی، یا شهرک ها قرار داشتند و سرگرمی بالای سر تظاهر کنندگان تلویزیون ها گزارش هایی را در این باره نشان دادند، در حالی که یکی از سربازان تظاهرکنندگان را زیر نظر داشت. با دوربین دوچشمی بزرگ، یکی از تظاهرکنندگان را شناسایی می کند و شروع به توصیف تک تیراندازی می کند که پشت اسلحه تک تیرانداز کنارش خوابیده است، ادامه دارد .. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻... 👇 🌷〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰🌷
از شهید یحیی السنوار تظاهر کنندگان ، پیراهن زرد با موهای بلند سنگ در دستش اینجا سنگ می اندازد می بینی؟ تک تیرانداز پاسخ می دهد: «بله، بله، من او را شناسایی می کنم و اولین نفر میگوید او را از جاده خارج کنید سپس آن سرباز گلوله ای شلیک می کند و مردان جوان اطرافش با عجله او را از زیر رگبار گلوله دیگر طرف می برند، و آن سرباز آن را برای دوستش تعریف کرد، چون به نقطه دیگری اصابت کرده بود. که تایید می کند که او یک تک تیرانداز ماهر با توانایی و تجربه بالایی است .در مقابل این شهامت و جنایت، تعداد بیشتری از نیروهای امنیتی و پلیس فلسطین با تیراندازی علیه آنها و مردم و اطرافیانشان شروع به پاسخگویی کردند و عملیات تک تیراندازی آشکار با هدف قرار دادن حاملان سلاح حتی عملیات پلیس آغاز شد آنها برخی نقاط تجمع پلیس را بمباران کردند. دولت اشغالگر آژانس ها و رسانه های آن شروع به متهم کردن دولت خودگردان کردند که راه را برای خروج زندانیان از زندان ها برای برنامه ریزی عملیات علیه اسرائیل باز کرده است و مشخص شد که با این کار راه را برای شروع هموار می کند اولین اقدام با هدف قرار دادن زندان سنین در نابلس بود که یکی از بخش های آن توسط هواپیما بمباران شد. هدف محمود ابوحنود، در لبه ایستگاه بود و خداوند مقدر کرده بود که او زنده بماند، اما تعداد زیادی از پلیس و نگهبانان زندان کشته شدند و بسیاری دیگر مجروح شدند و در نتیجه اقتدار بین طرف قرار گرفت. در مورد همه این ها در زندان بیتونیه ده ها زندانی در اتاق های یکی از بخشها محبوس هستند در یکی از اتاقهای زندانیان شیخ جمال و شیخ عبدالرحمن هم هستند یکی از جوانان فریاد زد اینها هلیکوپترهای آپاچی در حال پرواز اینجا هستند. آنها را نمی بینید و با دست از پنجره اشاره میکند جوان دیگری فریاد می زند: انگار می خواهند ما را بمباران کنند و هرج و مرج و سر و صدا در اتاق و در در اتاق های دیگر شروع میشود شیخ جمال جوانان را به حفظ آرامش و خویشتنداری فرا می خواند و نگهبانی را که پس از مدتی میآیند و طبق عادت نگهبانان با تنبلی و چوبدار راه میروند، به وی می گوید که ما را به مکانی نامشخص ببر وی می گوید که اتاق ها بمباران می شوند و پلیس پاسخ می دهد که نمی تواند اگر این کار را انجام دهد اجازه انجام این کار را ندارد. شیخ جمال از او می خواهد که افسر وظیفه را صدا بزند و او شروع به عذرخواهی می کند و خمیازه می کشد و شیخ جمال از پشت میله های در بر سر او فریاد می زند، جیغی که او را از مستی و تنبلی بیدار کرد گفت برای ما به افسر زنگ بزن نمیفهمی چی میگم؟ ممکنه محل بمباران ،شود پلیس با عجله میره سمت تلفن انتهای راهرو آن را برمی دارد و با افسرش تماس می گیرد وی می آید و می پرسد چه اتفاقی افتاده؟ شیخ جمال برایش تعریف می کند که چه اتفاقی دارد می افتد. افسر سعی می کند به او اطمینان دهد که هیچ اتفاقی نمی افتد اینجا ما در کنار شما هستیم شیخ به او توضیح می دهد که هواپیماهای آپاچی اتاقها را بمباران می.کنند برای هر اتاق یک موشک هدایت شونده خاص است بنابراین افسر سعی می کند او را آرام کند و به او اطمینان دهد و بر سر او فریاد می زند می گوید ما اینجا در این اتاق نمی مانیم، تحت هیچ شرایطی. افسر پاسخ می دهد چه کار کنم؟ شیخ پاسخ می دهد ما را از اینجا به دفتر و اتاق خود ببرید افسر پاسخ می دهد: «نمی توانم» چون دستوری ندارم شیخ فریاد میزند فرمانده خود را صدا .کنید مسئولیت اتفاقاتی که ممکن است برای ما بیفتد بر عهده شماست. او می رود تا تماس بگیرد و جوانان دائماً هلیکوپترهایی را که در اطراف ساختمان پرواز می کنند تماشا می کنند. به مردان جوان :گفت درها را بردارید تعدادی از جوانان در حالی که تخت آهنی را حمل می کنند، جلو می آیند و آن را جلو در میاندازند بارها و بارها به سمت در میآیند تا اینکه در از جای خود تاب میخورد و به همین صورت در باز میشود به اتاق دوم همه به راهروی جلوی اتاقها رفتند و ناگهان نیروهای مسلح به چوب و گاز، سپر و وسایل کامل پوشیده از دور آمدند و فرمانده محل در راس آنها بود و زندانیان شروع به فریاد کردند هلهله و فریاد زدند یکی از جوان ها گفت از خودت خجالت نمی کشی ما بین موشک های اشغالگر و تفنگ و قنداق تو هستیم خجالت بکشید به خودتان، فرمانده محل به سربازان خود فریاد میزند که بایستند و عقب نشینی کنید و با شیخ جمال شروع به مذاکره کرد و شیخ جمال ماجرا را برای او توضیح داد و به آنها اجازه داد در راهرو و میادین حضور داشته باشند و در صورت لزوم به اتاق ها و دفاتر پلیس بروند و در آنجا پنهان شوند وقایع و تحولات به سرعت دنبال شد زیرا در برابر زشتی اعمال و ظلم ماشین جنگی ارتش اشغالگر، بسیاری به فکر قیام هایی افتادند که خساراتی به اشغالگران و شهروندان دیدگی شدند. ادامه دارد ...
از شهید یحیی السنوار اما شروع به گسترش فضای ترس نمودند. در بسیاری از موارد برخی از مردان جوان توانستند با تفنگ های خود به سرزمینهای اشغالی 1948 وارد شده در آن نفوذ کنند و در آنجا شروع به تیراندازی به سمت کسانی که در بازار خیابان یا مردم بودند بکنند. در ایستگاه، عده ای کشته و تعداد زیادی زخمی شدند، سپس پلیس و نیروهای امنیتی دشمن در اطراف او تکثیر می شوند و او را می کشند یا دستگیر می.کنند هر روز خیل عظیمی از مردم برای عزاداری بر پیکرهای شهدا بیرون می آیند و از عصبانیت میغرند و خواهان انتقام میشوند ،انتقام و اینکه دشمن تاوان جنایاتش را بپردازد. نیروهای اشغالگر با استفاده از هلیکوپتر و هواپیما مواضع نیروهای امنیتی و انتظامی این مرجع را مورد هدف قرار دادند، به طوری که ابتدا به دور آنها حلقه زدند سپس آنها را تخلیه کردند سپس بمباران و منهدم کردند که گویی می خواستند پیامی را منتقل کنند این پیام به مقامات که اگر اوضاع ادامه پیدا کند نابود خواهند شد همانطور که هستند. مقامات خطری را احساس کردند که اگر هواپیماهای اشغالگر یکی از زندانهای حاوی زندانیان سیاسی مخالف را بمباران کنند، شروع به آزاد کردن برخی از آنها کرد زیرا برادرم حسن آزاد شد و بقیه به ساختمانهای عمومی ناشناخته منتقل شدند. همان طور که در مورد ابراهیم اتفاق افتاد آنها در آنجا بازداشت شدند دولت باراک سقوط کرد و انتخابات جدیدی در اسرائیل برگزار شد و آریل شارون قصاب معروف به ریاست دولت رسید و مشخص شدکه اوضاع به سمت تشدیدو پیچیدگی پیش می رود. ادامه دارد ...‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻... 👇 🌷〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰🌷
از شهید یحیی السنوار فصل سی ام طبق آماری که روزنامه های اسرائیلی منتشر کردند در ماه اول انتفاضه الاقصی که پس از بازدید شارون از مسجد الاقصی در 28 سپتامبر سال 2000 صورت گرفت نیروهای اشغالگر نزدیک به یک میلیون گلوله به سمت تظاهر کنندگان فلسطینی در غزه و کرانه باختری شلیک کردند رهبران اسرائیلی حکومت اشغالگر اعم از ایهود باراک با آریل شارون که پس از او آمدند به فرماندهان نظامی خود چراغ سبز نشان دادند تا قیام را سرکوب ،کنند آن را بشکنند و ریشه های آن را سرکوب کنند و به سربازان خود دستور دادند که تظاهر کنندگان را درو کنند و مردم ما کوتاه نیامدند، درنگ نکردند، عقب نشینی نکردند و از خود دفاع کردند. جوانان با نیروهای اشغالگر درگیر می شوند و بدون فکر و تردید جان خود را بر دوش می کشند و در مقابل امواج ظلم و کشتار و تروریسم سازمان یافته دولت اشغالگر و ارتش جنایتکار آن می ایستند با شور و شوق بسیاری از آزادگان مردم فلسطين، بدون توجه به اختلاف ،عقیدتی باورهای سیاسی و وابستگی های تشکیلاتی شان برخاستند و اسلحه به دست گرفته و تصمیم گرفتند از جان مردم خود در برابر جنایتکاری دولت مافیایی که همیشه شعار دموکراسی و حقوق بشر سر داده است دفاع کنند. با بی عدالتی اشغالگران جنایتکار اسلحه را بالا آورده و شروع می کردند به قتل و کشتار جامی تلخی که مردم ما در نوار غزه، در رام الله در نابلس و در تمام شهرها و روستاهای این کشور چشیدند هسته های چریکی جوان شروع به جمع آوری و کار کردند تا سربازان اشغالگر و شهرک نشینان را به اسارت بگیرند و تلفاتی به اشغال وارد کنند و نیروهای روند اسلو هنوز آنجا بودند. (تشکیل خود گردان قبل از وقوع قیام از ضرباتی که به آن وارد آمد ضعیف شده بود از ابتدا نتوانستند قوی کار کند، بنابراین ضعیف شروع به کار کرد اما قابلیت توسعه را داشتند در مورد جنبش فتح که اعضای آن در سرتاسر مراجع پراکنده بودند، بر جوانان کنترل نداشتند و جوانان با اسلحه و توانایی و تصمیم و عزم قاطع بر راه افتادند مبارزه مسلحانه با اشغال غاصب جنایتکار را بار دیگر از سر گرفتند. مهند ابو حلاوة در 30 اکتبر دو نگهبان شعبه بانک ملی در بیت المقدس شرقی را کشت و گردان های شهدای الاقصی را مسئول این عملیات اعلام کرد و بدین ترتیب نامی را که توسط گروه های جنبش فتح که شروع به عملیات مسلحانه کردن را اعلام کرد آنها با نام گردان های شهدای الاقصی که حسین عبایات به آنها گذاشته بود فعالیت می کردند و توانایی و شهامت او برای فرماندهی گردان های منطقه بيت لحم و بیت جلا و ده ها رزمنده و مقاومت همراهانش خواب را از چشم سربازان اشغالگر و شهرک نشینان ربوده بودند. حسین عبایات در شهرک (جیلو) در حومه بیت المقدس که در نهم نوامبر ماه سال 2000 در غزه ترور شد و در غزه اولین گروه از گردان های شهدای اقصی تشکیل شد و عملیات خود را علیه نیروهای اشغالگر و شهرک نشینان آغاز کردند و جمعیت انبوهی که در بسیاری از مناطق به ویژه برای تشییع پیکر شهدا به خیابان ها ریخته بودند شروع به سر دادن شعارهای تندی علیه نمادهای مرحله قبل که با همکاری اسرائیل و آمریکاییها خاتمه یافته بود کردند و این جمعیت مکرر شعار آزادی اسرای را میدادند که در مراکزی به اسم نیروهای مخالف نگهداری می شدند گاه درخواست آزادی آنها توده ها را شوکه کرده بود دیوارها فرو ریختند زندانها باز شدند و کسانی که در آن بودند آزاد شدند. ابراهیم و برادرانش آزاد شدند و صدها مجاهد در غزه و کرانه باختری که بلافاصله شروع به آماده شدن برای ایفای نقش خود در حفاظت از مردمی کردند که در معرض جنگ دزدی دریایی ارتش اشغالگر قرار گرفته بودند یکی از این مجاهدان هنگامی که نگهبانانش به او خبر دادند که آزاد می شود احساساتی نشد و عجله نکرد تا خود را برای رفتن آماده کند، بلکه نشسته بود و تکان نخورد و از این موضوع تعجب کردند و از او درباره این کارش پرسیدند گفت: نمی خواهد برود و می توانند او را تا مدتی دیگر نگه دارند او را حمل کردند و به دست و پاهایش دستبند زدند و در موتر گذاشتند و به سمت محل اش بردند دستبند اش را باز کردن و از موتر بیرونش کردند بازگشت ابراهیم از زندان را جشن گرفتیم و اسراء و یاسر در حالی که او آنها را می بوسید و با آنها بازی می کرد به گردن او چسبیدند و از بازگشت او خوشحال شدند . ادامه دارد ...
از شهید یحیی السنوار دوستان و همسایگانش در خانه به استقبال او آمدند و به او تبریک گفتند از این رو فرصت را غنیمت شمرده و در حضور همگان در مورد دروغ صلحی که بر مردم ما به فروش رسیده و تلاش و مجاهدت و فداکاری آنها را در طول یک سال سالهای انتفاضه اول را به هدر داده است صحبت کرد و این است که شریک صلح ،دیروز شبانه روز سلاخی می کند و نسبت به ما هیچ رحم و شفقتی نشان نمی دهد وی بار دیگر تاکید کرد که ایده صلح با اشغالگران دروغی است که برای مردم ما عرضه می شود و هر از چندگاهی برای فریب مردم ما از طریق آزادی و کرامتشان به بازار عرضه می شود اشغالگران مجبور شدند تحت فشار حملات از جنوب لبنان فرار .کنند اشغالگران در سال 1993 آماده فرار از غزه و کرانه باختری بودند در روزی که مقاومت با ضربات خاص خود کورشان کرده بود و بسیاری از رهبران آن در آن زمان فریاد زدند که این کار را انجام خواهند داد بنابراین ما فلسطینی ها آمدیم و نردبانی را گذاشتیم تا دشمن ما از درخت جنایاتش پایین بیاید و نه تنها او را از مخمصه رهایی بخشیدیم بلکه خود را نیز درگیر کردیم در قراردادهایی که در آن حق او را بر سه چهارم سرزمین خود به رسمیت شناختیم و ما درگیر هماهنگی های امنیتی و موافقت نامه های همکاری برای زدن مقاومت شدیم، مردم شریف دستگیر شدند به زندان ها انداخته شدند و ظلم و شکنجه در حق آنها انجام شد، به زبان ساده ما تبدیل به محافظه کار شدیم. برای امنیت اشغال و با این همه چه به دست آوردیم؟ امتناع او از به رسمیت شناختن حقوق ما و وقتی به آن پایبند بودیم جهنم ماشین جنگی خود را به روی ما و مردم ما گشود و در اینجا روزانه ده ها شهید میدهد و صدها زخمی و مجروح می دهد و اینجا هم هلیکوپترهای آمریکایی آنها موشکهای خود را به سوی مردم شریف ما شلیک می کنند. مردمی از هر جناحی که روح آزاده و سرافرازشان از پذیرش تسلیم و تعظیم در برابر عیاشی اشغالگران سرباز زده است. ای برادران این سرزمین، سرزمین مقدس و پاک و مبارکی است که خداوند در آن فرمود: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ/1 سورة الاسراى :ترجمه پاک و منزه ] است ذاتيكه شبی بنده اش را از مسجد الحرام به مسجد الاقصی ای که در پیرامونش برکت نهاده ایم، برد تا از نشانه های خود به او بنمایانیم اوست که شنوا و .بیناست این سرزمین سرزمین سفر شب و معراج است، سرزمینی مبارک، و سرزمین بندگی و جهاد تا روز قیامت است و نمیتواند کسی جلوی این کار را بگیرد تا به یاری خداوند امیدهای ما برآورده شود توده های عربی و اسلامی با واقعیت در فلسطین تعامل کردند و در پایتخت های کشورهای خود از رباط تا صنعا تا جاکارتا به خیابانها ریختند و میلیونها نفر در حمایت از قیام فلسطین و علیه جنایات و ظلم به خیابان ها آمدند و شعار علیه قتل عام های اشغالگران دادند و صدایشان بر خیبر ،خیبر ای یهودیان می پیچد... لشکر محمد برمیگردد و فریاد میزند ،انتقام . انتقام... ای تیپ های قسام. در اوائل ماه جون مرد جوانی در ساحل تل آویو از موتر پیاده میشود و با لبخندی مطمئن بر لبانش به سمت شهربازی کنار ساحل می رود و جمعیت زیادی از مردان و زنان جوان را می بیند در مقابل یکی از شهربازی ها شلوغ با اطمینان و آرامش در میان آنها می لغزد و دکمه برق را با دست فشار می دهد صدای انفجار کر کننده ای طنین انداز می شود، فریاد و ناله بلند می شود و آمبولانس،ها پرسنل امنیتی پلیس و کارشناسان مواد منفجره هجوم می آورند ده ها کشته و زخمی به جا می گذارد. در اتاق مادرم نشسته بودیم و می خواستیم به اتاق خود برویم که برنامه های معمولی تلویزیون قطع شد و پخش زنده از محل شروع شد و بیانیههایی در محکومیت و نکوهش این عملیات تروریستی آغاز شد از همه طرف به ابراهیم نگاه کردم که انگار به او میگفتم نظرت در این مورد چیست او منظور مرا فهمید و :گفت مگر نمی بینی این دنیای ظالم، هشت ماه متوالی مردم ما سلاخی میکنند و ارتش اشغالگر در حال خون ریختن است با سلاحهای جهنمی بر سر ما و با استفاده از زرادخانه سلاح های پیشرفته خود علیه ما ،هواپیماها تانکها و تمام سلاح هایش و جهان در حالت کر و لال قرار دارند. و در هر عملیاتی از طرف ،ما مظلومان شکست خورده.اند و حزب ستمدیدهای که حق خود را برای حداقل زندگی آزاد و شرافتمندانه مطالبه می کند حتی از طرف برخی از مردم ما صداهای نکوهش کنندهی بر آنها بلند می شود، اما همه اینها بی ارزش است میلیون ها نفر از رباط تا جاکارتا روزها است که در خیابان ها تهدید می کنند و این را مطالبه می کنند آیا جهان آن را نشنید؟ آنها شعار می دهند ،انتقام ،انتقام ادامه دارد ...
از شهید یحیی السنوار آنها شعار می دهند ،انتقام ،انتقام ای تیپ های ،قسام توده های ملت ما چه انتقامی غیر از این می خواستنداگر توده های ملت ما این را می خواهند و این حق ماست که از خود دفاع کنیم پس چه ضرری دارد؟ در ماه جنوری، نیروهای اشغالگر با هلیکوپترها، هواپیماها، تانک ها و موشک های خود تلاش کردند تا نیروهای ویژه خود را با روشهای مخرب خود با استفاده از عوامل خود برای انجام نود و پنج عملیات ترور در کرانه باختری و نوار غزه انجام دهند که در حدود هشتاد مورد از آنها موفق شد و جان دهها تن از فعالان و کادر را گرفت. گلوله های موشکی به پنجره ها و دفاتر مرکز مطالعات اسلامی در نابلس که در ساختمانی پر از آپارتمانهای مسکونی قرار دارد نفوذ کرد و جمال سلیم جمال منصور و چهار کارگر دیگر در مرکز و جمعیت کشته شدند در نابلس و در تمام شهرها و روستاها و اردوگاه های کشور بیرون آمدند و شعار دادند و خواستار پاسخ بازدارنده به اشغالگران به خاطر جنایات آن شدند و صدها هزار نفر با صدای بلند فریاد زدند ،انتقام ،انتقام ای گردان های القسام. خواستار پایان دادن به جنایات اشغالگری هستند که شروع به اعمال سیاست روشنی میکنند که رهبران آن مخفیانه آن را سیاست شکار فعالان نامیدند که از طریق آن نیروهای اشغالگر اجازه دارند هر فعال فلسطینی را از هر جناحی شکار کنند. نام آن فعالان را در لیست بلندبالایی از افراد مورد هدف قرار می دهند و نام آنها را در هر یک از تحقیقات انجام شده توسط اطلاعات اشغالگر آمده است یک روزنامه نگار جوان فلسطینی به دنبال هدفی مناسب برای عملیات چریکی بزرگ عازم شهر بيت المقدس می شود و روز بعد رستورانی شلوغ را پیدا می کند که یک بمب مخفی در یک آلات موسیقی حمل می کند و مرد جوانی پشت سر او دست خالی راه می رود به طوری که نیروهای امنیتی در همه جا مستقر می شوند تا اگر به او مشکوک شوند حمله کنند وقتی نزدیک رستورانت می رسد سرعتش را کم می کند و او سرعتش را افزایش می دهد، بسته را از آن می گیرد و وارد رستورانت می شود گنجشک چند دقیقه بعد از ورود ماده منفجره را منفجر می کند، صدای انفجار با صدای بلندی می پیچد و اجساد مرده ها تکثیر می شوند درهای رستورانت با سرعت گرفتن آمبولانس ها، مردان امنیتی و کارشناسان مواد منفجره باز می شود جیغ و زاری بلند می شود در این عملیات بیش از پانزده نفر کشته و ده ها نفر مجروح می شوند. ابراهیم و حسن به همراه جوان سومی به نام عدنان در کارگاه تراشکاری و بایگانی که حسن در منطقه عشقوله غزه دارد، بی سر و صدا و به دستور مرد جوان در حال آماده سازی سازه خمپاره .هستند و پرتابگر آن را آماده می کنند، بعد از اینکه آن را با مواد منفجره و پیشرانه پر می کنند و در صندوق عقب موتر می گذارند و به سمت جنوب حرکت می کنند در حومه شهر منطقه مسکونی و توپ را نصب می کنند و موشک را به داخل آن پرتاب می کنند در حالی که شعار می دهند "بسم الله و الله اكبر و من پرتاب نکردم ولی خدا پرتاب کرد و در حالی که خود را روی زمین می اندازند دور می شوند. صدای انفجار و گلوله به سمت آسمان می رود سپس در شهرک نزدیک نتزاریم سقوط می کند. این سه مجاهد همدیگر را در آغوش گرفتند و موفقیت خود را تبریک گفتند، سپس به کارگاه برگشتند و پس از آماده کردن اولین توپ و پنج گلوله که ابراهیم با خود حمل می کرد در آنجا ده ها گلوله و توپ ساده را آماده کردند و به موتر آنرا جابجا نموده و به سمت شمال پرواز می کنند و آنجا در اردوگاه جباليا درب یکی از سربازان را زد و به نوبت یکی از جوانان بیرون می رود و موتر را با او به حومه شهر میبرد در مناطق مسکونی شمال توپ را نصب کردند و اولین گلوله را به سمت شهرک نتسانیت شلیک کردند سپس موتر را به عقب بردند در آنجا ابراهیم مرد جوان و توپ و چهار گلوله دیگر را زمین گذاشت و سریع به کارگاهی که توپ را در آنجا پر می کردند بازگشتند بعد آنکه بسته بندی تکمیل شده بود و پنج گلوله آنها را داخل موتر گذاشت و به سمت جنوب رفت و درب یکی از خانه های اردوگاه خان یونس را زد یکی از مردان جوان با او به حومه اردوگاه رفت و توپ را نصب کرد و گلوله اول را زد و سپس بازگشت. جایی که مرد جوان پایین آمد و توپ و گلوله های دیگر را گرفت رهبری اشغالگر را تهدید به شلیک گلوله های خمپاره ی به سمت شهرک های آنها کرد و قلب برخی از کسانی که در خط مقدم کرانه باختری و غزه زندگی می کردند به لرزه افتاد و صدای آنها بلند شد برخی از افراد منطقی از ما می خواهند که این بازی ها را که هیچ فایده ای ندارد و ممکن است باعث آسیب شود متوقف کنیم ابراهیم و حسن مشغول آماده کردن تعداد بیشتری از آنها بودند که اخبار و آن تماس ها را شنیدند و لبخند می زدند ... ادامه دارد ...
از شهید یحیی السنوار ابراهیم :گفت وای اینها چه می خواهند؟ آنها می خواهند که نیروهای اشغالگر ما را بکشند و ما کاری جز زاری و برافراشتن پرچمهای سفید و التماس رحمت از قصابی که رحم نمی کند .کنیم کار کنید عزیزانم کار کنید این جهاد است جهاد پیروزی یا شهادت باید اسلحه را با وجود سادگی بسازیم و برای توسعه آن تلاش کنیم هرظرفیت تخریب آنها را افزایش دهیم بردشان را زیاد کنیم و به آنها ضربه بزنیم. با آن دشمنی که این همه توان نظامی را دارد علیرغم سادگی سلاح های ما و عدم تدبیر ،ما به یاری خداوند معادله جدیدی در درگیری ایجاد خواهیم کرد ما در علم ترور تعادل ایجاد خواهیم کرد بازدارندگی ما را بمباران می کنند پس ما آنها را بمباران می کنیم، خداوند از عمر بن خطاب راضی باشد که گفت: والله لو لم اجد الاذر الحاربتهم به به خدا سوگند اگر جز دانه جو چیزی نمی یافتم با آن می جنگیدم. ما الحمد لله خیلی از چیزهایی که بهتر از (جو) است و باید باشد داریم ما باید با هر چه داریم با آنها بجنگیم و همیشه باید برای توسعه آن تواناییها تلاش کنیم زیرا ما در ابتدای راه آن نبرد هستیم که رسول خدا صلى الله عليه وسلم بر او در حديث صحيح ذکر شده در این مورد به ما گفته است قیامت نمیآید تا با یهود بجنگید تا سنگ بگوید ای مسلم یا عبدالله این یهود پشت سر من است بیا او را بکش این روز میآید و نزدیک است ان شاء الله. "متفق عليه" ابوعلی مصطفی دبیر کل جبهه مردمی از موتر خود پیاده شده و از پله های دفترش در ساختمانی در شهر رام الله بالا می رود و دقایقی پس از نشستن او روی کوچ دفترش یک هلیکوپتر آپاچی نزدیک می شود و آنرا نشانه میگیرد و میزند در ساختمان و دفتر را بمباران می کند فریادهای و اعتراض خجالت آمیز رسانه های اسرائیلی بلند می شود که چگونه نیروهای اشغالگر یک شخصیت سیاسی و یک رهبر فلسطینی را هدف قرار میدهد و جهان متمدن چشمان خود را می بندد و گوش خود را کر می کند. هفته ها بعد، دو مرد جوان یک هفته را در هتل حیات در بیت المقدس سپری می کنند جایی که وزیر رهوام زعیوی، یهودی افراطی که خواستار اخراج فلسطینی ها است وی جنرال ارتش اشغالگر بود و به عنوان نخست وزیر برای جنگ خدمت می کرد علیه آنچه را تروریسم فلسطینی می نامید هنگامی که در ساعت مقرر می خواست تا اتاقش را ترک کند، کمی بعد از ساعت هفت یکی از جوان ها با او ملاقات می کند و او را به نام صدا می.کند یک لحظه بعد گلوله هایی از اسلحه آن مرد جوان شلیک می شود و آن جنایتکار کشته می.شود دو مرد جوان به سمت موتری در گاراژ هتل می روند و از آنجا حرکت می کنند تا محل را ترک کنند در عرض چند دقیقه جهان در هتل و اطراف آن برعکس میشود دولت اشغالگر تهدید می کند و صداهایی به طرف فلسطین بلند میکند که مقاومت را متوقف کند عملیات استشهادی را متوقف کند و گلوله های خمپاره را متوقف کند. ابراهیم با شنیدن آن صداها و آوازها لبخند میزند و میگوید: این طولانی نخواهد بود... این طولانی نخواهد بود، زیرا اشغال به ما اجازه چنین کاری را نخواهد داد به حمله خود ادامه خواهد داد و ما را برای زانو زدن از خواسته های مان متوقف میکنند. حاکم و جلاد ما یک اشغالگر است و ما نمیتوانیم زانو بزنیم و از همه حقوق خود دست بکشیم و چون دشمن ما را قبول نمی کند تا ما این کار را نکنیم دیری نخواهد پائید و دشمن ما دوباره به ما فشار خواهد آورد که تسلیم شویم و البته ما تسلیم نخواهیم شد. او با این تصور علیه ما کشتار و تجاوز را از سر خواهد گرفت. ما قبول می کنیم پس باید به آماده گی و آماده سازی ادامه دهیم. بيا حسن بيا.. ابراهیم و حسن و سومین جوان عدنان به سمت خان یونس میروند و در آنجا با یکی از مجاهدین آشنا می شوند و با او به مغازه تراشکاری و خورده جات آهن در خیابان جلال میروند و در آنجا کار می.کنند برای تهیه موشک و توپ روش کار را برای صاحب کارگاه و مجاهد دیگر توضیح میدهند سپس به کارگاه دیگری میروند تا صاحب آن را آموزش دهند، سپس به کارگاه چهارم و پنجم می روند. جوانی از گردان های شهدای الاقصی در حالی که کیفی در دست دارد در وسط تل آویو از موتر پیاده میشود و با سرعتی ثابت به سمت یکی از تالارهای عروسی که مملو از اشغالگران است پیش می رود. کیسه را باز میکند و یک اسلحه کلاشینکف چند گلوله و چند نارنجک دستی را بیرون می آورد و نزدیکتر می شود و شروع به تیراندازی و پرتاب بمب می.کند سپس آتش بیشتری شلیک میشود تا اینکه نیروهای بزرگی از ارتش اشغالگر آمدند و با او و روحش درگیر شدند پس از کشته شدن و مجروح شدن دهها نفر از آنها او به بالاترین آسمان ها برخاست. ادامه دارد ....
از شهید یحیی السنوار هواپیماهای پیشرفته ارتش اشغالگر ،مجاهدین فعالان و جوانان فلسطینی را در سرتاسر کشور بمباران می کنند. ماشین جنگی اشغالگر بدون ملاحظه جان میگیرد و سربازانش پشت تانک های سنگین هلیکوپترها سلاح های مدرن و بولدوزرهای عظیم هر چی در مسیر آنها اعم از منازل و کارگاه ها و مزارع مجاهدین می آید را می بلعند. و چریک های مردم فلسطین برای تهیه مواد منفجره از مواد اولیه مانند کود و برخی موادی که از آن کمربند درست می کنند و روی کمربند و کمر می گذارند و به عمق دشمن وحشی میروند تا جامی را بچشند که شبانه روز برای مردم ما می نوشند. عملیات ها در وسط شهرهای بزرگ بیت المقدس تل آویو حيفا، نتانیا و اشدود تشدید شد و وحشت بر دل اشغالگران حاکم هجوم آورد. کوچه ها خالی بود به جز پیرمردی یا جوانی که عجله داشت کارش را به سرعت انجام دهد. کافه ها کاملاً خالی بودند و هیچ وسیله نقلیه عمومی به رستورانت ها نزدیک نمی شد و بس ها در حالی که خالی بودند حرکت میکردند. به ندرت یکی دو نفر با راننده سوار می شوند. در مرکز بیت المقدس و بيت المقدس غربی کیسه های شن را می دیدید که جلوی درها و مغازه ها در ارتفاع بیش از یک و نیم متر، مانند مکانهای نظامی و پادگانها روی هم چیده شدهاند هزاران سرباز در همه جا وجود دارند و ده ها برابر بیشتر از غیرنظامیان سرباز و پلیس وجود دارد. هر روز یا چند روز، ایست های بازرسی و سنگرها ایجاد می شود و شروع به بررسی خودروها و حاملان آن می کنند اخبار و هشدارهایی دریافت کرده اند عملیات در جاده،ها، بنابراین موتر ها در صف های بی پایان صف میکشند و زندگی مختل می.شود. روی درب فروشگاهها و در صدها فروشگاه، تابلویی را می بینید که اعلام می کند برای فروش است یا اینکه تا آینده تعطیل است. توجه کنید زندگی و اقتصاد از بین رفته است. به همین ترتیب هلیکوپترهای آپاچی یک فرد جدید را ترور کردند سپس یک فرد دیگری را ترور کردند، و توده ها ده ها هزار نفر بیرون آمدند و به سمت هدفی که بمباران شده بود میدویدند تا در صورت باقی ماندن جان مجروحان تلاش کنند تا مجروحان را نجات دهند و آنها با صدای بلند فریاد زدند و خواستار پاسخ و انضباط برای این اشغال وحشیانه شدند. ابراهیم، حسن و عدنان با طرح موشکهایی با گلولههای خمپاره ای با برد طولانی تر روبرویشان نشسته اند، ابراهیم از عدنان میپرسد که آیا میتواند این نقشه ها را از نظر فنی در کارگاهش اجرا کند یا نه برای بار دوم و سوم آنها را بررسی میکند، سپس سر خود را به علامه تائید تکان میدهند و سر کار خود میپرند و آنچه را که آماده کرده اند در موتر بار میکنند و به سمت شهر بیت حانون میروند در آنجا موشکها را نصب می کنند فیوز زیر آن را روشن میکنند و در حالی که به درگاه خداوند دعا میکنند کمی دور میشوند. پس از چند ثانیه غُرش می کند و از مرز می گذرد، سه مجاهد همدیگر را در آغوش می گیرند و با عجله برمی گردند تا بیشتر تهیه و تولید کنند و به دیگران آموزش دهند. در مناطق دیگر موشک های قسام و غیره در پاسخ به این یا آن جنایت ده ها نفر شروع به پرتاب می کنند، صداهایی بلند می شود که از واکنش اشغالگران میلرزد و شروع به تهدید .میکنند ،ترور ،تهاجم ،بمباران کشتار و ویرانی، حالا باید دوباره برای یافتن چیزی برای تخریب بیشتر، یک بار دیگر تلاش کنند عدنان میگوید نمیبینی که شرط می بندند که مردم خسته شده اند و مردم خسته اند، می خواهند استراحت کنند چون از بهای گزافی که پرداخته اند خسته شده اند. ابراهیم لبخند میزند و میگوید: کی خسته است؟ چه کسی خسته است؟ شما یا من مادران و زنانمان که بهای جان فرزندان، خانه و با ارزش ترین چیزها را می پردازیم. هیچ کس یک کلمه حاکی از خستگی ندارند آیا ندیده اید هر بار مادر شهید فریاد میزند که حاضر است برادران دیگرش را در راه بیت المقدس والاقصى قربانی کند؟ در مورد کسانی که اعلام میکنند مردم ما خسته شده اند آنها یک مشت افراد با منافع سیاسی یا اقتصادی هستند آنها یک مشت کوچک هستند اما مردم صبور حاضرند همه چیز ارزشمند خود را فدا جلال و عزت و حرمت او کنند جوانی که شانزده سال بیشتر نداشت با لباس نظامی خالدار و كلاه سبز بر سر که روی آن نوشته شده بود لا اله الا الله و محمد رسول الله تیپهای شهید عزالدین قسام در حالی که تفنگش را حمل می کند و تعدادی نارنجک به کمرش آویزان میکند از موتر پیاده میشود و درب خانه ابونضال را هل میدهد می گوید: پسر عزیزم محمد این چیست ،پسرم پسر لبخندی میزند و میگوید ما در عملیات شهادت طلبانه می روم مادر لحظه ای سکوت می کند و محمد می گوید مادر این درخت زیتون را یادت هست و به درخت زیتونی که عماد در زیر آن شهید شد اشاره می کند. ادامه دارد .....
از شهید یحیی السنوار سالها پیش یادت هست ای مادر؟ یادت هست عماد؟ و یادت هست چقدر میوه اش را دوست داشتیم چون با روح عماد آمیخته بود؟ یادت هست چگونه ما را به عشق فلسطین و بیت المقدس و جهاد و فداکاری تربیت کردی؟ حالا زمانش فرا رسیده است مادر من دیدم که به سایت آنها هجوم بردم و آنها را مانند گوسفند کشتم و سپس شهید شدم و خود را در دستان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در جنت النعیم دیدم که به من فریاد میزد خوش آمدی ای محمد خوش آمدی. اشک در چشمان مادر حلقه زد و دستش را تا انتهای دستمالش دراز کرد و اشکهایش را قبل از اینکه روی گونه هایش غلت بخورد پاک کرد و گفت خدا توفیق دهد پسرم خدا توفیق دهد و برآورده کند سپس او را در آغوش گرفت و او را بوسید و دستان و سر و اسلحه اش را بوسید و به او توصیه کرد که اگر هجوم آوردی دریغ مکن و به عقب نگاه نکن ای پسرم و مبادا هیچ ترسی به تو سرازیر شود تو در دین خدا هستی ای حبیب من و خداحافظ در بهشت ابد.با برگزیده محبوب ما خداحافظ ای خوشی دلم خداحافظ محمد او را می بوسد محمد سرش را خم میکند و دست مادرش را می بوسد و می رود و می گوید تلفن همراهت را باز بگذار تا من با تو آخری خداحافظی کنم خدا حافظی از آنجا می شود و ام نضال روی سجاده اش می نشیند و برای خداوند از ته دل برای موفقیت و قبولی فرزندش دعا می کند محمد از سیم خاردارهای اطراف شهرک اتزیون عبور می کند و به سمت مؤسسه مذهبی نظامی در آنجا می خزد و دستگاه ارتباطی خود را باز می کند و یکی از دکمه های آن را فشار می دهد. ام نضال کنار دستگاه ارتباطی م یایستد و می گوید " اینجاستم، ای خوشی دلم» سپس محمد با صدای آرام و مطمئن به او می گوید : «من اینجام مادر به هدفم رسیدم ای جانم خداحافظ مادر و تو را در باغهای سعادت .ببینم. ای عشق من دستگاه را باز نگه می دارم تا صدای نبرد را بشنوی دستگاه را روی کمربندش می گذارد و با فریاد الله اکبر خیبر خیبر به داخل ساختمان هجوم می برد و بمب های او یکی پس از دیگری را پرتاب می.کند سپس به صالون هجوم می آورد. صدا را می شنود خدایا تیرش خطا نرود در تیراندازی و پرتاب شکست نخورد ای رب العالمین و تبادل آتش با نیروهایی که به محل شتافتند آغاز میشود و محمد در حال تکرار شهادتین سقوط می.کند شهادت میدهم که معبودی جز الله نیست و شهادت می دهم که محمد رسول الله .است حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که مرا به شهادتش کرامت بخشید و از خداوند می خواهم که مرا با خود در سرای رحمتش محشور کند. مردم جمع می شوند و یکی از همسایه ها پیشام نضال نزدیک می شود و از او می پرسد او خداحافظی کرده و تو می دانی که او می میرد. او در راه خدا و به خاطر بيت المقدس والاقصی بهایی ناچیز .است ملت ما و امیدوارم خداوند رحمت خود را بر ما قرار دهد و همه ما را در محضر برگزیده محبوب صلوات الله علیه جمع بفرماید. فيجمعنا جميعا في مقعد صدق عند ملیک المقتدر... موبایلم زنگ خورد، بلندش کردم و صدای ابراهیم را از همین اطراف شنیدم سلام احمد مشتاقانه :گفتم علیکم السلام و رحمة الله و بركاته.. کجایی مرد چند وقته ندیدمت دلم برات تنگ شده بود زنگ زدم تو چطوری خوبی؟ سلام مرا خانواده برسان؟ سلام مرا به همه برسان و از جانب من بوسیدن اسراء و یاسر را فراموش نکن از آلان پرسیدم به دیدن آنها بیایی؟ مدتی است که تو را ندیده اند پاسخ داد نمی دانم سعی میکنم اما می دانی که من چقدر سرم شلوغ است، پرسیدم چی شده ای ابراهیم؟ خندید و گفت میدانی احمد امشب رؤیایی چون طلوع فجر دیدم، دیدم که احادیث رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از جمله در ابو هریره را می خواندم خدا. از او راضی باشد که رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند : قیامت برپا نمیشود تا اینکه مسلمانان با یهود نبرد کنند و مسلمانان آنها را بکشند تا زمانی که یهود پشت سنگ ها و درختان پنهان شود سنگ و درختان میگوید ای مومن، ای بنده خدا این یهود پشت سر من است پس بیا و او را بکش جز غرقد که از درختان یهود است. ادامه دارد .... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻... 👇 🌷〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰🌷
از شهید یحیی السنوار از جمله عبد الله بن حواله روایت است که رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم فرمودند: إنَّكم ستجنِّدونَ أَجِنادًا جندًا بِالشَّامِ وجندًا بالعراق وجندًا باليمَنِ فقلتُ: يا رسولَ اللَّهِ خَر لي قالَ: عَلَيْكَ بالشَّامِ فَمَن أبى فليلحَقْ بيمينه وليسقِ مِن غُدُرِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ قَد تَكفَّل لي بالشام وأهلِهِ لا تزال طائفة من أمتي على الدين ظاهرين، لعدوهم قاهرين لا يضرهم من خالفهم إلا ما أصابهم من لأواء، حتى يأتيهم أمر الله وهم كذلك"، قالوا: يا رسول الله وأين هم؟ قال: "ببيت المقدس وأكناف بيت المقدس رواه الطبراني في المعجم الكبير ترجمه شما لشکرها لشکری در شام و لشکر در عراق ولشکری در یمن خواهید یافت گفتیم ای رسول خدا ما افتخار همراهی کدامش را داشته باشیم فرمود: باید به شام بروید که خداوند شام را برای من عنایت کرده است. گروهی از امت من در دین خود پیروز میشوند و بر دشمن خود غالب میگردند کسانی که با آنها مخالفت می کنند به آنها ضرر نمی رسانند مگر آنچه از مصیبت به آنها رسیده است تا این که فرمان خدا به آنها برسد و آنها چنین هستند گفتند یا رسول الله کجا هستند :فرمود سوگند به خدا در بیت المقدس و اطراف بیت المقدس هستند. عبدالله بن حواله رض فرمود: ای رسول خدا برای من کشوری بنویس که در آن باشم اگر می دانستم که می مانی، چیزی را بر نزدیکی غیر تو انتخاب نمیکردم سه بار گفت به شام برو وقتی پیامبر صلى الله عليه و آله کینه او را نسبت به شام دید، فرمود خداوند فرموده ای شام ای ،شام دست ،من بر تو ای ،شام تو نخبه من از دیار من هستی، بهترین بندگانم را در تو می آورم، تو برکت و تازیانه عذاب منی تو کمیاب ترین آنهاست و جمع نزد توست و در شب سفر معراج ستونی سفید دیدم که گویا مرواریدی است که فرشتگان حمل میکنند، گفتم: چه چیزی حمل میکنید؟ گفتند : ما ستون اسلام را حمل می کنیم، به ما دستور داده شد که آن را در شام قرار دهیم در حالی که خواب بودم دیدم کتابی از زیر بالش به صورت مخفیانه بیرون می،زند پس گمان کردم که خداوند اهل زمین را رها کرده است. از دیدگان من پیروی کرد و نوری روشن در دستان من بود تا آن که در شام قرار گرفت هر که از پیوستن به شام امتناع ورزد، به حق خود کاسته است، زیرا خداوند به شام و مردمش عنایت کرده است. بعد دیدیم احمد روزه گرفتم و دیدم رسول خدا صلى الله عليه و آله به من میگوید امروز با ما صبحانه بخورای ابراهیم منتظرت هستم فریاد زدم یعنی این ... قطع کن؟ فریاد نزن احمد فریاد نزن من نهایت احتیاطم را می کنم اما این دعوتی است که رد نمی شود خداحافظ احمد و دستگاه بسته شد. کمی سر جایم ماندم و اشک در چشمام جمع شد مطمئن بودم که حرف خداحافظی بود بعد شروع کردم به بالا رفتن از پله ها به طبقه دوم مریم را دیدم که داره بهم نگاه میکنه و لبخند میزنه گفتم با تو صحبت کرد؟ لبخندی زد و گفت: "بله، اما در رؤیای خواب از من خداحافظی کرد احمد خداحافظی که هرگز فراموش نمی کنم تا زنده،ام مرا به اسراء و یاسر سفارش کرد. لبخند می زد و اشک از چشمانم سرازیر میشد و اشک داغ روی گونه هایم سرازیر شد که لبخند میزد و می گفت داری گریه می کنی احمق چه بلایی سرت آمده...؟! صدای انفجار هنگام بمباران بلند شد هواپیمای آپاچی موتری که ابراهیم با آن سفر می کرد را هدف قرار داد احساس کردم قلبم از تپش افتاده است پس بلند شدم و دویدم هزاران نفر به سمت موتر سوخته هجوم آوردند و شنیدم که عده ای تکرار میکردند که این ابراهيم الصالح .است بقایای ابراهیم را جمع کردم و روی یکی از زنبیل ها حمل کردیم جمعیت مانند دریای خروشان دور بدن او هجوم آوردند مریم درب خانه ایستاد و دستمالش را دور سرش حلقه کرد تا موهایش را بپوشاند و لبخند از لبانش پاک نشد و صدای غرش مردم بلندتر از همیشه بلند شد. صدای غرش ،جمعیت سمت راست او ،یاسر سمت چپ او اسراء است و مادرم به پشت سرش نگاه می کند که با انتهای دستمال اشک هایش را پاک می.کند در همان لحظه بیرون آمدن محمود از خانه به در رسیدم یاسر را بر دوش گرفتم و محمود اسراء را روی دوش اش گرفت دستم را به سمت مریم دراز کردم و محمود دست خود را دراز کرد، ناگهان هر کدام یک اسلحه کلاشینکف برداشتیم هر دو تفنگ را برداشتیم بالای سرمان بردیم و در حالی که جمعیت پشت سرمان خیبر، خیبر ای یهودیان را تهدید می کردند به راه افتادیم... لشکر محمد باز خواهد گشت. ادامه دارد ....
از شهید یحیی السنوار بسم الله الله اكبر ... بسم الله خيبر آمده با جان و خونمان فدای تو ای شهید با خونمان با جانمان فدای تو فلسطین... میریم بيت المقدس... شهدای میلیونی و از کوچه های فرعی هزاران نقابدار بیرون آمدند از تیپهای شهید عزالدین قسام با لباس شناخته شده خود در صفهای بی پایان صف کشیده و پرچمهای سبز را برافراشته بودند گردانهای شهدای الاقصی با لباس شناخته شده خود در صفهای بی پایان با برافراشتن پرچم های زرد رنگ از گردانهای قدس پرچم های سیاه را برافراشته و دیگران سلاحهای خود را حمل می کنند و آنها را در هوا به انواع مختلف برای وداع با شهید تکان میدهند. در حالی که یاسر را روی دوشم با دست دیگرم گرفته ،بودم تفنگم را تکان میدادم تصاویر و موقعیت های سخنان ابراهیم از ذهنم خارج نمی شد مخصوصا آخرین حرفهایی که وی به من زد. این رمان در سلول های زندان بئر سبع به پایان رسیده تراژدی نویسنده و همراهانش در زیر زمین زندان های اشغالی با فصل سی ام ادامه دارد زندان بئرسبع سپتامبر 2004 پایان # ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻... 👇 🌷〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰🌷