#رمضان
❓ اگر #مهمان قبل از غروب عید فطر بر میزبان وارد شود، #فطریه اش بر عهده کیست؟
✏️ #جواب:
#امام_خمینی، #امام_خامنهای و #آقای_مکارم: اگر مهمان نان خور او حساب شود، فطریه اش بر عهده میزبان است بنابراین مهمان یک شبه فطریه اش بر عهده خودش می باشد (#آقای_مکارم: ولی اگر قصد دارد چهار پنج روز نزد او بماند، دادن فطره او بر میزبان واجب است)
🔹 #آقای_سیستانی: اگر مهمان شب را می ماند و میزبان عهده دار مخارجش شده (هر چند چیزی نخورد یا با غذای خود افطار کند)، باید فطریه اش را داد، اما اگر صرفا برای افطاری دعوت شده، فطریه اش بر عهده میزبان نیست.
#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
#مقام_معظم_رهبری :
شهید #شاه_آبادی، یکی از افتخارات روحانیت مبارز بود. یک انسان #پاکباز، با #اخلاص، #فداکار، کاری، #نستوه و خستگی ناپذیر و خوش روحیه. یک انسان #نمونه و استثنایی بود.
حاج آقا با وجود ضیق وقت و گرفتاری نگهداری از مادرشان را تقبل کرده بودند و یکی از اتاق ها را گذاشته بودند برای مادرشان و به خانم فرموده بودند که شما کارهای مادرم را انجام ندهید، این وظیفۀ من است، وظیفۀ شما نیست.
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
یکی از دوستان نقل میکند:
یک روز که ما #مهمان منزلشان بودیم، آمدند داخل، با روی باز و تواضع و خوش آمدگویی، پذیرایی کردند و رفتند در آشپزخانه با خانم صحبت کردند، خسته نباشید گفتند و چند دقیقه ای با خانم شان در آشپزخانه بودند، یعنی خانم شان را فراموش نکردند یا این که نگفتند خانم، میوه بیاورید و به مهمان ها برسید. این کارها را خودشان انجام دادند. سپس عذرخواهی کردند و رفتند، تا به مادرشان برسند. مادرشان زمین گیر بودند. رفتند و با روی باز مادرشان را تر و خشک کردند. دور ایشان می گشتند همه چیز را مرتب کردند. بعد، از اتاق که بیرون آمدند، یک لب داشتند و هزار #خنده. انگار نه انگار که #خسته از راه آمده اند، از هیچ کس سر سوزنی برای خودشان توقعی نداشتند. همان طور که با بچه های خودشان بودند با بچه های مردم هم بودند.
روح ایشان خیلی بزرگ بود؛ این دنیایی نبود....
#شهید_آیت_الله_مهدی_شاه_آبادی
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُون
📚کتاب#از_قفس_تا_پرواز
💢خاطرات#شهید_محمدعلی_برزگر
🍂قسمت صد و پنج
📝بر میگــــردم ♡
🌷وقتی پسرم به شهادت رسید، هیچکدام باورمان نمیشد که دیگر محمد را نمی بینیم.
زندگی برایم بی معنا بود و روزهای پیش از روشن شدن وضعیّت محمّد در دنیای مبهمی سیر میکرد ، خاطرات گذشته تنها مرهم فراقم شده بود، آنچه که داغ هر روزمان را تازه تر میکرد این بودّ که محمد مفقودالجسد بود و ما ترس این را داشتیم که هرگز دستمان به پیکرش نرسد از خواب و خور اک افتادم.
🔸️ صبح تا شب گریه می کردم از هوش میرفتم تا پلک رویهم می گذاشتم کابوس تانک دشمن را می دیدم که از روی پیکر محمدم عبور میکرد از خوابیدن وحشت داشتم روزهای تلخ و سختی بود به روستا مدام شهید می آوردند، بی خیال محمد نبودم
🌷ولی وقتی شهیدم را با شهدایی که همسر و فرزند داشتند مقایسه میکردم قرار می گرفتم پسرم هیبت الله بسیار وابستۀ ّمحمد بود و از موقعی که برادرش مفقود شد رادیو به کمرش می بست تا خبری از پیکر او بگیرد
🔸️از صبح زود تا شب به دنبال نام و نشانی از او می گشت
شب ها تا سحر روی بهارخواب منزلش قدم میزد و بی صدا اشک میریخت، یک سال طول نکشید که موهایش سفید شد.
🌷فصل پاییز هم به بهانۀ انگور چیدن و شغار زدن و خوابیدن روی تخت کشمش به منزل نیامد
زیراندازش زمین و رواندازش آسمان شد و کم کم حال حرکات او طاقت مرا هم طاق می کرد.
🔸️یک شب از دلواپسی پیراهن محمد را بغل گرفته و سر به دیوار می کوبیدم
و می گفتم :
خدایا من از شهادت فرزندم راضیم
ولی پیکر محمدم را به برادرش؛ هیبت الله ببخش تا دلش قرار بگیرد و به زندگی خود برگردد.
🌷سحرگاه برای لحظاتی خوابم برد
در عالم رؤیا دیدم محمد با لباس روحانیت به دیدارم آمده صورتش از نور می درخشید ،حالش بسیار خوب و لب هایش ،خندان است
🔸️با ناراحتی گفتم: ببین با رفتنت چه روزگاری برای ما نساختی، حال برادرت را می ،بینی همین طور پیش برود از غصه جانش را از دست میدهد
،گریه جملاتم را برید ،محمد جلو آمد دستش را بر قلبم گذاشت و گفت :
آرام باش اگر بدانی ...بنده در چه جایگاهی هستم هیچگاه برای ماندنم در این دنیای فانی آشفته نمی شدی
🌷البتّه داداش حق دارد چون مرا مثل فرزندش از هفت سالگی بزرگ کرد و توقع نداشت در اوج جوانی تنهایش بگذارم.
مادر جان !ما#مهمان سفرۀ حضرت زهرا ایم و اگر بدانی مفقود الاثری چه اجر بی شماری دارد؟!
🔸️ای کاش منتظر آمدنم نمی شدید.... و برای همیشه لا به لای صخره ها مفقود اثر بمانم ولی نمی توانم نسبت به هم و غم برادرم بی تفاوت باشم به داداش هیبت الله بگو فقطه به خاطر شما بر می گردم به زودی پیکرم به دستتان خواهد رسید
با صدای«ِآرام باش »محمد از خواب بیدار شدم که صدای«أْشَهُد أَّن ُمَحّمدُاً رَسولِ الله» اذان را شنیدم
🌷صبح زود به منزل پسرم؛ هیبت الله رفتم و خوابم را برایش تعریف کردم ،از شنیدن این خواب بسیار خوشحال شد محمد رو سفیدم کرد و طبق قولش پس از چند ماه به خانه برگشت...
ادامه دارد .....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷