☑️دسته عزای خادمان و زائران آستان مقدس حضرت معصومه (س) به همراه تشییع پیکر مطهر 6 شهید گمنام دفاع مقدس برگزار میشود
🔺 سهشنبه ۶ دیماه ساعت ۸:۳۰ صبح
🔻 از مسجد امام حسن عسکری به طرف حرم مطهر
____________________________
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
🌷〰🇮🇷〰🌷
" بسم رب الشهداء والصدیقین "
#سلام_بر_شهدا
#سلام_بر_مردان_بی_ادعا
خوشا آنانڪ جان را میشناسند
طریق عشق و ایمان را میشناسند
بسے گفتند و گفتیم از #شهیدان
#شهیدان را #شهیدان مے شناسند
✍️ #دی_ ماه
سال ۱۴۰۱
سالروز عروج ✨🕊
🌷 #شهدای والامقام
🌷 #محله زینبیه، مسجد حضرت زینب "علیها السلام" است،
🌷 ڪہ در چنین ماهی
#آسمانی شدند
#شهید علی اصغر غلاملو
#شهیدسید حسن مقیمی
#شهید مسعود نیرنجی
#شهیدسیداصغر موسوی تبار
#شهیدسید نظام جلالی
#شهید حسین شمس
#شهید دکتر یوسف عباس
#شهید فضل اله احمدی مقدم
#علی اکبر مجتهد زاده
🌷 سالروز
🌷 آسمانی شدنتان
🌷 مبارڪ باد ...
#روحشان_شاد
#یادشان_گرامی با ذکر #صلوات
⬅️ از خانواده های معزز شهدای محل درخواست داریم با ارسال کلیپ، خاطره ، زندگی نامه ،عکس های با کیفیت و..ـ جهت آشنایی بیشتر محله با شهیدشان ، خادمان خود را همراهی نمایند .
ضمن اینکه گروه رسانه مسجد آمادگی دارد تا با خانواده های معظم شهدای محل بصورت حضوری مصاحبه داشته باشد، لطفا با اعلام آمادگی خود، گروه رسانه را همراهی نمائید.
🆔 @ya110s
"اجرتان با سرور و سالار شهیدان"
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
May 11
18.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم اکنون آماده سازی فضای حسینیه شهدای گمنام
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
13.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موزیک_ویدئو 🎬 #محمد_اصفهانی
#خیال_آشنا روایت مردمی که درد دلهای ناشنیده دارند!
اثری تماشایی از موسسه منتظران منجی «عج»
Montazer.ir
آپارات | یوتیوب
@Ostad_Shojae
هدایت شده از قرارگاه فرهنگی ۱۴شهید گمنام کوه خضرنبی (ع)
📸 در شب های ایام شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ایستگاه صلواتی هیئت یازهرا در کوه خضرنبی(ع) با نوشیدنی های گرم پذیرای زائرین و عزاداران می باشد.
💠 قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام
🆔 @shohadaye_gomnam_14
22 دسامبر، 21.51.aac
4.51M
روضه شب اول
حسینیه شهدای گمنام
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : هشتاد و پنجم
خبر پشت خبر، نگران کننده بود.
هنوز چند روز بیشتر از خبر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل از سوی ایران نگذشته بود که گفتند سازمان
منافقین از سمت غرب با حمایت ارتش صدام تا شهر اسلام آباد پیشروی کرده اند. حالا نیازی نبود که اخبار را تنها از رسانه ها بشنوم زنان همسایه هر کدام یک کانال خبری شده بودند که از زبان شوهرانشان ، خبرها را جز به جزء تعریف می کردند. همدان فاصله چندانی با مرکز درگیری که آن سوی کرمانشاه بود، نداشت. رزمندگان برای پشتیبانی میرفتند و می آمدند و همه آنها در یک قول متفق و مشترک بودند که آقای همدانی
اولین فرماندهی بود که خودش را به
کانون درگیری در چارزبر رساند
و لشکرها را سازماندهی کرد و منافقین را در چارزبر به دام انداخت.
حسین از تعریف و تمجید بدش
می آمد وقتی آبها از آسیاب افتاد به
خانه آمد از کار و تلاش و نقش
خودش که همه نقل می کردند،
حرفی نزد . تنها از پذیرش قطعنامه گفت و از اینکه پس از ۸ سال دفاع هرچه امام صلاح بداند، باید تابع آن باشد چه جنگ و چه صلح . تنها از یک جمله امام غصه دار بود که چرا امام فرموده: «من جام زهر را نوشیدم و حسرت میخورد و می گفت: خوش به حال شهدا که به تکلیفشون بهتر از ما عمل کردن
وقتی حسین با حسرت از شهدا حرف میزد .
گفتم : منم همین سؤال رو دارم چه اتفاقی افتاد که امام این
جمله رو فرموده؟»
حسین گفت: «آمریکایی ها که تاکنون از صدام حمایت اطلاعاتی میکردن مستقیماً وارد جنگ شدن جنگ رو به خلیج فارس کشاندن ،
👇👇👇
سکوهای نفتی مون رو روی دریا و هواپیمای مسافربری مون رو توی آسمان زدن .
به
صدام اجازه دادن که با بمب های
شیمیایی به شهرها حمله کنه و روس ها و کشورهای اروپایی هم تمام قد به حمایت صدام اومدن و از هواپیماهای جدید تا امکانات زرهی مدرن رو در اختیارش قرار دادن.
عربها هم با پول نفتشون صدام رو به موت رو دوباره احیاء کردن.
دنیای استکبار با تمام توان مقابل جمهوری اسلامی ایستاد و امام نخواست که مردم بی دفاع بیش از
این آسیب ببینن و قطعنامه
رو
پذیرفت و هرچه او بخواد همان
صلاح ماست.
پرسیدم: «منافقین این وسط چی میگن؟!»
با لحنی نرم و آمیخته با چاشنی خنده گفت: یه مشت دختر و پسر رو از
گوشه کنار دنیا جمع کردن و بهشون گفتن ، تا سه روز دیگه میرسیم تهران و جمهوری اسلامی رو
ساقط
میکنیم . دروغی که صدام ۸ سال پیش تو گوش فرمانده هاش خونده بود که سه روزه میرسیم به تهران
- خب چی شد؟
- مردم و رزمنده ها پاشونو شکستن تا دیگه از این غلطا نکنن.
. آلبوم عکسهایش را ورق میزد.
روی بعضی از عکسها مکث میکرد و آه میکشید . توی چشمانش حلقه ای از اشک نشسته بود ، می گفت: «پروانه بیشتر این بچه ها در آزمون جهاد هشت ساله نمره قبولی گرفتن، پاک بودن ، مخلص بودن و خدا انتخابشون کرد . اما من تنبل بودم ،موندم باید نوکری یتیمای شهدا رو بکنم تا اون دنیاشرمنده شهدا نباشم.
هر روز برای دلجویی به خانواده ای سر میزد بخشی از اوقاتش را برای رفع مشکلات مجروحین و جانبازان جنگ میگذاشت که یکی از آنان حاج آقا سماوات بود . آخرین بار که او را به خانه آورد آب ماهیچه برایش گذاشتم. نمیتوانست صحبت کند. فقط مظلومانه نگاهمان میکرد.
حسین با یک آمبولانس حاج آقا را به
تهران برد و بعد از پیگیری و هماهنگی لازم حاج آقا به آلمان اعزام شد اما پس از چند روز برش گرداندند. دکترها جوابش کرده بودند چون سلولهای حنجره اش بر اثر گازهای شیمیایی از کار افتاده بود.مظلوم ،بود مظلوم تر شده بود. نمیتوانست حرف بزند نفسش به سختی بالا می آمد.
باید گوشت را تا نزدیک دهانش
میبردی تا حرفهایش را بشنوی
خیلی کم حرف میزد و اگر میزد با
حسین بود بعد از بی نتیجه ماندن
سفر آلمان، حسین دوباره به تکاپو افتاد و به خانم حاج آقا سماوات :گفت «ببریمش پابوس آقاامام رضا.» خانم قبول کرد حسین همان آمبولانس را آورد با حاج خانم چهار نفر شدند. حاج آقا را عقب خواباندند و رفتند. بعد از سه روز از مشهد برگشتند. حال حاج آقا به ظاهر تغییر نکرده بود ،فقط نگاه مظلومانه اش با تبسمی محو قاطی شده بود که بیشتر دلم را
می سوزاند میهمان ما بودند برایش آب ماهیچه گذاشتم و نشستم پای تعریفهای حاج خانم، خدا خیر بده به حسین آقا از برادر به حاج آقا نزدیکتره و ادامه داد: «دم غروب
بود
که به حرم رسیدیم هوا
خیلی
سرد بود.
با اینکه حاج آقا رو روی ویلچر پتوپیچ کرده بودیم ولی میلرزید بدتر از همه، خدام بعد از نماز مغرب در حرم رو بستن و اجازه ورود به کسی نمیدادن مردم رفتن و صحن خلوت شد. حسین آقا با خدام
صحبت کرد و حتی خواهش کرد که
بذارید این مریض رو تا آستانه حرم
ببریم و زود برگردیم نمی پذیرفتن.
میگفتن که برامون مسولیت داره حسین آقا که همه درها رو بسته دید، با التماس گفت اصلاً خودتون تنهایی ببرینش کنار ضریح انگار یکی از خدام حال وروز ما رو بیشتر از بقیه درک کرده بود به حسین آقا گفت فقط شما و این مریض و خانمش برید تو و خیلی زود برگردید ما قبول کردیم و رفتیم داخل حرم که انگارقُرق ما .بود حرمی نورانی که پر بود از
سکوت حسین آقا، حاج آقا رو برد کنار ضریح و دعا کرد نگاهشون کردم
حسین آقا غبار از لابه لای شیشه های
ضریح با کف دستش میگرفت و به صورت حاج آقای ما میمالید. دیدن این صحنه اشکم رو درآورد. وقتی برگشتیم همون خادم که اجازه زیارت داده بود برای حسین آقا قصهٔ زندگی خودشو تعریف کرد.
از حسین پرسیدم: «خادم حرم، وقت برگشتن چی برات تعریف کرد؟»
⬅️ ادامه دارد ....
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷