eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
333 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز سی پنجمین سالگرد شهادت شهید احمداصغری روحش شاد یادش گرامی با ذکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‎ رفیـقـش مـۍگـفـت'': درخـواب‌مـحسـن‌ حججی رادیـدم‌ڪه‌مـۍگـفـت: هرآیـه‌قرآنۍ‌که‌شمـابـࢪاۍشھدامۍخوانـید دراینجاثواب‌یك‌ختـم‌قـرآن‌رابـه‌اومـۍ‌دهنـد📖'' ونـورۍهـم‌برای‌خـواننـده‌آیـات‌قـࢪآن فـرستـاده‌مـۍشـود.💔 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
___🍃🌸🍃🌸🍃___ ... یگانی که به آن مامور بودیم(تیپ سید الشهدا "ع") با گروه های مقاومت به عنوان مستشار نظامی کار میکرد؛ این یگان، شامل نیروهای حرکت النجباء، متشکل از شیعیان کشور عراق بود که برای مبارزه با دشمنان تکفیری به سوریه آمده بودند. فورا راه افتادیم به سمت جنوب حلب. وقتی رسیدیم به مقر تیپ سید الشهدا(ع) که در روستا عَزان قرار داشت، دیگر ساعت نه شب بود. همه در مقر بودند. چهره هایشان نگران و ناراحت. همه نشسته بودند...یونس، حامد، حنیف، عمار، عبدالله و سید غفار. بلافاصله توسط برادر حامد نسبت به وضعیت العیس توجیه شدیم و در جریان اتفاقات دیشب قرار گرفتیم. حامد مدتی میشد که به عنوان اطلاعات تیپ انجام وظیفه میکرد و از نیروهای جوان، شجاع و مستعد بود که در یگان بسیج فاتحین عضو بود؛ او چند ماه قبل از ما به سوریه اعزام و به تیپ سید الشهدا (ع) معرفی شده بود. ظاهرا برادر حامد به همراه تعدادی از نیروهای نجباء، یک شب قبل از ما به این منطقه آمده و برای پازپس گیری العیس اقدام کرده بودند؛ اما حجم نیرو ها و تجهیزاتی که در حال عقب نشینی بودند، به قدری زیاد بود که دیگر در جاده امکان تردد وجود نداشت و پیشروی سریع، غیر ممکن به نظر می رسید و وقتی به العیس رسیده بودند که دیگر کار از کار گذشته بود‌. حتی حین توجیهات متوجه شدیم که یکی از نیروهای گردان تدخل (اسم گردانی که به آن مامور شده بودم) به نام (وُسام ) حین پاتک اولیه به العیس مفقود شده است؛ اما با کمال تاسف پس از چند روز بررسی و پرس و جو از سایر یگان های خودی در منطقه و توزیع عکس های او به نتیجه نرسیدیم. در مقر تیپ، تا پاسی از شب منتظر دستور حمله و پاتک به العیس بودیم. هر لحظه داشت دیر تر می شد. اگر دشمن بتواند کاملاً مستقر شود، دیگر اجرای پاتک و بیرون کردنش به راحتی امکان نداشت. هر چه منتظر ماندیم خبری از دستور عملیات نشد. شب از نیمه گذشته بود. وضعیت مزاجی ابراهیم خیلی خوب نبود. چندین روز بود که دچار سرماخوردگی شده بود و مدام سرفه می کرد،اما روحیه اش عالی بود و با همان وضعیت، همه جا با ما می‌آمد. نفهمیدم کی خوابم برد. صبح که برای نماز بیدار شدیم، هنوز خبری از حمله نبود. گفتند بعد از نماز استراحت کنید تا برای عملیات آماده باشید. بنابراین دوباره به حالت آماده باش مشغول استراحت شدیم.. 🔻ادامه دارد... ─‍‌┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─ 🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: محمد علی جعفری و یکم فرهاد به خاطر سابقه اش در کمیته در حوزه مقاومت جماران فعالیت داشت. گاهی گاز اشک آور و دستبند و بی سیم با خودش می آورد. محمدحسین گاز اشک آور را آورد گرفت جلوی باباش که این چیه؟» فرهاد :گفت: «این رو به دزدها و آدم بدها میزنن تا گریه کنن من رفتم توی آشپزخانه فرهاد هم گرفت خوابید. نیم ساعت نشد. صدای جیغ بچه ها بلند شد. دویدم توی اتاق گاز اشک آور افتاده بود وسط اتاق دو تایی چشمهایشان را گرفته بودند و گریه میکردند. رفته بودند پای چرخ خیاطی زهرا وسط گریه میگفت: «محمدحسین گفت بزنیم به چرخ تا گریه کنه! بهشان توپیدم فکرشو نکردید کور بشید! محمد حسین گفت میخواستیم بریم پشت کمد قایم بشیم فرهاد آمد دستشان را گرفت برد بیرون. چند تا کاغذ آتش زد. کمی دود به خوردشان داد تا آرام بگیرند.برای اینکه مشغول شوند برایشان کرم ابریشم میخریدم چند روز سرگرم بودند تا پروانه شوند با مجتبی پروانه ها را خشک میکردند بعد با سوزن آنها را میزدند توی یک تابلو اینها مثل مسکن موقتی شیطنت هایشان را درمان میکرد یک دفعه میدیدی خیال چتربازی زده به کله شان محمد حسین زهرا را شیر کرده بود که از بالکن بپرند نزدیک دو متر ارتفاع با چترهایشان پریده بودند پایین . محمد حسین قسر در رفته بود؛ فقط 👇👇👇
کمی میلنگید زهرا موقع پریدن چترش گیر کرده بود به فلکه گاز همه بدنش کبود و زخموزیلی شده بود. ترفندی به کار بردم گفتم اگر بعد از ناهار دو ساعت بخوابید فرشته مهربان برایتان هدیه می آورد از ساعت سه تا پنج این طور هم به کارهایم میرسیدم و هم نفسی تازه میکردم با ذوق سرشان را می گذاشتند روی بالش چشمانشان را می بستند. خواب محمد حسین خرگوشی بود موقع خواب کمی چشمانش باز میماند نمی فهمیدی الان خواب است یا بیدار مجتبی هم که سرش به درس و مشق گرم بود. به خاطر اختلاف سنی با محمدحسین و زهرا هم بازی نداشت. بیشتر میرفتخانه مادرم با خواهر برادرهایم جوش می خورد. تا بچه ها بیدار میشدند جایزه های فرشته مهربان را میآوردند. اولین دفعه برای زهرا کالسکه و عروسک خریدم و برای محمدحسین تفنگ. محمد حسین با ماشینهای فلزی کوچکی که روزهای بعد از فرشته مهربان دشت کرده بود گیت ایست و بازرسی میزد. زهرا عروسک هایش را روی زمین می چید محمد حسین از عروسک کلاه قرمزی بدش می آمد. همیشه آن را به عنوان قاچاقچی دستگیر می کرد گاهی هم دست به اسلحه میشد پشت مبل پناه می گرفت. درنقشش غرق میشد دراز به دراز کف اتاق می افتاد و شهید میشد .رفته رفته هدیه های فرشته مهربان رفت به سمت خوراکی بیسکویت آبمیوه و شیرموز تا آن موقع دیگر خانه را رفت و روب داده بودم دستشان را میگرفتم میبردم پارک یک روز به ذهنم رسید برای روابط اجتماعی و مدیریت مالی فرشته مهربان بهشان پول بدهد. هر روز یک پنجاه تومانی میگذاشتم زیر بالششان قانون نانوشته ای بود که حق داشتند اندازه همین پول از سوپر تک خرید کنند من داخل نمیرفتم. محمد حسین مثل یک مرد جلو می افتاد زهرا هم پشت سرش .محمد حسین همیشه جلودار بود و زهرا تابع امکان نداشت پولی بگذارم روی پولشان باید با پنجاه تومان خوراکی میخریدند گاهی از توی خیابان میدیدم محمدحسین چقدر جنسها را برداشته و بالا میگیرد تا قیمتش را از فروشنده بپرسد. وقتی میرفتیم پارک چشم ازشان برنمی داشتم مشیریه را دوست نداشتم .فرهنگ آنجا با من هم خوانی نداشت. چند دفعه به فرهاد گفتم که بیا از این محله برویم بیشتر نگران تربیت بچه ها بودم. راه افتادیم دنبال خانه انقلاب ۱۶ آذر ،ونک گیشا سعادت آباد هیچ کدام را نپسندیدیم خسته و کلافه شدیم فرهاد گفت: میخوای یه سری هم به چیذر بزنیم؟ اول از همه توی محله چرخ میزدیم حجاب خانمها برایم مهم بود توی چیذر دیدم چقدر خانم چادری امامزاده علی اکبر (ع) هم که نور علی نور به فرهاد گفتم: من از این محله جای دیگه ای نمیام! توی خیابان حکمت یک بنگاه کوچک با فضای سنتی دیدیم که سردرش زده بود بنگاه یزدی انگار آپارتمانی را کنار گذاشته بودند برای ما ظرف چند ساعت توی کوچه فریبا آپارتمانی را قولنامه کردیم... ⬅️ ادامه دارد ... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ امروز؛ دو شنبه ۲۹ اسفند ۱‌۴۰۱ ۲۷ شعبان ۱۴۴۴ ۲۰ مارس ۲۰۲۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ✨روز دوشنبه روز زیارتی (علیه السلام) (علیه السلام) بسم الله الرحمن الرحیم 🌷 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِرَاطَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَیَانَ حُکْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ، السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّکِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ.🌷 🌷اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌷 🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸