eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
332 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
23.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیاسی ترین مداحی بعد از ، انقلاب اسلامی
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊من بال و پر شهید را می بوسم پا تا به سر شهید را می بوسم 🌷 🕊گر لحظه ی دیدار میسر نشود دست پدر شهید را می بوسم 🌷 ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات ⚘
🌷🍃🌷🍃🌷🕊🌷🍃🌷 هواپیمای سوخو را حاج احمد وارد نیروی هوایی سپاه کرد. همه انتظار داشتیم مراسم افتتاحیه‌اش در تهران باشد . ولی گفت : می‌خواهم مراسم افتتاحیه توی باشد . پایگاه هوایی کوچک بود . کفاف چنین برنامه‌ای را نمی‌داد . بعضی‌ها همین موضوع را به سردار گفتند . ولی اصرار داشت مراسم در باشد . با برج مراقبت هماهنگی‌های لازم انجام شده بود . خلبان ، برفراز آسمان ، هواپیما را چند دور، دور حرم حضرت طواف داد. این را از خلبان خواسته بود . خیلی‌ها تازه دلیل اصرار را فهمیده بودند . خدا رحمتش کند ، همیشه می‌گفت : ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت ، خصوصاً آقا بی‌نیاز نیستیم . 🌺 🌺🌼 🌺🌼💐 🌷🍃🌷🍃🕊🌷🕊🌷🍃 شهداء را با صلواتی یاد کنیم 🌷🍃🌷🍃🕊🌷🍃🌷🍃
03.02.mp3
48.26M
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 تاریخ شفاهی روایت خاطرات قسمت ✍تولد زینب خانم و از صوت با ذکر صلوات ، است . 🍃🌷🍃🕊🍃🌷🕊🍃🌷 امام زادگان عشق. محله زینبیه 🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺صدها گره وا می شود با گفتن یا فاطمه "س" 🌸 🌸یک قطره دریا می شود با گفتن یک یا علی "ع"🌺 🌼🌸🌼🌸🌺🌼🌸🌼🌸 اعیاد ماه ذی الحجه بر شما خانواده های معظم شهداء مبارک 🌼🌸🌺🌺🌸🌼🌼🌸🌺
طراحی جالب ماسک بر روی اتوبوس های شرکت واحد در مشهد مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍃🌷🕊🍃🌷🕊🌷🍃🌷 راوی:همسر شهید من و به راضی بودیم . به همین خاطر بود که ، از یک دست آینه وشمعدان و حلقه ازدواج بالاتر نرفت! برای ، پیشنهاد کردم طبق رسم معمول تهیه شود که به شدت کرد! گفت: کی رو می زنیم، خودمون یا بقیه رو؟ اگر قراره رو این طوری بگیریم، پس چرا رو اونقدر ساده گرفتیم؟! باش این جور بریز و بپاش ها و راضی نیست. تو هم از من نخواه که بر خواست عمل کنم. با این که برای مراسم، ، وجمعی از آمده بودند، نظرش تغییری نکرد وهمان شام ساده ای که تهیه شده بود را بهشان داد! می گفت: فقط توی و این چیزها نیست . یعنی همین که بتونی کار درستی رو که رسم و رسومه، انجام بدی. 🌷🍃🌷🕊🍃🌷🕊🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🕊🌷🍃🕊🌷🍃
🌷🍃🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷🍃 برای من یک روز مثل تمام روزهاست ؛ ولی برای او ! یک قرار است ... و یک دلِ تنگ... و بوسه ای که هر هفته می نشاند بجای گونه ی پسر به روی سنگ ... شادی روح شهداء و امام شهداء و اموات 🌷🍃🌷🕊🌷🍃🕊🌷🍃🌷
🌷🍃🌷🕊🌷🍃🌷🕊🍃🌷🍃 *📚 بیگودی های خواهر کاتبی😌 ✍️حدودا 18.19ساله بودم که در مســــــ🕌ــــجد محل یک شب حاج اقا خانما رو جمع کرد و گفت رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم من و چند از خواهران✋🏻 که پزشـ🔬ـکی میخوندیم پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی🏩 و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم🚌 من تصور درستی از واقعیت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود🤐 و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه ، و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ســ🛍ـــاک یعنی بیگودی هام😲 و چند دست لباس👚 و کرم دست و کلی وسایل دیگه😶 ... غافل از اینکه جنگ ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم؟ یا دستمو کرم بزنم.👐🏻 به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم. نمیدونم چطور شد که😰 ساک من و بقیه خواهران از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه😰 ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه میکردیم.🌬 و برادران افتادن دنبال لباسا😱 ما خجالت زده 😥. برادران بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما😅 دلمون میخواست انکار کنیم😣 اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون وایساده بودیم😑😐😶 و بعد بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه😂 از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم. تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم.❌ شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان☺ صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی گفت در حال کیشیک بودن این بسته مشکوک رو پیدا کردند گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه😮 شب که همه خوابیدن تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی😊 چال کردم و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم زمین رو کندیم اینا اومده بالا گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐😒 و من  هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم😡 دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم🏃 خواهر کاتبی🗣 خواهر کاتبی🗣 بیگودی هاتون داستان فوق بر اساس خاطرات بانو کاتبی یکی از امدادگران وجهادگر ۸ سال دفاع مقدس می باشد.😌 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🍃🌷🍃🌷
تلاوت مصحف شریف هدیه به حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف . ارواح طیبه شهداء بویژه سرداران جبهه مقاومت.امام شهداء و اموات