#اسم_تو_مصطفاست |
#قسمت : ۱۱۵
از فردای آن روز کار من شده بود زنگ زدن به تو: «آقامصطفی تو رو به خدا برای زایمانم خودتو برسون» |
- به فرماندهم گفتم، برمی گردم سمیه.
برمی گردم .
نیست که برای غربالگریا و برای دکتررفتنام بودی؟
- نگو سمیه، ناراحت میشم! . دل من رو شکستی آقامصطفی! | - ببخش سمیه، اما لازمه که اینجا باشم! - آره دیگه، من ته خطم! - تلخی نکن خانمم! روزها از پی هم می گذشتند، اما از تو خبری نبود. یک روز که زنگ زدی، دو تن از دوستانم خانه مان بودند. صدای خنده شان را که شنیدی،
گفتی: «به تو حسودیم میشه سمیه. به اینکه دوستای خیلی خوبی داری!» - تو هم که دوستای خیلی خوبی داری! . خدا رو شکر. من خوشحالم که دوستات کنارت هستند! - ولی من دوست داشتم الان کنار تو بودم! - بابا تو از صدای رعدوبرق میترسی، چطور می خواستی اینجا باشی و صدای انفجارا رو تاب بیاری؟ - وقتی تو باشی ترس معنا نداره! | خندیدی، از همان خنده های بلندکودکانه: «جدا حسابی خوشم اومد، اما گوش کن، ممکنه دوسه روزی گوشیم خاموش باشه یا آنتن نده، چون جایی هستم که نمیتونم صحبت کنم، نگران نشی!» - باشه! | گفتم باشه، ولی با رفتن دوستانم ترس و نگرانی سراغم آمد: نکنه عملیات باشه!
فردای آن روز بود که رفتم خانه مامانم. همیشه در تنهایی به خانه او پناه می بردم. ساعت شش عصر بود که خانم بادپا زنگ زد: «ازآقامصطفی خبر دارید؟» | .
چند روزیه که رفته. دیروز گفت که چند روز آینده نمیتونه تماس داشته باشه. - با حاج حسین که صحبت کردم او هم همین رو گفت، ولی دل من بدجوری شور میزنه! کلام خانم بادپا مثل نفت روی آتش باعث شد شعله بکشم. بعد از
خداحافظی او، در تلگرام برای چند نفر پیغام گذاشتم: «از سیدابراهیم
خبردارین؟» متن نوشته هایی را که آمد، خواندم: ۔ خوبه.
- بی خبر نیستیم. . متأسفانه خبر ندارم! فقط یک نفر نوشته بود: «الان
بهتره.»
الأن؟ لابد اتفاقی افتاده بود. ساعتها طول کشید تا صدایت را
بشنوم.
. کجایی آقامصطفی؟ من که نصفه عمرشدم . خوبم. فقط کمی...! . کمی چی؟ - از پهلو مجروح شدم! صدایت تلخ بود، و مأیوس غمگین
- مجروحیتت عیب نداره، همین که بتونی حرف بزنی خوبه! - سمیه حاج حسین جا موند! . کجا؟ چی میگی؟ - برو توی اینترنت جست وجو کن ببین خبری ازش هست؟ | - یعنی چی؟ تو نمیدونی؟ - من مجروح شدم، اومد نجاتم بده که خودش مجروح شد. خواستم نجاتش بدم، دستش رو گرفته بودم درحالی که نفربر حرکت می کرد، دستش رو از دستم درآورد. آخ سميه! رفتم شبکه های خبری را گشتم. حاج حسین شهید شده بود.
حاج حسین بادپا سبک رفت و سبک پر کشید. به مامان زنگ زدم. آمد و گفتم که تماس گرفته ای. صبح هم مادرت آمد، از مجروحیتت خبر داشت:
مصطفی رو امروز میارن تهران.» بلندبلند خندیدم. دستهایم را به هم زدم و خندیدم: «خدایا پس مصطفی برمیگرده، چقدر خوبه! دیگه میشینه سرجاش و نمیره!» | قیافه مادرت در هم رفت. مامانم مرا کشید داخل آشپزخانه: «خجالت بکش دختر، دل این بنده خدا
میشکنه!» همان موقع گوشی ام زنگ خورد، یکی از دوستانم بود: «سمیه جان از شوهرت خبر داری؟» - بله مجروح شده، ولی خوشحالم! مامان عصبانی شد: «دختر، چه بی رحمی!» - بی رحم یا بارحم فرق نمیکنه، فقط میخوام تو خونه باشه. کنار من و بچه هام! تازه یاد فاطمه افتاده بودم که با دهان باز نگاهم می کرد. مادرت چادرش را سر کرد و رفت و کمی بعد هم مامانم. چند ساعت بعد زنگ
زدی: «توی پروازم، اما جون من نیا؟ از همون جا مستقیم مرا میبرن بیمارستان، تا برسم شب میشه!» - دیوونه میشم اگه نیام! زنگ زدم به پدرت. میدانستم آمدنت را میداند و مجروحیتت رابابا شب میای من رو ببری بیمارستان؟» . چراکه نه بابا؟ ساعتی بعد زنگ در به صدا درآمد. پدرت بود که از پشت آیفون گفت: «آقاجون اومدیم دنبالت بریم بیمارستان» فاطمه را آماده کردم و آمدم پایین.
⬅️ #ادامه_دارد.....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معجزه امام رضا علیه السلام
حتما ببینید 👌
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
📸 رییسی در کاخ پوتین نماز خواند
پ ن : کرملین رو نماز خونه کردیم
ان شاالله به زودی حسینیه شدن کاخ سفید...😎✌️🏻
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃
*^ خوشحالی مادر دستفروش *^💐
بعد از 18 سال
#پیشنهاد_دانلود 👌👌👌
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
💠 قرار شبانه
زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام #شهدا
🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸
🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ
🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ
🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ
🌸وضاقَتِ الاْرْضُ
🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ
🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى
🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا
🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ
🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#زیارت_اهل_قبور
طبق روایاتی که از حضرات معصومین (ع ) وارد شده است زیارت اهل قبور مومنین در روزهای دوشنبه و پنج شنبه و جمعه مستحب موکد است و سنت پیامبر و سیره اهل بیت (ع ) نیز چنین بوده است و فعل معصوم نیز برای ما حجت است و در روایتی از رسول خدا(ص ) آمده است که حضرت فرمود: »هدیه بفرستید برای مردگان خود« پس سوال شد چیست هدیه مرده ها؟ فرمود: صدقه و دعا.
و فرمود ارواح مومنین هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه ها و منزل های خود فریاد می کنند هر یک از ایشان به آواز حزین با گریه ای اهل من و اولاد من ای پدر من و مادر من و خویشان من مهربانی کنید بر ما...«.
۱- مفاتیح الجنان , مرحوم حاج شیخ عباس قمی , ص ۱۰۱۴
۲- اصول کافی , ج ۳, باب ۱۳ از ابواب المزار
۳- کامل الزیارات , ابن قولویه , ص ۳۲۰
۴- وسائل الشیعه , ج ۳, باب ۵۵, ص ۲۲۳
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
بسم الله الرحمن الرحيم
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن_جلسه_180
🌷 #آیه_164_سوره_بقره
🌸 إِنَّ فِى خَلْقِ الْسَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ الْفُلْكِ الّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ الْنَّاسَ وَمَآ أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْسَّمآءِ مِنْ مَّآءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِيفِ الْرِّياَحِ وَالْسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ الْسَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ لَأَياَتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ
🍀 ترجمه:همانا در آفرینش آسمان ها و زمین و در پى یكدیگر آمدن شب و روز و كشتى هایى كه براى سودرسانى به مردم در دریا در حركتند و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن زمین مرده را زنده نموده و از هر نوع جنبنده ای در آن گسترده و در تغییر مسیر بادها و ابرهایى كه میان آسمان و زمین معلّقند،براى مردمى كه مى اندیشند،نشانه هایى است.
🌷 #خلق:آفرینش
🌷 #السماوات_و_الأرض:آسمان ها و زمین
🌷 #اختلاف:آمد و شد
🌷 #اللیل_و_النهار:شب و روز
🌷 #الفلک:در اینجا یعنی کشتی
🌷 #تجری:جاری شدن،حرکت کردن
🌷 #البحر:دریا
🌷 #ماء:آب
🌷 #دابة:جنبنده
🌷 #تصريف_الرياح:تغيير مسير بادها
🌷 #السحاب:ابرها
🌷 #المسخر:معلق
🌷 #آیات:نشانه ها
🌺 هماهنگى میان عناصر #طبیعت و اجزاى هستى و قوانین حاكم بر آنها، همه نشان دهنده ى حاكمیّت وقدرت واراده ى خداى یکتاست. آفرینش آسمان ها و توسعه ى دائمى آنها كه دست #انسان تاكنون فقط به قسمتى از اوّلین آسمان رسیده،و استحكام و طبقات هفتگانه و نظام حاكم و تناسبات و ارتباطات میان هریک و بى ستون بودن و حفاظت آنها و حركات ستارگان در مدارهاى خود و فاصله هریک از آنها، همه نشانه هاى قدرت خداوند یكتاى حكیم است.
🌺كلمه«ریاح»جمع«ریح»به معناى باد است،ولى در #قرآن هر جا كلمه «ریح»آمده همراه قهر و عذاب است، مانند:«ریح صرصر» ولى هرجا كلمه «ریاح»آمده است،همراه باران و لطف الهى است. در حدیث مى خوانیم: هرگاه بادى مى وزید پیامبر صلى الله علیه وآله مى فرمود:«الّلهم اجعلها ریاحاً و لا تجعلها ریحاً»خداوندا این باد را ریاحِ رحمت قرار ده،نه ریحِ عذاب.
🔹پيام های آیه 164 سوره بقره🔹
✅ شناخت طبیعت،یكى از راه هاى #خداشناسى است كه شناخت او، قدرت، حكمت و یكتایى او را در بر دارد.
✅ هر موجودى در #جهان هستى،آیه اى از آیات كتاب خداوند در طبیعت است.
✅ تنها #خردمندان از نگاه در آفرینش آسمان ها و زمین درس خداشناسى مى گیرند.
#تفسیر_یک_دقیقه_ای_قرآن
برای با شهدا بودن لازم نیست ...
شهید شویم
کافیست
پا جای شهدا بگذاریم....
سلام ✋
#روزتان_شهدایی🌸
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
@madahi_۲۰۲۲_۰۱_۱۹_۱۲_۴۰_۳۴_۴۷۵.mp3
11.27M
🎶 #سرود | #فارسی #عربی
گل محمدی من خوش آمدی...
#حاج_میثم_مطیعی
🎉 ویژهٔ #ولادت_حضرت_زهرا 💕
🌸پیشاپیش روز زن و میلاد بنیانگذار انقلاب اسلامی بر شما مبارک🌸
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰روز پنجشنبه روز زیارتی
🌸امام حسن عسکری علیه السلام
#التماس دعا 🤲
🎤مهدی_صدقی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به همه مادران سرزمینم 😍🌸
پیشاپیش این روز رو به همه مادران عزیز تبریک عرض میکنیم
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
در این پنجشنبه شاخه گلی🌼🍃
با ذکر فاتحه وصلوات🖤🙏
بفرستیم برای تموم آنهایی
که دربین ما نیستند😔
ولی دعاهاشون،هنوزکارگشاست🙏
یادشون همیشه در دل ماست💔
شادی روح درگذشتگان #فاتحه و #صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌼⃟🍃
#داستان
يک دختر کوچک به داروخانه رفت و گفت: معجزه داريد؟
معجزه می خوای واسه چی عزیزم؟ !
یه چیز بدی هر روز داره توی سر داداش کوچولوم گنده تر می شه ! بابام میگه فقط معجزه میتونه نجاتش بده ، منم همه پول هام رو آوردم تا اونو براش بخرم .
عزیزم ببخش که نمی تونم کمکت کنم ، ما اینجا معجزه نمی فروشیم.
چشم های دخترک پر از اشک شد و گفت : ولی اون داره میمیره ، تورو خدا یه معجزه بهم بدید .
ناگهان دستی موهای دختر کوچولو رو نوازش کرد و صدائی گفت : ببینم چقدر پول داری؟ پول ها رو شمرد و گفت : خدای من عالیه ، درست به اندازه خرید معجزه برای داداش کوچولوت ! بعد هم گرم و صمیمی دست دختر رو گرفت و گفت منو ببر خونه تون تا ببینم می تونم واسه داداشت معجزه تهیه کنم؟ !
اون مرد فوق تخصص جراحی مغز بود دو روز بعد عمل بدون پرداخت هیچ هزینه اضافه ای انجام شد.
هزینه عمل مقداری پول خرد بود و ایمان یک کودک .
مدتی بعد هم پسرک صحیح و سالم به خانه برگشت.
دکتر ارنست گروپ رئيس سابق بيمارستان هانوفر المان ....... چندي پيش اين خاطره رو در يک کنفرانس علمي مطرح کرد .... و اون مرد جراح کسي نبود جز ....پروفسور مجيد سميعي ..
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#اطلاعیه_مهم
#مراسم جشن بزرگ میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (ویژه عموم بانوان)
🌸🌸🌸جشن بزرگ میلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و جشنواره اسوه های صبر و مقاومت برگزار می شود.
🎉🎉🎉
💢سخنران : سرکار خانم شکیبافر
🗓زمان: شنبه 2 بهمن ماه ساعت 9:30
⭕️مکان : جامعه الزهرا سلام الله علیها - تالار بیداری اسلامی
👈 همراه با مدیحه سرایی 💐
و
تجلیل از مادران شهدا و برنامه های متنوع دیگر 🌱
خانوا ه های معزز شهدایی که تمایل به حضور دارند لطفا با قاب عکس شهیدشان حضور پیدا کنند.
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
قرائت دعای پرفیض ندبه
درخدمت مداح اهلبیت برادر مهدیان
جمعه یکم بهمن حدود ساعت ۶:۳۰
(پس از نماز جماعت صبح)
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین
#مادران_شهدا
دیدن عکست تمام سهم من است از تو
آن را هم جیره بندی کرده ام
تـا مبادا توقعش زیاد شود !
دل است دیگر، ممکن است فردا خودت را از من بخواهد.
#پنجشنبه_های_شهدایی
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
مقام شهادت نصیب چه کسانی میشود؟.mp3
1.23M
👆مقام شهادت نصیب چه کسانی میشود؟
#استاد_ماندگاری
#سخنرانی_کوتاه
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#اسم_تو_مصطفاست |
#قسمت: ۱۱۶
پدر و مادرت داخل ماشین منتظر من نشسته بودند. دوونیم شب رسیدیم بیمارستان. از جلوی در بیمارستان به گوشی ات زنگ زدم:
کجایی آقامصطفی؟ کدوم بخش؟ کدوم طبقه؟» . نگفتم نیا؟! | - باید ببینمت! . صبر کن! | انگار یادم رفته بود که پدر و مادرت با من هستند و آنها هم آرزوی دیدارت را دارند. چقدر خودخواه شده بودم! اما در آن لحظه تشنه بودم، تشنه دیدار. چند دقیقه بعد یکی از
بچه های حراست آمد و ما را برد طبقه پنجم به همین جا منتظر باشین، میاریمش بیرون. بین دو بخش، داخل سالن انتظار بودیم. مردی داشت زمین را تی می کشید و بوی وایتکس و بوی دیگری که مثل بوی نم و کهنگی بود، در سرم پیچیده بود. با لباس شیری رنگ بیمارستان آوردنت، بی حال و پژمرده و تکیده. وقتی روی نیمکت نقره ای نشستی، نگاهت کردم و زدم زیر خنده. روبه رویت ایستادم و احساس گرما
کردم، حتی از آن بدن سرد. نگاهی به پدر و مادرت کردی. پدرت، فاطمه را که روی شانه ام خواب بود گرفت. دستم را گرفتی و مرا بردی آن طرف راهرو و روی صندلی نشاندی و خودت هم کنارم نشستی: «نگران نباش سمیه، حالم خوبه!» در نگاهم چه دیدی که این را گفتی؟ - می بینم که خوبی؟ تو زنده بودی و همین برای من بس بود. ساعتی حرف زدیم و بعد پدر و مادرت و فاطمه هم به ما پیوستند، البته باز ما دو تا باهم حرف میزدیم، با نگاه و با حس.
ساعت شش صبح بود که از بیمارستان بیرون آمدم. به خانه مادرم رفتم. در رختخواب که افتادم از هوش رفتم. شاید چون مطمئن بودم زیر همان آسمانی هستی که من هستم.
چشمم را که باز کردم، گفتم: «مامان من میرم بیمارستان» مامان که در حال پهن کردن سفره صبحانه بود گفت: «علیک سلام. بذار از جا بلند بشی!» کارهایم را کردم و خواستم راه بیفتم که پدرم صدایم کرد: «صبر کن من و
مادرتم بیاییم.» کمی مکث کردم: «بسیار خب. پس برم خونه آب میوه بگیرم و بیام.» بدو بدو آمدم خانه. آب پرتقال و آبلیمو گرفتم و ریختم داخل بطری نوشابه. پسته و موز هم که در خانه داشتیم، برداشتم و برگشتم خانه مادرم. بیمارستان که آمدیم مادر و پدرت و دوستانت هم بودند. رنگت همچنان پریده بود و دماغت تیغ کشیده. پرستار که آمد زخمت را پانسمان کند، همه از اتاق رفتند بیرون به من گفت: «حاج خانم مراقب باشی ها
. چطور مگه؟
. دفعه پیش پاش تیر خورده،
حالا رسیده به کمرش،
دفعه بعد لابد نوبت قلبشه!
⬅️ #ادامه_دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷