🥀به این تصویر نگاه کنید !!!
✨ می تونید یک روز ، فقط یک روز ، جایتان را با مختار عوض کنید؛
👈تغذیه جانباز دفاع مقدس #مختارلچیانے از طریق سرنگ و روده انترال
#قابل_توجه_اغتشاشگران
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : بیست و یکم
پرسیدم: «امین آقا! برای حسین اتفاقی افتاده بود؟»
هراسان گفت: «نه، چه اتفاقی؟ اصلا چرا باید اتفاقی افتاده باشه؟!» زهرا که شوهرش را بهتر از ما می شناخت ادامه داد: «بگو، حتما اتفاقی افتاده که تو این جوری نگرانی» امین که میدید ما از مسئله بو برده ایم و راهی جز گفتن دلیل
حرفش ندارد، گفت: «حدود پنج روز پیش که شما هنوز بیروت بودید، سه روز کاملهیچ خبری از حاج آقا نبود، یعنی هیچ کس خبر نداشت که حاج آقا کجاست و چکار می کنه، حتی بعضی احتمال میدادن که مسلحين دزدیدنشون. بعد از سه روز ابوحاتم رو دیدم که مثل سایه همیشه با حاج آقا بود، برام تعریف کرد که ایشون برای شناسایی و کسب اطلاعات به کفریا رفته بودن. کفریا یکی از شهرک های بین حلب و ادلبه که توی محاصره کامل تکفیری هاست. حاجی هم دقیقا وقتی رفته بودن اونجا که تکفیری ها سرهای عده ای رو بریده بودن و دم ورودی شهر آویزون کرده بودن. ابوحاتم می گفت حاج آقا طی این سه روز به صورت ناشناس رفته بودن بین تکفیری ها و اطلاعاتشون رو جمع آوری کرده بودن، البته ابوحاتم چیزی بیشتر از این به من هم نگفتن، اما همین تک وتنها راه افتادن و رفتن بین یه عده آدم گرگ صفت که بویی از انسانیت نبردن و به صغیر و کبیر رحم نمی کنن، خودش اونقدر نگران کننده هست که باعث بشه از شما بخوام که براشون صدقه کنار بذارید و دعاشون کنید!» پرسیدم: «مگه برای شناسایی مواضع تکفیری ها، از نیروهای اطلاعات عملیات استفاده
نمیشه؟!»
👇👇👇
گفت: «نه. ارتش سوریه به ارتش کلاسیکه و مثل ما، از نیروی انسانی برای شناسایی استفاده نمیکنه. شما هم که بهتر از من حاج آقا رو می شناسید کار بدون شناسایی تو کتشون نمیره. شنیدم توی سالهای دفاع مقدس، خودشون میرفتن شناسایی و تا از جزئیات زمین و شرایط دشمن مطمئن نمیشدن، به
خط دشمن نمیزدن و...) زهرا پرسید: «مگه بابا برای کار مستشاری نیومده سوریه؟» امین تبسمی معنادار کرد و گفت: «بابای شماست از من میپرسید؟!» ساکت شدیم، داشت صدای اذان می آمد. از پشت پنجره، نگاهی به سمت زینبیه انداختم و کبوتر خیالم را تا کنار گنبد طلایی حرم پرواز دادم. آسمان مهتابی بود و گنبد طلایی حرم خط دشمن نمیزدن و...) زهرا پرسید: «مگه بابا برای کار مستشاری نیومده سوریه؟» امین تبسمی معنادار کرد و گفت: «بابای شماست از من میپرسید؟!»
ساکت شدیم، داشت صدای اذان می آمد. از پشت پنجره، نگاهی به سمت زینبیه انداختم و کبوتر خیالم را تا کنار گنبد طلایی حرم پرواز دادم.
آسمان مهتابی بود و گنبد طلایی حرم توی آن تاریکی، مثل خورشید میدرخشید و چشم نوازی می کرد. محو پرچم سرخی که روی گنبد برافراشته بود شدم. دقایقی به پرچم و گنبد خیره ماندم تا صدای حسین در گوشم تکرار شد که «شما و دخترانم را به شام آورده ام که با حضرت زینب، همراهی کنید.» صبح زود آفتاب نزده، منتظر بودیم که حسین بیاید سراغمان و به زیارت خانمزینب برویم. اما ابوحاتم آمد. از نگاهم فهمید که دنبال حسینم گفت: «ابووهب رفت سر پروژه.» نپرسیدم پروژه چیه یا کجاست. هوای رفتن به حرم آن قدر سرحالمان کرده بود که زودتر از همیشه، قبراق و آماده شده بودیم. امین جلو نشست، ما عقب و حرکت کردیم. خیابان ها، خلوت ترو سروصدای تیراندازی بیشتر از بار قبلی بود که به حرم رفتهبودیم. ابوحاتم گفت:
تک تیراندازاشون، صبح تا شب، پشت تفنگهای دوربین دار، توی ساختمانهای اطراف خیابونا کمین کردن و منتظرن تا هرکسی رو که از اینجا عبور کنه، بزنن.» به زینبیه نزدیک شدیم. توی خیابان اصلی منتهی به حرم، با فاصله هر بیست متر، یک دیوار بتونی پیش ساخته را طوری گذاشته بودند که ماشین هانتوانند با سرعت از بین آنها عبور کنند. پشت دیوارها هم چند جوان یا نوجوان سوری با آر.پی.جی و تیربار نشسته بودند تا مبادا، تکفیری ها با عمیات انتحاری خودشان را به حرم برسانند. ابوحاتم ماشین را به حالت زیگزاگ و آهسته از بین دیوارهای بتونی عبور می داد و برای جوانان سوری که غالبا قیافه های محجوب و مهربانیداشتند و مرا یاد بسیجی های خودمان می انداختند، دست تکان میداد. ابوحاتم گفت: «اینها، اولین نیروهای داوطلب مردمی ان که ابووهب سازماندهی کرده، بهشون میگن «دفاع وطنی» و قراره، صدها گردان از سرتاسر سوریه به این شکل سازماندهی بشن.»
⬅️ ادامه_دارد....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
امام علی علیه السلام :
طوبی لِمَن أحسَن إلَی الِعبادِ و تَزَوَّدَ لِلمَعادِ
خوشا به حال آن که به بندگان خدا نیکی کند و برای آخرت خود زاد و توشه برگیرد.
✅ بسیاری از وسایل مستهلک در منازلمان وجود دارد که ارزش مادی چندانی ندارد ، اما خانوادههای مستمندی در محلههای محروم هستند که با همین وسایل فرسوده گذران زندگی میکنند ، لذا خیریه مسجد آمادگی دارد نسبت به جمع آوری این وسایل اقدام و پس از تعمیر و بازسازی به نیازمندان تحویل نماید ، لذا در صورت وجود وسایل مازاد در منزل با شماره 09918296846
تماس یا به آیدی
@baniasd387
پیام ارسال شود تا نسبت به جمع آوری و تحویل به مستمندان اقدام گردد .
💠 وسایل مورد نیاز :
البسه و کفش ؛ ظروف ؛ لوازم خانگی ؛ موکت ؛ فرش ؛ « بویژه وسایل گرمایشی »
◀️ قرارگاه مردمی » دفتر خیریه مسجد حضرت زینب سلام الله علیها
خیابان دکتر حسابی نبش کوچه هفتم
▪️▪️🏴▪️▪️
#زیارت_روز_پنجشنیه
🌲 روز پنجشنبه به نام حضرت عسکرى علیه السّلام است🌲
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. 🌹
🌸اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌸