eitaa logo
امام زادگان عشق
95 دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4هزار ویدیو
332 فایل
خانواده های معظم شهداء و ایثارگران محله مسجد حضرت زینب علیها سلام . ستاد یادواره امام زادگان عشق ارتباط با مدیر کانال @ya110s تاریخ تاسیس ۱۳۹۷/۱۰/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
100802304_-247688727.mp3
4.85M
🎙 از کتاب 📚 🔊 «قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» 🕒 مدت: ۱۰ دقیقه ۰۶ ثانیه 💾 حجم: ۴ مگابایت اولین مستند داستانی گام دوم انقلاب میکس و مسترینگ: حسین سنچولی به قلم: روح الله ولی ابرقوئی ناشر: انتشارات شهید کاظمی 9⃣قسمت نهم 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
🇮🇷 مهتاب گم شد 🇮🇷 ◀️ قسمت ۱۳۹م فصل دهم نبرد فاو ۳۰. سنگر تاریک بود فقط صداهای بی‌سیم و آدم‌ها شنیده می‌شد و لحظه‌ای که خمپاره یا توپ دم سنگ می‌خورد؛ از شعاع انفجار، داخل سنگر روشن می‌شد و ما همدیگر را می‌دیدیم حجازی گفت: "یکی داوطلب شود برای الحاق این دو گردان. باید جایی از خاکریز خالی نماند." هیچ‌کس داوطلب نشد حجازی ناچار شد خودش یکی را انتخاب کند چراغ‌قوه را روی صورت ما گرفت ۵-۶ نفر بودیم که فقط نگاه می‌کردیم او هم یکی‌یکی صورت بهت‌زده‌ی ما را مثل مجرم‌ها برانداز می‌کرد دست بر قضا انتخابش من بودم پرسید: "خط و مسیر را که بلدی؟" گفتم: "آره بلدم!" گفت: "خودت را برسان جلو و دست دو گردان را بگذار توی دست هم توی همان نقطه خالی گفتم: "آقای حجازی! گردان‌ها مرا به عنوان بلدچی اطلاعات می‌شناسند. نه نیروی طرح‌وعملیات. به من گوش نمی‌دهند! یکی از بچه‌های طرح را با من بفرست." او هم یکی از بچه‌های خوزستانی را که مدتی در طرح‌وعملیات با اد بود را مشخص کرد. گفت: "با هم بروید" به محض این‌که از جلوی سنگر خارج شدیم؛ توپی جلوی ما منفجر شد و ترکش به سینه همراه خوزستانی من خورد کشاندمش داخل سنگر او با لهجه جنوبی به آقای حجازی می‌گفت: "مسعود، مُردَم! مسعود، مُردَم!" چاره‌ای نبود حجازی گفت: "تنهایی برو" زدم بیرون و افتادم داخل معبر جلوی خاکریز خودی سه شهید چپ و راست معبر افتاده بودند به سرعت به سمت خاکریز مقابل دشمن رفتم هرچه جلوتر می‌رفتم آتش کمتر می‌شد ۲۰ دقیقه طول کشید تا توانستم جای خالی شکاف بین دو گردان را پیدا کنم از نیروهای گردان حاج‌ستار که بیشتر مرا می‌شناختند، یک دسته نیرو گرفتم و بردم همان‌جا ساعت هشت صبح شد خاکریز سقوط کرده را از چپ تا راست چرخیدم کیپ‌تاکیپ نیرو بود و انبوه جنازه‌های عراقی و تعدادی از شهدای خودمان یاد آن روز افتادم که با خمپاره ۶۰ طول خاکریز را زیر را آتش گرفته بودم حالا داخل همان خاکریز بودم بچه‌ها مجروحان و شهدا را به عقب انتقال می‌دادند لشکر های امام حسین و عاشورا توانسته بودند خط مقابل‌شان را بشکنند و خاکریز ال‌شکل یک‌دست و صاف بشود برخلاف همیشه خبری از پاتک زرهی عراق هم نبود می‌خواستم برگردم که یک هواپیمای قارقارک از دور پیدا شد صدای مخصوصی داشت هیبت یک هواپیمای مدرن را هم نداشت مثل نسل اول هواپیماها بود اما قدرت مانوری و فرار بالایی داشت از دور چند راکت پرتاب کرد و در رفت راکت‌ها حاوی گاز شیمیایی بودند فکر این‌جا را نکرده بودیم مثل بیشتر بچه‌ها ماسک ضد گاز هم همراه نداشتم بوی تند سیر و ماهی دماغم را پر کرد وتا ریه‌هایم رسید حالم به هم خورد و سرم گیج رفت افتادم بعد از چند دقیقه محمد مومنی را بالای سرم دیدم از بچه‌های اطلاعات-عملیات بود که با علی شاه‌حسینی یک گشت موفق را قبل از عملیات تا این خاکریز انجام داده بود حالا فرشته نجاتم شد ترک موتور سوارم کرد و مرا به عقب برد در مسیر بودیم که یک تویوتا پر از شهید داشت به عقب برمی‌گشت همان‌جا گفت: "خوش به حال این‌ها!" 🔗 ادامه دارد ... 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کلام حق تعالی
حدیث روز
درس بزرگان
درس شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
أین بقیةالله؟؟.. 🌄غروب جمعه که میگذرد .. آقا امام زمان علیه السلام نظر میکنند به منتظرانش و میفرمایند:ممنونم که به یادِ من بودید... اما نشد...😔 لحظه یِ دیدارمان به وقتِ دیگریست...💔💔😭😭 حجت الاسلام فاطمی نیا.. 🌟 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا