🌷〰🌷〰🇮🇷〰🌷〰🌷
#یاد_یاران
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#قسمت_چهل_و_نهم
💠خاطرات شهید سلیمانی، از سردار شهید حاج احمد کاظمی
احمد عصاره و خالصه ای از شخصیت امام خمینی در ابعاد مختلف بود. هیچ جلسه ای، هیچ خلوتی،جلسه ی رسمی،جلسه ی دوستانه، جلسه ی خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت كه او باكری و خرازی و همت و این شهدا را یاد نكند. هیچ نمازی ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند و پیوسته این ذكر : "یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی ورد زبان احمد بود و بعد گریه می کرد ."از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد، اما آن چیزی كه بچه های جبهه با احمد دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد تداعی رفتارهای جنگ بود، تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود. وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم به یاد خرازی می انداخت، به یاد همت می انداخت، حیای احمد آدم را به یاد آن انسان پر از حیای جنگ می انداخت .
جلسه ای بود که احمد کاظمی، محمد باقر قالیباف، قاسم سلیمانی و همه ی رفقا بودند . من دیدم که شهید کاظمی گفت : گرسنه ام چرا غذا نمی دهند، جلسه هم خیلی مهم بود، وقتی برای غذا رفتیم یک سفره ی رنگین انداخته بودند و مشخص بود ارتش سنگ تمام گذاشته است. این موضوع مربوط به اوج جنگ یعنی بین سالهای 65-64 است. من دیدم احمد کاظمی که از فرماندهان نیروی زمینی سپاه بود نشست و ظرفی کشید جلو، چندتکه نان و پنیر و سبزی گذاشت جلویش و خورد بعد هم چیز دیگری نخورد. گفتم این همه غذا هست چرا نمی خوری ؟احمد آقا گفت : نه ،ما به این سفره ها عادت می کنیم . بهتر است از خودمان مراقبت کنیم و از این تشریفات خالی باشیم . آن زمان بچه ها خودشان را حفظ می کردند .
این طرفتر آمدم . آقا رحیم را دیدم که ظرفش تمیز تمیز است و هیچ چیز استفاده نکرده، گفت : دل درد داشتم نان خوردم و سیر شدم . بعدا از آقا رحیم پرسیدم چرا چیزی نخوردی ؟ گفت: یاد بچه های خودمان در جنگ که می افتم شرفم اجازه نمیدهد.
گفتیم : خرمشهر در محاصره است چطور می توانیم برگردیم . همه خسته بودند چون ما چهل روز بعد از عملیات فتح المبین، عملیات بیت المقدس را شروع کرده بودیم . شهید کاظمی توانست با کمک شهیدخرازی آخرین مرحله ی عملیات آزادسازی خرمشهر را انجام دهد. ایشان نیروهای عراقی را در خرمشهر محاصره و با گرفتن 11 هزار اسیر, شهر را آزاد کردند . آنها با دو لشکر خرمشهر را تصرف کردند هر کدام با پنج گردان یعنی سه هزار نفر در مقابل بیست هزار نفر دشمن، لشکرهای 8 نجف و 41 امام حسین تحت فرماندهی احمد و حسین بودند و اینگونه بود که در همه ی عملیاتها تا پایان جنگ، شهید کاظمی بدون استثنا نقش فعال و موفقی داشت؛ وی از افراد مؤثر در آزادسازی خرمشهر بود و این شهر تا ابد، مرهون رشادت کاظمی است.
📚من#قاسم_سلیمانی هستم
#ناصر_کاوه
#ادامه_دارد ...
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
#خار_و_گل_میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_چهل_و_نهم
سپس تعدادی سربازان
آن قطعه به محل نفوذ کردند و محل را با مواد منفجره مین گذاری کرده، عقب نشینی کردند و سپس آن را منفجر نمودند.
صدای انفجار مردم را تکان داد سپس یکی از بولدوزرها را آوردند که خانه را خراب کرد و شروع به حفاری کردند تا پناهگاه و آنچه در آن بود کشف کنند.
اجساد چهار چریکی که در آن پناهگاه ناپدید شده بودند را بیرون آوردند.
با گذشت زمان از حضور نیروهای آزادیبخش خلق کاسته شد و اکثریت مردان مقاومت به جنبش فتح وابسته شدند و در برخی مناطق اکثریت از جبهه مردمی بودند و دستگیری در میان مردان و جوانان صورت میگرفت. هر روز ده ها نفر دستگیر می شدند، مخصوصاً بعد از انجام یک عملیات چریکی، و همیشه کسانی آزاد می شدند که دستگیر شده بودند. زنان، وقتی شوهر یا پسرانشان پس از ماهها یا سالها غیبت در تاریکی زیرزمینها و سلولهای بازجویی از بازداشتشان برمی گردیدند، غمگین میشدند آنها نمی دانستند چه کنند؟!
روزهای بازداشت در شهر الخلیل از همان روزهای اول اشغال آغاز شد، زمانی که رهبران ارشد اسرائیل به خانه شهردار و رئیس شهردار ، شیخ محمد على الجعبری آمدند و احترام و قدردانی ویژه خود را نسبت به وی ابراز کردند و از او خواسته هایش را پرسیدند وی از آنها خواست که سربازانشان از تعرض به آبرو و مال مردم بپرهیزند بنابراین آنها به او اطمینان دادند که چنین خواهد بود و تعهد معقولی از جانب سربازانشان به این امر مشاهده شده بود.
اما در روزهای بعد زمینهای وسیعی مصادره شد که بیشتر آن از اراضی خاندان الجعبری بود، علاوه بر اراضی دیگر خانواده ها و روند تأسیس شهرک کریات اربع بر آنها آغاز شد تکمیل ساخت و ساز مسجد خالد بن الولید در مجاورت آن زمینهای مصادره شده متوقف شد و مدرسه اسامه نیز تصرف شد که در آن نقاط تجمع و تمرکز ایجاد شد که با گذشت زمان به محل تجمع و تمرکز نظامی تبدیل گردید. با گذشت زمان به نقاط و مراکز اسکان و نقطه شروعی برای حرکت مهاجران به سمت مسجد الحرام که یهودیان در آن بودند تبدیل شد . آنها آن را مکان مقدسی میدانند که متعلق به خودشان است و در صدد کنترل آن و بیرون راندن مسلمانان از آن هستند.
دشمن به تدریج و به مرور زمان تحرکات نظامی فشرده ای را آغاز کرد اما در تمام مدت تمایل داشت که با مردم درگیر نشود و روابط خود را با آنها توسعه و تحکیم بخشد. حفظ روابط خوب تا حد امکان و یا حداقل روابط غیر خصمانه و به
دلیل اینکه برخی از آنها بین پسران عرب و یهودی چسپیده گی های داشتند و بزرگسالان که مثل مهاجران بودند. خاخام لوینگر و دیگران برای برقراری صلح دقیقاً مطابق با آداب و رسوم اعراب نزد سرشناسان منطقه می آمدند و بر نگرانی خود برای حسن همجواری و تداوم روابط برادرانه و حسن همجواری تاکید میکردند و هدیه را می گرفتند و میدادند و غرامت را تخمین میزدند و دیه می پرداختند.
آنچه مهم بود این که اعراب در وضعیتی مماشات و آرامش باقی بمانند برخی از مناطق درگیر که تا حدودی گرمای مقاومت را در منطقه حفظ نموده در اردوگاههای مجاور بودند جایی که اردوگاه های دهیشه و عروب در جاده اصلی بین بيت المقدس و بيت لحم قرار دارد، در حالی که سربازان حاکمان کارمندان ،نظامی شهرک نشینان و گردشگران در این جاده حرکت میکردند آنها در معرض برخی از این عملیاتهای کماندویی قرار می گرفتند.
دنیا را بر سر ساکنان اردوگاه تاریک میکردند زیرا مقررات منع رفت و آمد اعمال میشد و مردان ضرب و شتم و برای مدتی بازداشت میشدند. دیدگاه برتری مردم شهرها به ویژه مردم شهر الخليل را نسبت به ساکنان اردوگاه ها همچنان باقی بود. به آنها به نگاه مهاجران یا پناهندگان در طول این سالهای اشغال دیده میشد و مشخص بود که این افراد از روستاها و شهرهای شان بیرون رانده شده بودند. اردوگاههای شهری آنها یا شهروندان در شهرهایشان نگاه برتری نسبت به مردم روستاهای اطراف ادامه پیدا کرد همانطور که در موارد مختلف وجود داشت پسر شهر به پسر روستا نگاه برتریت میکرد و جز در موارد نادر با او حتی حرف نمیزد.
اهالی روستاها و زنانشان کشت و کار میکنند ، دامپرور می کنند، پنیر و ماست درست می کنند، روغن حیوانی می گیرند، به شهر می روند و سبدهای انجیر، انگور و میوه های مختلف را حمل میکنند در بازارهای شهر با نازلترین و ارزانترین قیمتها میفروشند ، بعد لباس و کفش و صابون و چیزهای دیگر را می خرند که در شهر بالاترین قیمتها را دارد و خوشحال و راضی با چند سکه به روستاهای خود باز می گردند این کار را با همه دنیا برابر نمی کنند.
پسر و زن را می یابید که یک سبد انجیر یا یک سبد تخم مرغ حمل می کنند و از ساعات اولیه صبح منتظر رسیدن بس ها در قلب روستا هستند کوزه سفالی پر از شیر یا قیمه بنابراین بس آنها را برای مسافت طولانی در آن جاده های خاکی آسفالت نشده پیاده می کند .
ادامه دارد ....